شکاف در اتحادیه اروپا، بر پروژه الحاق کشورهای منطقه تأثیر بسزایی خواهد گذاشت؛ پروژهای که با پایان جنگ جهانی دوم آغاز شد تا اروپاییها را به یکدیگر پیوند بزند. این شکاف و اختلافات نه تنها کشورهای بدهکار و بحرانزده بلکه معماران اصلی اتحاد در اروپا یعنی آلمان و فرانسه را نیز تحتتأثیر قرار خواهد داد. کابوس بعدی اروپاییان، سناریوی قدرت گرفتن دوباره تندروهاست.
بعید نیست همانگونه که در دهه30 قرن بیستم، فاشیستها، نازیها و کمونیستها، ابراز وجود کردند و صحنهگردان نمایش سیاسی زمان خود شدند، کابوس تندروها برای مردم اروپا تکرار شود. تندروی سیاسی، واکنشی منفی به مسئله جهانیشدن بود که در پایان قرن 19 مطرح شد. گروههای تندرویی که زمانی قدرت را در دست داشتند، مدتهاست که جای خود را در عرصه سیاست خالی میبینند و از بین رفتن روحیه همبستگی در اعضای اتحادیه اروپا، به سود آنها تمام خواهد شد.تجارت آزاد نیازمند آن است که به اولویتهای داخلی نظیر اصلاحات اجتماعی، ابراز وجود فرهنگی و ملیگرایی، کمتر بها داده شود. بحران اقتصادی و شکست همکاریهای بینالمللی نه تنها از اعتبار جهانیشدن میکاهد بلکه نخبگانی را که از نظم موجود حمایت کردهاند، زیر سؤال میبرد.شرایط به وجودآمده، راه را برای دوگونه متفاوت از تندروی هموار میکند.گروه اول کمونیستهایی هستندکه در مواجهه با سهم مالکیت و الحاق اقتصادی، اصلاحات اجتماعی رادیکال و خودکفایی اقتصادی را برمیگزینند.
گروه دیگر، فاشیستها، نازیها و ملیگراها هستند که نمایش قدرت ملی را انتخاب میکنند. خوشبختانه، امروز دیگر دوران فاشیسم، کمونیسم و سایر شکلهای دیکتاتوری گذشته است اما تنشهای میان الحاق اقتصادی و سیاستهای بومی مدتهاست که در آستانه غلیان است. الحاق اقتصادی از الحاق سیاسی پیشی گرفته است و حالا که بازار مشترک اروپا به خطر افتاده، فضای سیاسی منطقه با بحرانهای جدی روبهرو خواهد شد؛ نتیجه اینکه جریانهای سیاسی رایج، در تأمین امنیت اقتصادی، ثبات اجتماعی و هویت فرهنگی ناتوان خواهد شد. در حالی که نهادهای اروپایی هنوز هم در جلب وفاداری ساکنان قاره سبز ضعیف هستند، ساختارهای سیاسی ملی به قدری ساختگی و تحمیلی است که نمیتواند درمانی برای بحران کنونی داشته باشد. بنابراین، راستگراهای تندرو از شکست میانهروها بیشترین بهره را برده و برای بهدست گرفتن امور، به تکاپو میافتند.