مگر آنها چهقدر تو را میشناسند؟ چهقدر با مشکلات تو آشنا هستند؟ اصلاً حواسشان هست که چیزی تا باز شدن مدارس نمانده و حالا دیگر باید با روحیه و سرحال، منتظر روزهای سخت درس خواندن و امتحان دادن و اینها باشی؟ شاید اصلاً امسال پیشدانشگاهی باشی و ناچار که تمام وقتت را بگذاری پای کنکور و تست و درس و باز کنکور و تست و درس...
چه انتظارهایی دارند! تو را با این همه مشکل میکشانند، عکسهای سومالی را نشانت میدهند و میخواهند از این طریق بر تو تأثیر بگذارند. چشمهایت را ببند! حق داری دوست نداشته باشی در این موقعیت، با همه مشکلات و دردسرهایی که خودت داری و اطرافیانت دارند و فقط خودت حجم و اندازه و اهمیتشان را میدانی، به چیز دیگری فکر کنی!
چه خیال کردهاند؟ مگر بدبختیهای خودمان کم است که حالا باید دلمان برای آدمهایی کیلومترها، هزاران کیلومتر آنسوتر بسوزد. بگذار اگر قرار است دلسوزیای هم باشد، برای خودمان باشد، برای همین دور و اطرافمان، گیرم اوضاع ما به آن بدی هم نباشد، ولی بالاخره همهجا فقر و گرسنگی هست، حالا آنجا شدیدتر، فاجعهتر! بله؛ ولی دوست نداری به آن فکر کنی، پس وقتی کسی عکسهای بچههای همسن و سال خودت را نشانت میدهد که از شدت سوء تغذیه، بیش از 15 کیلو وزن ندارند، حق داری نخواهی ببینی! نخواهی فکر کنی! نخواهی کاری کنی!
حق داری چشمهایت را ببندی! تردید نکن، هرکسی اختیار خودش را دارد، اینکه تو نخواهی در رنج انسانهای دیگر شریک شوی، اینکه خودت انتخاب کنی برای چه کسی، در چه جایی و به چه انگیزهای مایه بگذاری، اینکه ترجیح دهی اصلاً فعالیتی برای کمک به کودکان و نوجوانان قحطیزده و سختی کشیده و در حال مرگ سومالیایی نداشته باشی، حق توست! پس در بستن چشمهایت درنگ نکن!
اما نکند حتی چشمهایت را هم نبندی! نه! این کار را نکن! این را دیگر حق نداری! حق نداری چشمهایت را نبندی، چشم در چشم کودکان فقر زده سومالیایی بدوزی، و بعد بیتفاوت رد شوی! میگویم حق نداری این کار را بکنی، دقیقاً به این دلیل که خودکشی ممنوع است. کسی حق خودکشی ندارد، و همینطور کسی حق ندارد آنقدر بیتفاوت، آنقدر خارج از دایره انسانها و احساسات انسانی باشد، که چشمهایش را در برابر این تصاویر، گوشهایش را دربرابر این همه اخبار و آمار، و عقل و خیالش را در برابر این حجم از درد و رنج انسانی بیتفاوت باز نگه دارد.
بگذار یکجور دیگر بگویم. اصلاً همینکه چشمهایت را میبندی، همینکه نمیتوانی یا نمیخواهی این تصاویر را ببینی، خودش کافی است برای اثبات اینکه تو هم انسان هستی. مگر نه این است که حتماً یک جایی، آن ته دلت، تلنگری خورده است که میترسی با جدی گرفتنش از کارهای خودت بمانی؟ همین بس است! همین که دردت میگیرد از درد بعضی دیگر انسانها، از فهم و مشاهده این همه رنج متأثر میشوی، کافی است.
شاید واقعاً وقت نداشته باشی، شاید حق داشته باشی کاری نکنی، کسی چه میداند؟ هرچه باشد این بستن چشمها نشان میدهد که تو هم، به اندازه همان کسانی که ساک و چمدان سفر را بستهاند و الان در سومالی در حال کمک به قحطیزدگان هستند، انسان هستی و دیگران را میفهمی، حالا به هردلیل نمیتوانی کمک کنی. تو با بستن چشمهایت با انتخاب ندیدن این رنج، نشان دادهای توانایی فهم این رنج را داری، و این هم در حد خودش ستودنی است، انسانی است.
همه ما، همه مایی که یا از روی ناتوانی چشمهایمان را میبندیم، یا شاید همت میکنیم به رنجدیدگانی ازاین دست کمک میکنیم، انسان هستیم. انسان، از درد دیگران، از رنج کسان دیگر، چه در کنارشان باشند و چه کیلومترها دورتر، رنج میکشد، و این راز مقدس همبستگی انسانهاست.
این راز را نگهدار، التماست میکنم: لااقل، اگر هیچ کاری از دستت برنمیآید، چشمهایت را ببند.