درست از آن روزی که برج و باروهای شاهطهماسبی یا دیوار صفوی این شهر فروریخت و شهر بهتدریج گسترش یافت، تا امروز کسی در اندیشه احیای آن محدوده تاریخی از شهر نبود. هربار هم که شهرداری میآمد، سعی در تخریب شهر داشت؛ چه آقاکریم بوذرجمهری که ابتدای سده حاضر دروازههای قدیمی تهران را برچید و از میان برد و چه شهردارانی که هر روز به هر بهانه بر بافت قدیمی شهر تاختند تا هر روز این شهر از بناهای قدیمی بیشتر تهی شود. اما این روزها آهنگی دیگر در شهر نواختن گرفته است؛ آهنگی که بزرگترین نوایش، احیای محوطه دیوار صفوی شهر است. به تعبیر غلامرضا پاسبان حضرت، مدیر طرحاحیای محوطه دیوار صفوی، شهری که با گذشتهاش پیوند نداشته باشد، از هویت تهی خواهد شد. هویت یک شهر هم در فرهنگ، تاریخ و سنتهای به جا مانده از گذشتگان معنا مییابد. متن زیر گفتوگوی ماست با غلامرضا پاسبان حضرت، معمار و مدیر مطالعات و طراحی شرکت بافت شهر.
- ایده اولیه این طرح از کجا آمد و چگونه مطرح شد؟
شهرداری منطقه 12 ابتدا برای ساماندهی محدوده خیابانهای بابهمایون، داور، صور اسرافیل و ناصرخسرو از ما دعوت کرد. قرار بر این بود که ما تنها کیفیت بستر این حوزه را بهتر کنیم. طی جلسات مختلفی که با شهرداری تهران داشتیم و با توجه به دیدگاه شهردار منطقه12 که قائل به حفظ این محدوده از تهران بود، پیشنهاد ما به شهرداری مورد توجه قرار گرفت و ایده اصلی این طرح طی جلسات متعدد با شهردار منطقه تکمیل شد. پیشنهاد ما این بود که ساماندهی بستر این محدوده با ایده خاص صورت گیرد چراکه در طول 4دهه اخیر، ملاحظات و مشاهدات عینی از سراسر جهان حتی شهرهای در حال توسعه نیز موید این موضوع بود که محدوده مرکزی شهرهای جهان بهعنوان یک محدوده میراثی تلقی میشود؛ میراث تاریخیای که هویتبخش شهرهایشان است. بهعنوان مثال شما در یک شهر اروپایی متوجه میشوید که مرکز یک شهر چقدر با مرکز شهری دیگر متفاوت است. از طرفی میفهمید چه اندازه بر این تفاوت از سوی مقامات شهری تاکید میشود؛ چرا که این تفاوت، هویتبخش آن شهر است. بهعنوان مثال شهر یورک در انگلیس دارای یک رودخانه است. از وسط شهر نیوکاسل نیز یک رودخانه عبور میکند اما برخورد این دو شهر با این پدیده طبیعی بسیار متفاوت است. این تفاوت برآمده از موقعیت آن شهر و هویتی است که هر شهر برای خود ایجاد میکند. محدوده دیوار صفوی نیز میتواند بهگونهای بیانگر تاریخ شهرمان و پایتخت کشور باشد. این محدوده میتواند یکی از دلایلی باشد که مردم را به حضور درمرکز شهر سوق دهد، بهویژه کسانی را که بهعنوان گردشگر فرهنگی معرفی میشوند به این محدوده جذب کند چرا که این عده از دانش کافی برخوردارند و تقریبا همه آنها با یک کتاب به این محدوده مراجعه میکنند و بهدنبال عناصری میگردند که مورد علاقهشان است.
