انقلاب اسلامیایران نیز نه تنها از این قاعده مستثنا نیست، بلکه شاید یکی از نمونههای مناسب برای بررسی این تأثیرات باشد. این ایام زمان مناسبی برای بازاندیشی و مرور دیدگاههای اهالی ادبیات درباره وجوه گوناگون این تأثیرات است که در مناسبتهای گوناگون و در گفتوگو با رسانههای مختلف بیان شده است...
زنوزی: کمبود داریم
فیروز زنوزی جلالی، داستاننویسی که خود همواره از نزدیکان انقلاب بوده است میگوید: بعد از وقوع انقلاب، با فاصله خیلى کمى قضیه جنگ تحمیلى رخ داد، به همین دلیل ادبیات جنگ و انقلاب درهم ادغام شدند. این است که ما به صورت شاخص و درخورى که مشخصاً به رمان و داستان بپردازیم، دچار کمبود هستیم و بیشتر از آن که به ماجراهاى انقلاب به طور خاص پرداخته شود، به وقایع جنگ پرداخته میشود.
با این حال زنوزی تنوع نگاه در ادبیات این سالها را قابل ملاحظه میداند و معتقد است: این تنوع صداها از جانب نویسندگان مختلف نیز مى تواند به نوعى چندصدایى منجر شود. به نظرم با این دو حالت مىتوان چندصدایى را در ادبیات انقلاب مشاهده کرد.
براهنی: گفتمان جدید بیسابقه است
اما رضا براهنی، نویسنده و منتقد در مقالهای طولانی میگوید: در هر تحقیق جدى در ویژگىهاى ادبیات بعد از انقلاب، نظریه پردازان و منتقدان ادبى مجبورند به این نکته توجه کنند که انقلاب نوعى جابه جایى ارزشى در حوزه ادبیات و تاریخ ادبیات به وجود آورده است.
این جابه جایى ارزشى را پیش از آنکه به تعبیر و تفسیرهاى مثبت و منفى و اخلاقى و غیراخلاقى بسپاریم، باید به عنوان پدیدهاى در ذات و هستى خود آن طرح کنیم و بشناسیم. باید به آن به صورت حرکتى در هستى شناسى ادبیات بنگریم.
انقلاب زبان پرتحرکى را پیشنهاد مىکند، از در و دیوار و تظاهرات و میدانها و سخنرانىها و سفرها و نزاعها و دهها، بلکه صدها نشریه که بعداً در طول بیست سال گذشته مایه و جان اصلى زبانهاى چندصدایى رمانهاى فارسى را تشکیل مى دهند.
ما سه نوع و یا سه مرحله تاریخ در این دوره مى بینیم. حرکت دموکراتیک براى انقلاب؛ خود انقلاب، حرکت دموکراتیک پس از انقلاب تا سال ۶۰ و...ولى این نیز سطح قضایا است. انقلاب گفتمان جدید اسلام و غرب را افتتاح مى کند.
گفتمانى از این دست از زمان جنگهاى صلیبى در تاریخ اسلام سابقه نداشته است، منتها این بار مرکز منازعه در کشورى است که غیرعربى و در خارج از آن حوزه سنتى و علاوه بر این در بستر جدید یعنى ایران. پیش از این از طریق مشروطیت و فرهنگ و ادبیات بعد از آن بیست و دو بهمن آن گفتمان با غرب به شکلى صورت گرفته است.
بخشى از آن صورت اسلامى- ایرانى دارد، مثل جریانهاى مشروطه و مشروعه در نود سال پیش؛ بخشى دیگر صورت مبارزه فرهنگى- سیاسى دارد، مثل بحثى که با غربزدگى آل احمد در اوایل دهه چهل افتتاح شد و بخشى دیگر از آن صورت سیاسى- دینى دارد، پدیده اى که با پانزده خرداد افتتاح شده و هنوز مثل همان صور دیگر تا به امروز در سطح ایران، منطقه و حتى جهان مفتوح مانده است.
طبیعى است که به کل این پدیدهها نمىتوانیم بپردازیم، ولى یک نکته را بگوییم، و آن اینکه با انقلاب و تحرکات آن و جابه جا شدن حکومت، سقوط سلطنت ۲۵۰۰ ساله، و مبارزه با غرب که به دنبال آن پیش آمد ادبیات و هنر ایران به صورت عام صاحب یک وقوف زمانى با انواع روایات مربوط به آن وقوف شد.
براهنی بزرگترین و بارزترین ویژگى حرکات انقلابى را ایجاد بحران و ناموزونى میداند و مینویسد: از یک طرف سنت مى خواهد گذشته را به عنوان زمان حال بنویسد، از سوى دیگر کشش انقلاب ادبى چیز دیگرى را پیشنهاد مى کند: تجربه با همه شکلهاى نگارش روایى، این تجربه آن بخش از سنت را درونى خود مى کند که با زبان، زمان و رمان و روایت امروز سر سازگارى نشان دهد.
