حالا شما میفرمایید ما با این حیوان زباننفهم چیکار کنیم؟ آره؟ با این حیوان وحشی فلانفلانشده چی کار کنیم، آخه!
صبح، خیر سرمان فرستادیمش بیرون تا از بقالی سر کوچه شیر بخرد. از همین شیرهای پاستوریزهی کم چرب بدون گاز و افزودنیهای مجاز. از همین شیرهای بیخاصیتی که قیمتش روزبهروز میرود بالا. حتی بهش تأکید فرمودیم تاریخ مصرفش را نگاه کند که حتماً مال امسال باشد. رفته و بعد از دو ساعت با یک تکه طناب از در آمده تو. البته نصف طنابش بیرون در بود و ما نمیدیدیم. فرمودیم: «چی شد این شیر؟»
گفت: «بیارمش تو؟»
فرمودیم: «بله دیگه. اگر نیاوری میخواهی چهکار کنی پس؟ هلاک شدیم از بیشیری.»
او هم سر طناب را کشید و گفت: «بیا تو. خودش اجازه داد.»
ناگهان دیدیم ای دل غافل، یک شیر جنگلی با چه عظمت و ابهتی از در آمد تو. به جای سلام هم یک نعرهی غرشآلود و خشونت مدار زد که سراسر وجودمان را لرزاند و از ترس میزمان را چیز فرمودیم. گفت: «از اون شیرها نبود، از این شیرها پیدا کردیم.»
درحالیکه از شجاعت رفته بودیم بالای لوستر فرمودیم: «پیدا کردی؟ از کجا پیدا کردی؟»
گفت: «توی اتوبان بود. فک کنم داشت دنبال پل هوایی میگشت.»
فرمودیم: «اتوبان... پل هوایی؟ این پرت و چرتها چیه که سر هم میکنی؟»
گفت: «به جان شما. خواستیم ببریمش پارک، دیدیم دم درش نوشته: ورود حیوانات ممنوع. واسهی همین آوردیمش خونه. بد کاری که نکردیم؟»
نگاهی به آقاشیره انداختیم که خیره شده بود به تلویزیون و داشت اخبار نگاه میکرد. اتفاقاً اخبار هم داشت از شیرهای ولوشده در بزرگراههای تهران حرف میزد. نیمسوت که میگوید: این شیرها شهری هستند و آدمها را نیش نمیزنند. سوتبهسوتشده حاضر نیست آن را از خانه بیرون ببرد. بههمینخاطر است که این سهسوت را از بالای لوستر مینویسیم. به نظر شما با این حیوان زباننفهم چیکار کنیم؟