- آیا این پدیده تنها منحصر به کشورهای توسعه یافته است؟
نه اتفاقا این پدیده در برخی کشورهای کمترتوسعهیافته نیز وجود دارد. بهعنوان مثال در کشور سوریه در این باره اتفاقات بسیار جالبی افتاده است. مثلا در شهر دمشق و حلب میتوان شاهد رسیدگی به مرکز تاریخی شهر بود. در شهر حلب با بازسازی قلعه قدیمی این شهر که با کمک سازمانهای بینالمللی صورت گرفته، روح تازهای به این بخش از شهر بخشیده شده و هماکنون جشنوارههای بینالمللی بسیاری در این ناحیه از شهر برگزار میشود. این اتفاق باعث شده بسیاری از خانههای قدیمی حاشیه این منطقه به هتل و رستوران تبدیل شوند، بهطوریکه وقتی گردشگران در کوچه پسکوچهها قدم میزنند، کاملا یک روحیه شرقی قدیمی را میتوانند ملاحظه کنند که برایشان جذابیت هم دارد.این قلعه به هویت شهر حلب تبدیل شده است. ما در ایران خیلی از این موضوع غفلت کردهایم. بهعنوان مثال ما مرکز شهر مشهد را تخریب کردهایم. هر چه که میتوانست جاذبههای مذهبی مشهد باشد خراب شده است. این موضوع خیلی قابلقبول نیست. به همین دلیل در این طرح درست است که ما به بستر توجه میکنیم و آنرا برای آرامسازی و ایمنسازی حرکت شهروندان آماده میکنیم اما بهتر است به تجارب جهانی در این محدودهها نیز توجه کنیم و جاذبههایی از گذشته را نیز در این محدوده به کار گیریم. در گذشته ما عناصر بسیار درخشانی بودند که میتوان در ساماندهی این مجموعه به کار بگیریم. مثلا تمام خانههای ما دارای آب و درخت بودند. تمام امامزادهها و مقابر شخصیتهای معروف، درختان قدیمی که گاه قدمتشان به صدها سال میرسید داشتند. نمونهاش امامزاده حسن در همدان یا امامزاده صالح تهران دارای درختان قدیمی بودند که متأسفانه درختان امامزاده صالح را از بین بردند. یک نمونه خیلی زیبا نیز در حرمامامرضا بود. یک جوی آب از بالای حرم میآمد و از وسط صحن رد میشد و وارد صحنی میشد به نام صحن نو. این صحن نو شبیه یک خانه بود. چهارتا باغچه در چهارطرفش داشت و چند درخت کاج نیز در آن وجود داشت. هر زائری از مناطق دور هم که میآمد، احساس بسیار نزدیکی با این صحن میکرد و فکر میکرد که اینجا خانه خودش است. همه اینها ویژگیهایی است که در مکانهای مذهبی و خانه خصوصی در تیمچهها و کاروانسراها وجود داشت. چهار باغچه و درخت و آب در همه بناهای قدیمی جایگاه ویژهای داشت. در یک کلام، ایرانیها سالها با آب و عناصر طبیعی حتی در منازلشان مانوس بودهاند؛ روندی که سالهاست به فراموشی سپرده شده است.
- این عناصر در تهران هم از گذشتهها وجود داشت؟
بله. در تهران هم این پدیده حضوری جدی داشت. بهعنوان مثال خیابانهای ولیعصر، فلسطین و 16 آذر نیز از این پدیده بهرهمند بودند. در همه جای دنیا به درختان کهنسال به چشم میراث ملی و شهری نگاه کرده و اطرافش را آزاد میکنند و اجازه میدهند درختان، فضای خودشان را تصرف کنند. در یونان خیلی به فضای سبز اهمیت میدهند. بخش عمدهای از گردشگری این کشور از پیوند میراث تاریخی و طبیعی با هم شکل گرفته است. همین مورد را در شام و سوریه میتوان دید، در کنار مسجد اموی نیز این فضا وجود دارد. اما ما در چند دهه اخیرا از این فضا دور شدهایم و تاثیر آن بر روح و روان شهروندان را میتوانیم ببینیم؛ عصبانیت و برآشفتگی و ناامیدی دستاوردهای این اتفاق است.
