«یه‌حبه قند» به ریشه‌ها ارجاع می‌دهد؛ به خاطرات کودکی‌مان؛ به سنت‌ها و آداب و رسومی که هر کدام از ما شاید با رجوع به خاطرات دوران کودکی‌‌مان بتوانیم ردپایش را بیابیم؛ به گذشته‌ای که آن‌قدر دور نشده که به فراموشی سپرده باشیمش و حالا با زنده‌‌شدنش روی پرده نقره‌ای، با خود می‌گوییم انگار همین دیروز بود؛ زندگی ایرانی با تمام سنت‌ها و ریزه‌کاری‌هایش که در فیلم پرجزئیات میرکریمی به‌خوبی متبلور شده است.

سینمای ایرانی - فیلم یک حبه قند

آخرین ساخته رضا میرکریمی از جمله فیلم‌هایی است که در عین اینکه امضای یک فیلمساز حالا می‌شود گفت «مولف» پای آن مشاهده می‌شود، مصداق بارز این جمله نیز به شمار می‌آید که «سینما کار گروهی است». در واقع مجموعه‌ای از عناصر و عوامل کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند و با همدلی و همکاری و درک مشترک، محصولی به نام یه‌‌حبه قند را عرضه کرده‌اند که شبیه هیچ فیلم دیگری نیست و به‌شدت هم ایرانی است. مروری بر صحبت‌های برخی از عوامل سازنده‌ یه‌حبه قند نشان می‌دهد که یکی از شاخص‌ترین مصداق‌های سینمای ملی چگونه خلق شده است. نقل‌قول‌های برخی عوامل سازنده یه‌حبه قند را با این توضیح بخوانید که گفت‌وگوی مفصل همشهری با رضا میرکریمی به پرونده سینمای ملی نرسید و در روزهای آتی منتشر خواهد شد.

رضا میرکریمی(کارگردان)

تماشاگر با ورود به ماجرای یه‌حبه قند وارد دنیای جزئیات می‌شود و جزئیاتی را می‌بیند که در ارائه آنها هیچ امساکی صورت نگرفته. قرار بود جزئیات فیلم به زیبایی در کنار هم قرار بگیرد و مثل نقوش‌ قالی، یک شکل را به وجود بیاورد. این برای من خیلی هیجان‌انگیز بود. می‌دانستم که این نوع کارکردن حتما مخالف‌هایی هم خواهد داشت و تقریبا مطمئن بودم که خیلی از مخاطبان فیلم، آن را نخواهند پسندید اما باید پذیرفت که در وهله اول من برای خودم زندگی می‌کنم و چون فرصت زیادی برای زندگی‌کردن ندارم دوست دارم تجربه‌هایی که در پیش‌‌رو دارم و فکر می‌کنم انجامشان برایم هیجان‌انگیز است را اجرا کنم.

وقتی ایده اصلی فیلم شکل گرفت من بخش عمده‌ای از خاطرات کودکی‌ام را به آن منتقل کردم. من یک خاله دارم که عروسی‌اش درست به همین شکل در یک خانه - باغ بزرگ برگزار شد. البته خوشبختانه زمان برگزاری عروسی، کسی فوت نشد ولی تقریبا همین قصه‌ای که در فیلم می‌بینید در آن جاری بود. خیلی از فضاهایی که در یه‌حبه‌قند می‌بینید مابازای واقعی دارند. مثل شخصیت دایی و خاله‌ها که رابطه‌شان مثل دایی و خاله‌های من است و خیلی چیزهای دیگر مثل خانه- باغ بزرگ و قدیمی و خاطره‌ها و نکته‌هایی که از تجربه‌های شخصی خودم به فیلم منتقل شده است.

