ایرانیان در سال 1357 دست به حرکت بزرگی به نام انقلاب اسلامی زدند و نظام سلطنتی - خودکامه را برکنار و نظام جمهوری اسلامی بر کار گماردند. طرح سؤالهایی درباره انقلاب اسلامی نهتنها ممکن و مفید بلکه ضروری است.
وقتی به مجموعه اظهارنظرها؛ تحلیلها و تفسیرها پیرامون چرایی و چگونگی انقلاب اسلامی نظر میافکنیم میتوان 7 قرائت یا تفسیر از انقلاب اسلامی را از هم متمایز کرد که انتخاب و بیان هر یکی میتواند سمت و سوی تحلیلهای بعدی را روشن سازد. این برداشتها عبارتند از:
1 - ملت خوب و حکومت بد و انقلاب برای حکومت خوب: این برداشت شعار زده و تبلیغاتیترین برداشت از انقلاب اسلامی است و اغلب از زبان و بیانهای عوامفریبانه استخراج میشود.
بر اساس این برداشت حکومت پهلوی تافته جدابافتهای از ملت بوده و هیچ نسبت و شباهتی با جامعه نداشته است و همه مشکلات و نارساییها ناشی از سیاستهای نادرست این رژیم بوده است. این برداشت که بهشدت سیاستزده است امروز نیز در فکر و بیان ضد انقلاب خارجنشین نیز در مورد جمهوری اسلامی وجود دارد.
2 - حکومت بد مانع توسعه ملی:برداشت دیگر فارغ از قضاوت درباره رابطه دولت و ملت (وجه تمایز با رویکرد اول) با رویکردی دولتمحور بهعنوان موتور توسعه؛ منشأ همه کامیابیها و ناکامیها را دولت میداند (وجه تشابه به رویکرد اول) و از آنجا که قائل است رژیم پهلوی نمیتوانست موتور تحقق توسعه ملی باشد ناگزیر دچار اضمحلال شد و در سرنگونی آن نیز بیشترین نقش را دانشگاهیان و روشنفکران و طبقه متوسط جدید داشتهاند. برخلاف رویکرد اول که بیشترین نقش را در انقلاب برای تودههای مردم قائل است.
3 - تفسیری جبری و قصری از انقلاب بر اساس آموزههای مارکسیستی: این رویکرد که مبتنی بر جبر تاریخی و منطق دیالکتیک است انقلاب اسلامی را امری محتوم؛ قطعی و اجتنابناپذیر میداند که در سال 1357 باید وقوع مییافت و نقش مردم و رهبران و دیگر متغیرها در آن ناچیز است و همه محکوم به این جبر تاریخی هستند.
4 - انقلاب پیامد رقابتهای سیاسی داخلی:بر اساس این رویکرد انقلاب اسلامی نه یک امر برآمده از پایین و مردم و لایههای زیرین بلکه پیامد ناخواسته رقابتهای سیاسی درون جامعه است که در ایران شاخصترین آنها رقابت بین 3 جریان مذهبی، ملی و چپ است.
در واقع بر اساس این دیدگاه این سه جریان با اهداف گوناگون در مبارزه با رژیم پهلوی دچار نوعی رقابت صنفی شدند که نتیجه واحد آن سرنگونی رژیم شاه شد و مردم نیز تنها در روزهای پایانی و به دعوت همین جریانات وارد میدان شدند و بس. این رویکرد شکاف و اختلافات بعد از پیروزی این جریانات را مؤید نظر خود میداند.
5 - انقلاب پیامد و تجلی اهداف و رقابتهای بینالمللی: برخی نیز در تحلیلی که متأثر از رویکردهای جبری بینالمللی است با اشاره به کنفرانس گوادلوپ در نیمه سال 57 قائل به اجماع بینالمللی در ضرورت سرنگونی رژیم پهلوی و جایگزینی آن با رژیمی ملی هستند که البته در انتها با میدانداری روحانیون این پروژه ابتر ماند.
6 - حکومت خوب؛ مردم بد: این رویکرد که بین سلطنتطلبان و فراریان طرفداران زیادی دارد میگوید عامل اصلی انقلاب مردم ایران هستند که قدر رژیم پهلوی را ندانستند و با فریب خوردن از شعارهای روحانیان و روشنفکران بساط نظام پهلوی را برهم زدند. این رویکرد فاقد هیچ استدلال و منطقی است.
7 - انقلاب آغاز فرایند بازسازی فردی و اجتماعی:این رویکرد که رویکرد انتخابی و پارادایم تحلیل اینجانب و بسیاری دیگر از نویسندگان درباره انقلاب اسلامی است با هیچیک از برداشتهای 6 گانه مذکور سر سازگاری ندارد و مبتنی بر چند مفروض اساسی است که عبارتند از:
الف - انقلاب پدیدهای چند وجهی و چند عاملی است و نمیتوان این واقعه پیچیده و مهم را با نگاه تکعاملی تحلیل کرد.
ب - انقلاب اسلامی در ایران در فرایند تاریخی استقلالخواهی؛ آزادیطلبی؛ دینداری و پیشرفتخواهی ملت ایران بهویژه در150 سال اخیر قابل تحلیل است و ریشههای تاریخی آن را نمیتوان نادیده گرفت.
ج - انقلاب اسلامی یک اتفاق نبود بلکه نقطه عطفی است از یک فرایند که آغاز مرحله نوینی از حرکت ملت است. از اینرو انقلاب اسلامی استمرار دارد و انقلاب را پایانی نیست همانگونه که کمال و توسعه را پایانی نیست.
نتیجه: انقلاب اسلامی مقطعی است که بلوغ سیاسی و آگاهی ملی ملت ایران بعد از تجربههای فراوان تاریخی به مرحله تأثیرگذاری میرسد. ملت ایران در انقلاب اسلامی هرچند سرنگونی رژیم پهلوی را وجهه همت خود قرار داد و در دستیابی به این هدف موفق شد ولی در این هدف متوقف نماند و در واقع پیروزی انقلاب اسلامی آغاز نهضت بزرگ ملی ایرانیان برای بازسازی فردی و اجتماعی برای دستیابی به آرمانهای بزرگ تاریخی خود است.
انقلاب محدود به تغییر ساختار حکومتی و نهادی نیست بلکه به انقلاب درونی آحاد افراد جامعه نیز قائل است. همانگونه که ساختارها متناسب با ساختارها باید بازسازی شود افراد نیز باید احیاگر و عامل آرمانهای ملی باشند. آرمانهایی از قبیل دینداری و معنویت؛ توسعه و پیشرفت؛ استقلال و آزادی و مردمسالاری و... از این رو افکار و رفتارهای امروزی و آتی نیز که در این چارچوب باشد در واقع مکمل آرمانهای انقلاب است و انقلاب را استمرار میبخشد.