- بهنظر شما راه حل چیست؟
مسلما تنها راهش، برگشتن به طبیعت و عناصر طبیعی در زندگی شهری است. ما در این طرح پیشنهاد دادیم تا به محوطه تاریخی که در قلب پایتخت وجود دارد، آب بیاوریم و درختکاری سنتی تهران را در آن احیا کنیم و عرصه را از حضور خودرو خالی کنیم. خوشبختانه در این محدوده آب هم به قدر کافی وجود دارد. در این محدوده چند چاه عمیق قرار دارد که در حال حاضر استفاده خاصی از آن نمیشود. حتی چند رشته قنات نیز در این محدوده وجود دارد که از آنها استفاده خواهیم کرد. یکی از چیزهایی که قبلا در ایران وجود داشت و هماکنون در حال از بین رفتن است ایمنی در حرکت بود. تقریبا دزدی در بازارهای ایران خیلی کم بود، چرا که اگر دزد میخواست فرار کند، جمعیت زیادی آنرا احاطه میکرد اما با حضور خودرو و موتورسیکلت، این اتفاق شیوع بیشتری یافته است. ما تلاش کردیم که این محدوده را عاری از وسایل نقلیه کنیم و تنها یک مسیر برای چرخهای دستی طراحی شده است. میخواهیم آب و گیاه و درخت را برگردانیم و امیدواریم که با این اقدامات این مجموعه، سبز و ایمن باشد و آن پرندگانی که رفتهاند برگردند و بهنظر من این کار شدنی است چراکه پرندگان از آلودگی و هیاهوها گریختهاند. وقتی ما این محدوده را آرام کنیم، هم مردم به آن پناه میآورند، هم پرندگان. من مطمئنم که میزان مراجعه مردم بهویژه خانوادهها به این مجموعه بیشتر خواهد شد؛ چرا که جایی برای گذران اوقات فراغت همه شهروندان خواهد شد.
- شما معتقدید این عرصه میتواند برای گذران اوقات فراغت مفید باشد، چرا؟
یکی از مواردی که من مطمئن هستم روی خواهد داد این است که این محدوده به محلی برای گذران اوقات فراغت شهروندان تبدیل خواهد شد. بهعنوان مثال در کنار این محدوده پارک شهر قرار دارد. این پارک یک عرصه فضای سبز است و غیر از فضای سبز و عرصههایی برای بازی قشری خاص چیز دیگری ندارد. شهروندان میتوانند در این پارک برای مدتی وقت بگذرانند و بمانند اما نمیتوانند بهعنوان عرصهای برای گذران اوقات فراغت به آن بپردازند؛ چرا که زمینهای بازی و ورزش در شب در این پارک قرار ندارد اما این محدوده مجموعهای از امکانات و فضاهایی است که شهروندان میتوانند شبها نیز از آنها بهره ببرند. شهروندان میتوانند در این محدوده که در دست زندهسازی قرار دارد گردش کنند. مغازههای زیادی در این محدوده وجود دارد. ممکن است بارها از کنار مغازههاری این بخش عبور کرده باشیم اما هیچگاه نظرمان را جلب نکرده باشد. بهعنوان مثال کتابفروشیهایی که در این محدوده وجود دارد امکان آنرا دارند تا از فضای باز این محدوده استفاده کنند و کتابها را در فضای باز محدوده مغازههایشان ارائه کنند. مثلا به مناسبت نمایشگاه کتاب در اردیبهشت آنها هم میتوانند در جای دیگر شهر که همین محدوده است، به عرضه کتاب بپردازند. من فکر میکنم مردم بیشتر استقبال خواهند کرد چرا که نمایشگاه کتاب بهدلیل شلوغی و جمعیت، امکان مطالعه و تدقیق بیشتر را فراهم نمیآورد اما وجود چنین عرصه