به همین دلیل گاهى در آثار بسیار متجدد حتى نوعى آرکائیسم هم دیده مى شود، از نوعى که مثلاً در قصه کوتاه پست مدرن بورخس در ارتباط با قصص الانبیاها و شهادت نامههاى مختلف دیده مى شود. مسئله این است: انتخاب ادبى با نویسنده جدید است. اما بخشى از سنت قدیم را به بخش دیگرى از سنت قدیم هبه کرده بودند. انقلاب در ابتدا آن را معکوس مىکند، اما نویسنده هوشیار هر دو را به سوى جهان معاصر مىراند.
سرشار: اسلامینویس نداریم
محمدرضا سرشار یا همان رضا رهگذر قصههای ظهر جمعه، میگوید فرمالیسم در ابتدای پیروزی انقلاب به حاشیه رانده شد، چون فرمالیسم متعلق به کشورهایی است که رژیمهای با ثبات دارند، یعنی هیچ تغییر و تحول اجتماعی شدیدی در آنها ایجاد نمیشود. انقلاب که شد همه وجوه، وجوه اجتماعی بود. یعنی خیلی مسخره بود در مرحلهای که همه به صحنه آمدهاند و میجنگند و حرف سیاسی میزنند، نویسندهای از چیزهایی بنویسد که ربطی به این جریان مهم ندارد.
سرشار معتقد است در کنار جریانهای اصلی ادبی در آن سالها، مکتب تازهای پا گرفت که آن را واقعیت گرایی الهی یا واقعیت گرایی اسلامیمینامد: «گروهی از جوانان نسل انقلاب که شروع به نوشتن کرده بودند، آمدند و اصولی را برای خودشان استخراج کردند. به عنوان مثال گفتند رئالیسم انتقادی بلوک شرق براساس اصول ماتریالیسم استوار است.
ما این اصول را گسترش میدهیم و مسایل ما بعدالطبیعه را نیز در داخل این واقعیت گرایی قرار میدهیم. سردمداران این جریان جدید، بچههای حوزه اندیشه اسلامیآن زمان و حوزه هنری کنونی بودند.
اما او که یکی از چهرههای اصلی همین جریان محسوب میشود، از اوضاع کنونی راضی به نظر نمیرسد و احساس تنهایی میکند: الآن اگر به من بگویید 5 نفر نویسنده اسلامینویس نام ببر، نمیتوانم.
اگر بپرسید ده تا رمان دهه 80 را که مشخصات رمان اسلامی(به آن معنی که جریان جدید تعریف کرده بود) نام ببر، واقعاً من نمیدانم چه باید بگویم. ما هم اکنون ادبیات مسلمانی داریم ولی ادبیات اسلامینداریم. ادبیات مسلمانی یعنی ادبیاتی که نویسندگان مسلمان با اعتقادات دینی و با برداشت خودشان مینویسند، ولی اینکه اصولی برای آن استخراج شده باشد و بر طبق آن اصول مثل مکاتب دیگر ادبی نوشته بشود، جریانی به این معنی نیست.
سپانلو: پیشرفتهای بسیاری کردهایم
محمدعلی سپانلو، شاعر و منتقد با سرشار موافق به نظر میرسد. هرچند که سپانلو بیش از اجتماعی شدن، به سیاسی شدن ادبیات پس از انقلاب اشاره دارد، اما ظاهرا مراد وی نیز همان است: اولین تأثیر انقلاب بر ادبیات فارسی، سیاسی شدن آن است. در دورهای ادبیات ما به شدت سیاسی شد، اما پس از آن رنگ سیاسی ادبیات تا حدودی از میان رفت.
سپانلو درباره ممیزی نیز دیدگاه جالبی دارد. میگوید: در بعضی از انقلابها ممیزی به حدی بوده که ادبیات آن کشورها از بین رفته است. خوشبختانه انقلاب اسلامیایران در مورد ممیزی اصلا به گونهای عمل نکرد که ادبیات فارسی از بین برود.
هرچند که کسانی به ممیزی کتاب معترضند، اما این ممیزی اصلا به معنای ریشهکن کردن ادبیات نیست. حتی در مواردی شاهد پیشرفتهای بسیاری هستیم. به هر حال هر حکومتی برای خود محرماتی دارد که این محرمات باعث میشود یک عده از شعر و شاعری بیفتند. اما در ایران بعد از انقلاب بیش از آنکه کسی از شعر سر باز بزند، شاعرانی تازه وارد عرصه شعر شدند.
