شکل چیزهایی که در زندگی روزمره استفاده میکنیم، یا حتی چیزهایی که در زندگی روزمره هم به دردمان نمیخورند و آنها را دور میریزیم، از این اتفاقها هم میافتد! طفلکی از کجا باید میدانست؟!»
این حرف را درباره خانمی میزدند که مسئول تمیز کردن بخشی از موزه «اُسْتْوالد» در «دورتْمُنْد» آلمان بود. او میخواست کارش را خیلی دقیق و کامل انجام دهد، برای همین مجسمهای را که حدود 800 هزار یورو ارزش داشت خراب کرد!
شما هم بفرمایید تماشا!
این مجسمه را یک هنرمند آلمانی به نام «مارتین کیپِنْبِرگر» درست کرده بود. هنرمندی که سال ۱۹۹۷ میلادی از دنیا رفت و از بااستعدادترین نقاشان و مجسمهسازان نسل خودش به حساب میآمد.
یک آلمانی این مجسمه را خریده بود و در مجموعه آثار هنری شخصیاش نگه میداشت. چندوقت پیش هم موزه استوالد مجسمه را از صاحبش قرض گرفت تا آن را به نمایش بگذارد و مردم بتوانند آن را ببینند.
این خانه دارد خراب میشود
کیپنبرگر مجسمهاش را از یک سازه چوبی و یک تشت لاستیکی درست کرده و نام آن را گذاشته بود: «وقتی سقف شروع میکند به چکهکردن».او برای درست کردن سازه چوبی، از تکههای خیلی نازک و نامرغوب چوب استفاده کرده بود، مثل تکههای چوبی که با آن جعبههای میوه درست میکنند. برای همین سازه خیلی سست به نظر میرسید، انگار که هر لحظه ممکن است فرو بریزد.
کیپنبرگر زیر این سازه هم یک تشت قرار داده و دیوارهها و کف آن را طوری نقاشی کرده بود که انگار آب باران در آن جمع شده، بعد خشک شده و رد آب در آن باقی مانده. مجموعة این اثر، بیننده را به یاد خانهای میانداخت که سقفش چکه میکند و دارد خراب میشود، اما کسی برای آن کاری نمیکند.
دو نگاه متفاوت
کیپنبرگر همه جزئیات اثرش را بهدقت انتخاب و روی آنها کار کرده بود تا تأثیری را که دلش میخواست روی بینندههای اثرش بگذارد، اما از نگاه کسی که قرار بود موزه را تمیز کند، موضوع فرق میکرد. از نظر او رد آب بارانی که در تشت سیاه لاستیکی باقی مانده بود، باید پاک میشد و برای همین آن را آنقدر ساییده بود تا تمیزِ تمیز شود!
سقفی که دیگر چکه نمیکند!
حالا دیگر «وقتی سقف شروع میکند به چکهکردن» نمیتواند تأثیری را که خالقش میخواسته، روی بینندههایش بگذارد. اینکه بعداً از یک نقاش بخواهند آن را به شکل اولش دربیاورد یا نه، بستگی به تصمیم صاحب اثر دارد، اما فعلاً مسئولان موزه و صاحب اثر تصمیم گرفتهاند این مجسمه به همین شکلی که هست، در موزه بماند و مردم بتوانند آن را ببینند.
در جستوجوی مقصر!
هنوز کسی دقیقاً نمیتواند بگوید که این اتفاق، تقصیر خانم نظافتچی بوده یا نه. مسئولان موزه همیشه به کسانی که موزه را تمیز میکنند، میگویند که دستکم یک فاصله20 سانتیمتری با آثار هنری موزه حفظ کنند؛ اما این خانم نظافتچی از کجا میتوانست بفهمد این یک اثر هنری است؟ او هم مثل خیلی از آدمها -حتی آدمهای تحصیلکرده- تصور میکرد اثر هنری یعنی یک تابلوی نقاشی زیبا یا مجسمهای که با ظرافت تراشیده شده و نمیدانست که سالهاست تعریف هنر و در نتیجه شکل آثار هنری خیلی خیلی تغییر کردهاند!
آموزش اجباری
جالب اینکه پیشتر هم اتفاقهایی شبیه به این افتاده بود. چند سال پیش یک نظافتچی در یک نمایشگاه، یک لکه روغن را که یک اثر هنری بهحساب میآمد و حدود 400هزار یورو ارزش داشت، پاک کرد.
یکبار هم یک نظافتچی دیگر بخشی از اثر هنری را که یک کیسه پلاستیکی پر از کاغذ مصرفشده و مقوا بود، دور ریخت! این موضوع نشان میدهد دیگر واقعاً وقت آن رسیده آموزش معنای هنر و توانایی تشخیص آثار هنری از وسایل روزمره را برای همه اجباری کنند!