کتابخانهای که گوشه یک هال بزرگ قرار گرفته، پر است از کتابهای قدیمی که نامنظم کنار هم چیده شده است. از فرهنگ عامه دهخدا، دانشنامه خوارزمی و تاریخ تمدن ویل دورانت گرفته تا انواع کتابهای سینمایی در این مجموعه به چشم میخورد. این تازه یکی از چند کتابخانه استاد است که در مکانی که نشسته خودنمایی میکند.
کتابخانهای که در اتاق دیگر است، رمانهای قدیمیاش نگهداری میشود و بنا به درخواست بهروز غریبپور (مدیر طراحی موزه عزتالله انتظامی) قرار است صفحه اول همه این کتابها توسط انتظامی امضا شود. روی دیوار عکسهای آقای بازیگر از جوانی تا میانسالیاش نصب شده. زمین پر است از کارتنهای بستهبندی شده شامل وسایل شخصی انتظامی که ظاهرا قرار است به زودی از این مکان جابهجا شود.
عزتالله انتظامی روی صندلی کنار کتابخانه، در حالی که به عصایش تکیه زده، نشسته و لبخند میزند. مثل همیشه سحرخیز است و زودتر از همه سر قرار حاضر میشود. در آستانه ورود به نهمین دهه زندگیاش همچنان آراسته و سرزنده است و قدیمیترین خاطراتش را با جزئیات تعریف میکند. این بخش کوتاهی از گفتوگوی سه ساعته فرزاد حسنی با عزتالله انتظامی است. خانه قدیمی انتظامی که 40 سال در آن ساکن بوده قرار است تبدیل به موزه شود (موزهای که احتمالا تا یک سال دیگر افتتاح خواهد شد) و این اتفاق شد بهانه گفتوگوی ما. انتشار بخشهای دیگر این گفتوگو میماند برای فرصتی دیگر.
- چه شد که تصمیم گرفتید خانهتان را به موزه تبدیل کنید؟
زمزمه موزه شدن این خانه از مدتها قبل مطرح شده بود. تقریبا از سه سال قبل. خیلیها پیشنهاد دادند و در نهایت من هم به این نتیجه رسیدم که این کار را انجام دهم. نامهای برای آقای قالیباف نوشتم، یک روز آقای ایازی با آقای جوزانی به خانه من آمدند و اینجا را بازبینی کردند. البته قبل از این ماجرا چند مهندس هم به خانه من آمدند، از قسمتهای مختلف فیلم گرفتند و متراژ آن را اندازه گرفتند. سرانجام این اتفاقات این بود که خانه من تبدیل به موزه شود.
- یعنی این موزه میتواند به علاقهمندان سینما، تلویزیون و تئاتر ابعاد شخصیتی و زندگی عزتالله انتظامی طی این سالها را نشان دهد؟
دیدن این خانه به همه سوالات این مخاطبان جواب میدهد. این خانه هنرمندی است که 40 سال در آن زندگی کرده است.
خیلی از فیلمهای مهم تاریخ سینمای ایران در همین خانه پایهریزی شده است. من برای کار کردن در یک فیلم سینمایی هیچوقت به دفاتر نمیروم. معمولا کارگردانها برای دعوت به کار، به خانه من میآیند. این اتفاق از گذشته برای من افتاده است. از مرحوم علی حاتمی گرفته تا مهرجویی، فرمانآرا، ناصر تقوایی و... میآمدند در همین خانه و سناریو میآوردند تا با آنها کار کنم.
- یکی از سختیهای زندگی بازیگران همنسل شما خریدن خانه است. شما این خانه را چگونه خریدید؟
خانه خریدن برای جوان نسل امروز ما به خصوص هنرپیشههای تئاتر بسیار بسیار سخت است. یکی از دلایلی که من خانهدار شدم این بود که زود ازدواج کردم. چون در یک خانواده متعصب مذهبی زندگی میکردم و وضعیت معیشتی مطلوبی نداشتم. زود مستقل شدم و خانه خریدم. برعکس، بچههایی که در رفاه زندگی میکنند معمولا وقتی بزرگ میشوند اصراری ندارند تنها زندگی کنند. اما برای ما قضیه برعکس بود. در آن شرایطی که من داشتم مستقل شدن و تلاش برای درست کردن یک زندگی، بهترین انتخاب بود.
- با چه پولی خانه اولتان را خریدید؟
تازه از آلمان برگشته بودم. درآن مقطع وزارت دارایی به کارمندانش زمین میداد که 200 متر آن به پدر من که کارمند دارایی بود، رسید. در آن مقطع من کار تئاتر میکردم. به پدرم پیشنهاد دادم 100 متر از زمین را من بسازم. این 100 متر را با زحمت بسیار، وام و قرض به سختی خریدم و این شد اولین خانه من که حوالی خیابان عباسآباد بود. قبل از آن سه، چهار دوره اجارهنشین بودم.
- چند وقت بعد به این خانه فعلی- که قرار است تبدیل به موزه شود- نقل مکان کردید؟
چند سال در آن خانه 100 متری زندگی کردیم. من در آن مقطع وارد سینما شده بودم و همزمان در تئاتر و تلویزیون هم مشغول بودم. خرج اضافی در زندگیام نداشتم. پولهایم را جمع میکردم و در بانک میگذاشتم. آن خانه با وجود سه پسر که مشغول کار موسیقی هم بودند برایمان کوچک بود. به فکر عوض کردن خانه افتاده بودم که یکی از دوستانم به من پیشنهاد داد به اینجا بیایم. این خانه را دیدم و عاشقش شدم. یادم میآید صاحبش همین جا نشسته بود. (با دست اشاره به کمی جلوتر میکند). گفتم: قیمت اینجا چقدر است؟ گفت: 340 هزار تومان.