محمدرضاگوهری (فیلمنامه‌نویس)

یک سال و نیم قبل از اینکه شروع به نوشتن فیلمنامه یه‌حبه قند کنم میرکریمی تماس گرفت و از طرحی گفت که به همراه شادمهر راستین نوشته بود. پیشنهاد داد که سه‌نفری فیلمنامه‌اش را بنویسیم. آن‌موقع مشغول نوشتن فیلمنامه «ملکه» برای باشه آهنگر بودم و از طرفی تجربه خوبی هم از نوشتن فیلمنامه سه‌نفره نداشتم. گذشت تا اینکه شادمهر راستین به دلیل گرفتاری از کار کناره گرفت و من به همراه میرکریمی نوشتن فیلمنامه را شروع کردم. او پیش از آنکه طرح را به من بدهد آن را برای بسط و گسترش به یک خانم داستان‌نویس داده بود و اینکه بر اساس فضای زنانه داستان، ایده‌هایی را که به ذهنش می‌رسد به آن اضافه کند. من به همراه میرکریمی مسئولیت پردازش طرحی که قبلا نوشته شده بود را داشتم. قرار بود یک دختر و پسر از 2 خانواده متفاوت با هم وصلت کنند؛ طوری که خانواده داماد سطح بالا و خانواده عروس دست پایین باشد. حضور داماد در خارج از کشور و عقد غیابی با حضور چند باجناقی که به بهانه مراسم عقد دور هم جمع شده‌اند، شاکله اصلی فیلمنامه بود. قرار بود از نیمه داستان با پرتاب یک حبه قند، فیلم مسیر دیگری را طی کند.

حمیدرضا خضوغی ابیانه (مدیر فیلمبرداری)

در یه‌حبه قند می‌خواستیم دوربین راحت باشد، تصاویر فیلم روی دست باشد و راحت بتواند از بازیگران پلان بگیرد. برای رسیدن به این دیدگاه دوربین سوپر16 را انتخاب کردیم. اگر همین پلان‌ها را با دوربین 35 بگیرید، تفاوت‌ها را می‌بینید. یه‌حبه‌قند فیلمی بود که در کنار پلان‌هایش آدم‌ها روی زمین نشسته بودند. در شهرستان‌ها آدم‌ها کمتر روی صندلی می‌نشینند. برای گرفتن پلان‌های نشسته دوربین سوپر16 ، امکانی به ما می‌داد که با دوربین 35 یا نمی‌شد به آن رسید یا اگر هم می‌شد خیلی با مرارت به دست می‌آمد. برای جنس این فیلم با آن میزانسن‌‌های نشسته بهترین فرمت ممکن را انتخاب کردیم.

میرکریمی در «به‌همین سادگی» دوربین روی دست را تجربه کرده و این حس راحتی واقعی کار به او کمک کرده بود. در همین فیلم هم که ما کار می‌کردیم تکان‌هایی که در تصویر وجود داشت، حس طبیعی‌تر بودن به فضا داده می‌شد.

حسن حسندوست(تدوینگر)

تدوین فیلم‌هایی که زیاد دنبال تعریف کردن قصه مشخصی نیستند و تنها برشی از زندگی محسوب می‌شوند، دشوار است و تجربه تدوینگر خیلی می‌تواند در اینجا کمک کند. در یه حبه‌قند تلاش کردیم که تدوین مانند دوربین فیلمبرداری در خدمت فیلم باشد. در یه حبه قند دوربین مانند یکی از افراد خانواده مدام در حال حرکت است؛ می‌نشیند، بلند می‌شود و اصلا آرام و قرار ندارد. تدوین هم باید به شکلی کار می‌شد که اصلا حضورش را حس نکنیم و حین تماشای فیلم، حس سکته و پرش برای تماشاگر به وجود نیاید. یه‌حبه قند جزو فیلم‌هایی است که مثل قالی کرمان می‌ماند؛ هر چه از زمان نمایش‌اش بگذرد، بهتر درک می‌شود؛ یعنی جزئیاتی در فیلم هست که در هر بار دیدن، آن را کشف می‌کنیم و دیدن چندباره آن خسته‌کننده نیست؛ بنابراین تمرکز ما، روی حس فیلم بود و تعریف داستان در اولویت ‌بعدی قرار داشت.

به کلیپ‌هایی که در یه‌حبه قند می‌بینید از قبل فکر شده بود و خود میرکریمی می‌خواست به همین شکل اسلوموشن فیلمبرداری شود و بیشتر هم در راستای ایجاد نوعی فاصله‌گذاری در فیلم قرار داده شد. حضور این کلیپ‌ها در راستای همان قصه‌نگفتن است. در واقع نمایش این کلیپ‌ها به تماشاگر این نکته را گوشزد می‌کند که شما بیشتر شاهد بخش کوتاهی از زندگی یک خانواده هستید تا تماشای یک فیلم صرفا داستانی.