عمومی در این منطقه، این امکان را به شهروندان میدهد که تا یک کتاب را با تورق و حتی مطالعه موردی راحتتر انتخاب کنند. بگذارید از یک تجربه جهانی بگویم. در یونان زیر تپههای اکروپلیس یک خیابان بزرگ قرار دارد که شبها به روی خودروها بسته میشود. جالب است که بدانیم در این خیابان چند مغازه کباب کوبیدهفروشی قرار دارد. این مغازهها در شب، صندلیهایشان را در حریم خیابانها قرار میدهند. این صحنه به قدری جذاب است که امکان ندارد کسی از این محدوده در شب بگذرد و توقف نکند چرا که از تمام ملیتها با زبانهای مختلف میتوان در این بخش آدم پیدا کرد. در ترکیه نیز چنین فضاهایی بسیار وجود دارد. مسلما این اتفاقها میتواند در تهران هم بیفتد؛ یعنی یک محوطه عمومی که تمام مردم به راحتی در آن حرکت کنند و حتی نمایشگاه برگزار شود؛ در نتیجه این عرصه میتواند یک فضای عمومی جذاب برای شهروندان تهرانی و حتی گردشگران خارجی باشد.
- این ایده که شما از آن سخن میگویید سالها مورد توجه شهرسازان، معماران و طراحان محیطی بوده اما چرا تا حالا این اتفاق نیفتاده است؟
ما گاهی اوقات سنگ را آنقدر بزرگ تلقی میکردیم که نمیتوانستیم برداریماش؛ یعنی شروع میکردند به اینکه ما باید طراحی شهری بکنیم. ما باید نماهای شهر را درست کنیم یا ما باید میدان را خراب کنیم. هر طرح و پروژهای هم اول با تخریب شروع میشد. هر تخریبی در کشور هم حتی اگر خیلی منطقی بود، حدود 10 تا 15سال زمان میبرد. یک منطقه مستعد را تبدیل به یک کارگاه ساختمانی میکردیم. وقتی که این تخریبها به پایان میرسید طرح اولیه دیگر به فراموشی سپرده شده بود. این پیشنهاد ما نه الان که در دورههای مختلف مطرح بود که هیچگاه سنگ بسیار بزرگی برنداریم. اول به بستر شهر برسیم. مردم خودشان پس از دیدن یکسری اتفاقات به میدان میآیند و تحول ایجاد میشود. اگر شهرداری در چند نقطه شهر بتوانند سرمایهگذاری کند، آنوقت خود مردم بهدلیل افزایش درآمد و تغییری که به عینه شاهد آن هستند، حرکت میکنند و به کمک شهرداریها میآیند. بهعنوان مثال در دمشق که عرض کردم، یک خانه وجود دارد با عنوان خانه «بشری». این خانه میتوانست ویران شود اما نشد. این خانه به یک رستوران قدیمی تبدیل شده است و پر از گردشگر. یکی از اشکالات این بود که آنقدر یک پروژه را بزرگ جلوه میدادند که هیچگاه به اجرا نمیرسید. به همین دلیل در این طرح اول به بستر توجه کردیم بعد هم در فاز بعدی احتمالا به باز پیرایی بدنهها و دیوارههای شهری توجه خواهیم کرد که اتفاقا در این بخش مردم خودشان همکاری خواهند کرد. البته با کمک نهاد مدیریت شهری این اتفاق بیشتر قابل اجرا خواهد بود. پس از آن یا همزمان با آن نشان دادن روی خوش دولت به مردم در دستور کار قرار دارد. تغییر فضای محیطی ادارات دولتی و نهادهای رسمی و... مورد توجه است. خوشبختانه با همکاری و نظر مساعد وزارت دارایی و دادگستری دیوارههای اطراف ساختمان این دو وزارتخانه جمعآوری خواهد شد و جای خود را به فضای باز میدهد.