پورمقدم: داستان کوتاه شکوفا شد
یارعلی پورمقدم، داستاننویس بیحاشیه این روزها نیز دیدگاه مثبتی درباره تاثیر انقلاب بر ادبیات دارد. به اعتقاد پورمقدم، پس از انقلاب، شاهد شکوفایی عجیب و غریب داستان کوتاه در ادبیات فارسی بودهایم. او میگوید: داستان کوتاه مخصوصا در دهه شصت و هفتاد پیشرفتهای قابل ملاحظهای کرد و خودش را به سطح داستان کوتاه جهان رساند. اما رماننویسی ما هنوز تجربههای قرن نوزده اروپا را میگذراند و در زمینه شعر نیز طبق معمول باید منتظر پختگی آن بمانیم.
پورمقدم ادامه ادامه میدهد: دوران پس از انقلاب دستاوردهای خوبی برای ادبیات ما داشت. انقلاب 57 و دفاع مقدس حادثهای بودند که بستر مناسبی را برای پدید آوردن موضوعات ادبی ایجاد کردند و باعث شدند داستان از نظر مضمون غنیتر و متنوعتر شوند.
تقیزاده: هنوز منتظرم
صفدر تقیزاده، مترجم و منتقد ادبیات داستانی اعتقاد دیگری دارد: هنوز توقعات من در ادبیات انقلاب و دفاع مقدس برآورده نشده، اما ناامید هم نیستم و همچنان منتظر شکوفایی بیشتر ادبیات انقلاب و دفاع مقدس میمانم.
او معتقد است باید مدت بیشتری بگذرد تا بتوان درباره ادبیات بعد از انقلاب قضاوت دقیقی کرد.
با این حال تقیزاده هم تایید میکند که پس از انقلاب در زمینه داستان کوتاه پیشرفتهای بسیاری حاصل شده است و در زمینه رمان پیشرفت چندانی نداشتهایم.
خسروی: دموکراسی ادبی ایجاد شد
دموکراسی ادبی در مقابل تکصدایی و یکدست شدن متنها از دیگر نکاتی است که معمولا مورد توجه اهالی ادبیات قرار میگیرد. ابوتراب خسروی در این باره میگوید: پس از انقلاب اسلامیدر جامعه ادبی ایران دموکراسی ادبی به وجود آمد که در این دموکراسی، ادبیات برای ادبیات نوشته میشد و دیگر نویسندهای در اثرش، منتقد روشهای سیاسی نبود. وقتی انقلاب شد، سیاستهای فرهنگی و اجتماعی تغییر کرد و به نوعی متفاوت از سیاستهای حکومت قبل شد.
خسروی در اظهار نظری کم و بیش متفاوت با سپانلو میگوید: طبیعتاً نگاه نویسندگان نسبت به ادبیات، از سیاست فاصله گرفت. به نظر من قبل از انقلاب، نویسندهها بیشتر سیاسی بودند، ولی بعد از انقلاب، نویسندهها به این نتیجه رسیدند که از طریق ادبیات دنبال کردن مسائل سیاسی کار تاثیرگذاری نیست و باید به اصل ادبیات بپردازند.
در نتیجه تنوعی از صداهای مختلف در ادبیات ایجاد شد. قبل از انقلاب اگر کسی در داستانش واژه «گل سرخ» را به کار میبرد، یا واژه «شب» را در اثرش استفاده میکرد، بلافاصله معناهای سیاسی از آن استنباط میشد. ولی بعد از انقلاب دیگر نویسندهها از این تمهیدات سطحی فاصله گرفتند و کارهایشان بیشتر خصلت ادبی پیدا کرد.
خرمشاهی: شور انقلابی به شعور تبدیل شد
بهاءالدین خرمشاهی، نیز با خسروی در زمینه نحوه برخورد داستاننویسان و شاعران موافق است. او معتقد است: در این بیستوهفت سال، شاهد تحولات بسیاری در حوزه ادبیات بودهایم، اما چیزی که در ادبیات انقلاب بسیار واضح است، این است که شور انقلابی به شعور انقلابی تبدیل شده است. پس از انقلاب نحوه برخورد داستاننویسان و شاعران با ادبیات بسیار عوض شد که در این مورد نیازمندیم که جامعهشناسان ادبیات نظرات خود را بیان کنند.
خرمشاهی ادامه میدهد: ادبیات پس از انقلاب دارای سبکها و مکتبهای متفاوتی است که ادبیات دفاع مقدس مهمترین مکتب و در واقع مهمترین محصول ادبیات بعد از انقلاب اسلامیاست که تا کنون نظیر آن را در ادبیات فارسی نداشتیم.
با این حال میگوید: هنوز ادبیات انقلاب به تکامل خود نرسیده است. همانطور که دیگر جنبههای تحقیقی انقلاب به حد خود نرسیده است.
مثلا ما هنوز تاریخ مدونی از انقلاب اسلامینداریم که جامع باشد. روز شمار وقایع را داریم اما تاریخی که با معیارهای استاندارد تاریخنویسی منطبق باشد، نداریم.