- چه سالی بود؟
1349. من گفتم: «این مبلغ را نمیتوانم پرداخت کنم.» صاحبخانه آدم بسیار خوبی بود. گفت: «اشکالی ندارد. هر چقدر داری، بیار.» من خانه 100 متریام را حدود 36 تومان فروختم.115 هزار تومان هم از بانک وام گرفتم که تا همین اواخر پرداخت میکردم. بقیهاش را صاحبخانه قبول کرده بود که هرچند ماه یک بار وقتی پولهایم جمع شد، پرداخت کنم. این گونه بود که من صاحب این خانه شدم. علی نصیریان هم مثل من خانه روبهروی اینجا را از همین صاحبخانه خرید که بعدا خانهاش را عوض کرد.
- خاطرتان هست اولین فیلمی که در همین خانه ساکن بودید و کار کردید کدام است؟
قرار بود «دایی جان ناپلئون» باشد که جلوی بازی من در این سریال را گرفتند. فکر میکنم اولین فیلمم «آقای هالو» بود.
- حال و هوای این خانه روی نقشهایی که بازی میکردید هم تاثیر میگذاشت؟
من این خانه را خیلی دوست داشتم. همه سناریوها و تمریناتم را در همین مکان انجام میدادم. این خانه به من کمک فکری میکرد و من را به آرامش میرساند.
- قرار است در این مکان به عنوان موزه چه اتفاقی بیفتد؟
با آقای بهروز غریبپور صحبت شده تا کارهای مربوط به طراحی این موزه را انجام دهد. هنوز به طراحی دقیقی در این مورد نرسیدهاند اما شاید طبقه دوم این موزه تبدیل به یک سالن کوچک تئاتر شود.
- چه چیزهایی از وسایل شخصی شما در این موزه باقی میماند؟
کتابها، عکسها، فیلمنامهها و خیلی دیگر از وسایلم در این موزه باقی میماند. البته من خیلی از وسایلم را به موزه سینما و خانه تئاتر دادهام. حتی دنبال اتومبیل بی.ام.و قدیمی من هم میگردند تا آن را در همین موزه جای دهند.
- یعنی هم یک موزه شخصی درباره شماست و هم یک مجموعه و پاتوق فرهنگی...
درباره این موضوع زیاد فکر کردهام. تصمیمم این است که چند روز در هفته بعدازظهرها به همین مکان بیایم و مراجعهکنندگان و جوانان علاقهمند را راهنمایی کنم. بدون آن که کلاسی برگزار کنم یا بخواهم از کسی پولی بگیرم. این مکان قرار است به عنوان یک پاتوق فرهنگی به خیلیها کمک کند و راه درست را به جوانان نشان دهد.
- در دورهای که جوان بودید برای آخر هفتهها چگونه برنامهریزی میکردید؟
آن موقع مثل حالا تفریحات آنچنانی وجود نداشت. آنهایی که اهل بازی بودند در کوچه دور هم جمع میشدند. من به دلیل وضعیت خانوادگیام خیلی اهل بازی و تفریح نبودم. مادرم روضهخوان بود، مکتبخانه داشت و قرآن درس میداد. من هم مراعات حال مادرم را در محل میکردم. البته دور از چشم مادرم بچههای کوچه را جمع میکردم، صورتم را با مرکب رنگ میکردم و کتم را برعکس میپوشیدم و برای آنها تئاتر اجرا میکردم. این بزرگترین تفریح ما در آن زمان بود.
- در این سالها چطور؟ حالا که سن و سالی از شما گذشته اوقات فراغتتان را چگونه پر میکنید؟
قبل از این که پایم دچار مشکل شود، آخر هفتهها استخر میرفتم. اگر فیلم خوبی باشد در خانه تماشا میکنم. از آنجا که عضو هیأت مدیره و رئیس خانه تئاتر هستم بعضی وقتها تئاترهای خوب را نگاه میکنم. به غیر از این موارد به مطالعه خیلی علاقه دارم و بیشتر وقتم را صرف خواندن میکنم. این را هم بگویم که اخبار هم خیلی گوش میدهم.
- آقای انتظامی! شما بعد از این همه سال، دوران بسیار موفقی در عرصه سینما، تلویزیون و تئاتر داشتید. ضمن این که از زندگی سلامتی برخوردار بودید. خانوادهای خوب، سه فرزند تحصیلکرده. آرزویی در زندگی شما هست که هنوز برآورده نشده باشد؟
بچههای حالا با بچههای قدیم خیلی فرق میکنند. خانه پدرم میدان قیاسی بود. من هر هفته جمعهها با یک فولکس قراضه خرید میکردم و از اینجا میرفتم خانه پدرم، تا وقتی پدرم زنده بود من هر صبح جمعه خانهاش بودم. اما بچههای حالا آن قدر درگیر و گرفتار هستند که کمتر سراغ پدر و مادرشان را میگیرند. دوست داشتم یکی میآمد و خیلی بیریا به من میگفت: «چطوری؟»
الان اگر بچهات به تو زنگ میزند حتما کاری با تو دارد!