رضا کیانیان(بازیگر)

در یه‌حبه قند ما داریم جامعه ایرانی را نشان می‌دهیم؛ پس شخصیت‌هایمان باید ایرانی باشند. حالا این آدمی که من نقش‌اش را بازی می‌کنم قرار است چه جور آدمی باشد؟ برای خودم این‌جوری تحلیلش کردم.من نظیر چنین آدمی را در جامعه دیده‌ام.

نکته مهم درباره بازی‌های فیلم این بود که بازی بازیگران نباید به چشم می‌آمد. وقتی می‌خواستم در فیلم بازی کنم میرکریمی قدری اضطراب داشت. از یک طرف اطمینان کرده بود که من از عهده نقش برمی‌آیم و از سوی دیگر این نگرانی را داشت که بازی من توی چشم بیاید... اما من به یک چیز معتقدم: وقتی همه بازیگران خوب بازی کنند بازی هم به چشم می‌آید. بین این توذوق‌زدن و خود را عمده‌کردن غلط است... بازیگری که می‌خواهد بازی‌اش دیده نشود آن‌قدر به خود سمباده می‌کشد تا هرچه درشت‌نمایی است از نقش گرفته شود و در آن صورت هیچ‌بازی‌‌ای از او دیده نمی‌شود. من با تکنیک به اینجا رسیدم، چون در نهایت در فیلم می‌گویید که او شوت‌تر از اینهاست و با این تمهیدات توانستم نقش یک آدم معمولی را بازی کنم.

بازی‌ام در یه‌حبه قند را دوست دارم. همیشه گفته می‌شد که من بیشتر در نقش‌های روشنفکرانه مانور می‌دهم ولی همیشه کوشش من در زندگی این بوده که یک نقش را 2بار بازی نکنم. از این منظر هم تجربه‌ بازی در یه حبه قند لذت‌بخش بود.

نگار جواهریان: تنها دوبار زندگی می کنید

رضا میرکریمی وقتی از شخصیت «‌پسند» برایم صحبت می‌کرد، گفت پسند(پسندیده) اسم خاله‌اش است. این نشانه‌ای بود که به درد من می‌خورد. در این مورد فکر کردم یه‌حبه قند فیلم خاطرات است.

پسند در فیلمنامه تنها کسی بود که از همه کمتر حرف می‌زد ولی همین، بودنش را خاص می‌کند و ما هیچ‌وقت نمی‌توانیم بفهمیم درونش چه می‌گذرد.

شاید پسند از آن دسته شخصیت‌‌هایی است که آدم اگر دقت کند ممکن است دوروبرخودش خیلی کم آنها را ببیند؛ آدم‌هایی که انگار یک بار زندگی را از اول تا آخرش رفته‌اند و الان برای بار دوم همه چیز را شروع می‌کنند و به همین دلیل برای چیزی حرص و ولع ندارند.

در یه حبه قند اتفاق عجیبی افتاده است که من هر بار فیلم را می‌بینم، بیشتر شگفت‌زده‌ام می‌کند و بیشتر دوستش دارم. یه حبه قند ورای اینکه مخاطبش چقدر دوستش دارد یا ندارد، یک دستاورد شگفت برای سینمای ماست. وقتی فیلم را می‌بینیم احساس می‌کنیم گروه بازیگران یک پیکره هستند. حسن گروه بازیگران یه‌حبه قند این بود که همه از تئاتر آمده بودند و این به همه ما کمک می‌کرد چون خیلی خوب زبان همدیگر را می‌فهمیدیم.

چند روزی از فیلمبرداری گذشته بود و من اضطراب داشتم. میرکریمی که متوجه شده بود به من گفت: «نگران نباش؛ من پسند را دیده‌ام و می‌دانم چطوری ا‌ست. این را بدان که او رازی دارد که نمی‌تواند درباره‌اش حرف بزند».

کد خبر 149812

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز