در ابتدای این همایش دکتر محمد باقر خرمشاد، رییس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی با طرح چند سوال سخنان خود را آغاز کرد. وی این سوال ها را که چرا علیه وال استریت شاهد وقوع جنبش هستیم و این جنبش به عنوان نماد و مظهر چه معنایی دارد؟ آیا این جنبش علیه سرمایهداری است یا اینکه وقوع این جنبش به معنای چالش یا بحران در این نظام است؟ مطرح کرد.
دکتر خرمشاد در ادامه با طرح این سوال که آیا زوج لیبرال ـ کاپیتالیسم میتواند به عدالت پایبند باشد، گفت: اگر این جنبش با همین ویژگیها در جای دیگری غیر از آمریکا ایجاد میشد، تحلیل اندیشمندان طرفدار کاپیتالیسم و لیبرالیسم چه بود؟
وی با طرح این پرسش که آیا میتوانیم بگوییم جهان با تجربه بیداری در حال پوستاندازی است، عنوان کرد: همواره یکی از ستونهای اصلی دموکراسی در آمریکا شرایط برابری برای همه بوده است، ولی در حال حاضر شاهد وقوع نوعی بیداری در آمریکا و سطح جهان هستیم.
رییس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی در ادامه با اشاره به نظریات جامعهشناسی الکسیس دو تکویل در کتاب «دموکراسی در آمریکا» گفت: به عقیده تکویل وقوع جنبشها از به هم خوردن ثبات در جامعه پدید میآید و در آمریکا هم نژاد سیاه و سفید هیچ وقت نمیتوانند در کنار هم زندگی کنند. بنابراین میتوان گفت یکی از شرایط وقوع انقلاب که فقدان شرایط مساوی و برابر برای همه است در آمریکا وجود ندارد و همین نابرابریهاست که به انقلابها اجازه بروز خواهد داد.
دکتر خرمشاد تصریح کرد: به عقیده تکویل جامعه فقط در صورتی که شرایط دموکراسی برای همه به هم بخورد به سمت انقلاب پیش میرود که در آمریکا هم جامعه سیاهان شرایط مساوی نسبت به سفید پوستان نداشته و همین زمینه برایشان فراهم است.
وی با بیان اینکه تکویل سیر تحول در نحوه تقسیم کار جوامع صنعتی را باعث ایجاد تحولات میداند، عنوان کرد: به عقیده تکویل نحوه تقسیم کار در جوامع صنعتی به سمتی رفته که جوامع دچار انقلاب خواهند شد، زیرا شاهد تقسیم کار نامتوازن در جوامع هستیم که این عدم توازن در تمام زوایای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دیده میشود. بنابراین میتوان گفت این جنبش عکسالعملی به نحوه تقسیم کار در جامعه صنعتی آمریکاست.
وی در پایان خاطر نشان کرد: یکی دیگر از نظریات تکویل در خصوص وقوع انقلابها و جنبشها این است که در هر جامعهای که اقلیتها وجود داشته باشند امکان ظهور انقلاب هست که در آمریکا میتوان دید غیر از سیاهان، ارتش آمریکا هم امکان دارد نظم را برهم زده و جنبشی را به راه اندازد. برخی از فیلمهای ساخته شده توسط آمریکا این امر را به تصویر کشیدهاند و به نوعی جنبش ارتش آمریکا هم دور از ذهن نیست.
نبش وال استریت برای ایجاد شکل جدیدی از دموکراسی ایجاد شده است
دکتر هدر گاتنی، استاد دانشگاه ایالتی فوردهم نیویورک آمریکا گفت: با توجه به بیاعتمادی مردم نسبت به دولت آمریکا در حل مشکلات، طبقه متوسط خواهان ایجاد شکل جدیدی از دموکراسی است.
دکتر گاتنی، در مورد اعتراض به بحران بیعدالتی با اشاره به حضور خود در میان کمپهای اعتراض آمیز مردم در آمریکا به خصوص در نیویورک افزود: در ابتدای این اعتراضات تنها در شهرهای بزرگ مانند لسآنجلس و نیویورک کمپهای اعتراضآمیز برپا میشد، اما اکنون حتی در شهرهای کوچک نیز کمپهای اعتراضآمیز برپا شده است.
وی با اشاره به شعار این جنبش اظهار داشت: براساس آمار ، ثروت های خصوصی در امریکا در اختیار یک درصد جمعیت است و جنبش می خواهد توزیع ثروت و قدرت ، عادلانه باشد.
استاد دانشگاه نیویورک افزود: امریکا کشور متنوع و دارای گرایش های سیاسی مختلف است که این گرایش ها در جنبش حضور دارند و در پی دست یابی به راهکارهایی برای ابراز نظر خود هستند.
وی در ادامه اظهاراتش با اشاره به گفتوگوهای خود با مردم معترض در آمریکا گفت: در این گفتوگوها بسیاری از مردم، دلیل حضور خود را در این جنبش اعتراضآمیز، نرخ بالای بیکاری، افزایش هزینههای تحصیلات دانشگاهی، نبود مراقبتهای بهداشتی، خصوصسازی آموزش عمومی اعلام کردند
این استاد آمریکایی اظهار داشت: از مشترکات افراد معترض به سیاستهای اقتصادی آمریکا میتوان به خشم و بیاعتمادی آنها نسبت به دولت در حل مشکلات، نبود احساس مسئولیت در میان مقامات آمریکایی، سودجویی آنها از بحران اقتصادی اشاره کرد که در واقع این مسائل باعث ایجاد شکاف در میان مردم شده و این جنبش اعتراض آمیز را ایجاد کرده است.
دکتر گاتنی ادامه داد: این جنبش اعتراض آمیز میخواهد حقوق از دست رفته مردم و منابعی را که در گذشته مردم در اختیار داشتهاند بازپس گیرد و شعار 99 درصدی معترضان براساس آماری است که در کشور مشهود است و این جنبش سعی میکند توزیع ناعادلانه ثروت و قدرت به شکل بهتری انجام گیرد.
وی با بیان اینکه در این جنبش طیف وسیعی از مردم با گرایشهای مختلف حضور دارند، خاطر نشان کرد: مردم آمریکا در این جنبش به دنبال راهکاری برای بیان خواسته های خود هستند. همچنین درباره گستردگی این جنبش باید گفت به طور مثال در اول ژانویه سال جاری حدود 2660 کمپ در سراسر جهان در اعتراض به سیاستهای دولت کشورشان برپا بود که بیشترین کمپها در آمریکا قرار داشت. در حال حاضر نیز برخی از این کمپها فعالیت خود را ادامه داده و برخی دیگر توسط پلیس جمع شدهاند.
این استاد دانشگاه در پایان سخنان خود گفت: افراد معترض در جنبشهای وال استریت از شبکههای اجتماعی مانند فیس بوک استفاده میکنند و در سراسر جهان به صورت هماهنگ عمل میکنند و این جنبش به دنبال ایجاد یک شکل جدید از دموکراسی و یک جامعه سیاسی متشکل از حداکثر عموم مردم است. در واقع این جنبش سیستم نمایندگی را لغو میکند و افراد حاضر در این جبنشهای اعتراض آمیز خواهان تصمیمگیری جمعی هستند.
جنبش وال استریت نه گفتن به نگرش و سیاستهای سلطه آمیز نظام سرمایهداری آمریکاست
دیگر سخنران مراسم افتتاحیه رئیس دانشکده مطالعات جهان درباره نهضت امریکایی وال استریت در مقابل امریکا گرایی، امریکا سازی وآمریکایی بودن به ایراد سخن پرداخت.
دکتر سعید رضا عاملی گفت: مردم امریکا به نابرابری اقتصادی در امریکا اعتراض کردند. این نابرابری اگرچه اعتراضی است به وضعیت اقتصادی در امریکا ولی این یک حرکت اقتصادی صرف نیست بلکه یک حرکت سیاسی و فرهنگی است، اعتراضی به وضعیت غالبی که در امریکا به وجود آمده است.
وی در ادامه افزود: در اینجا میخواهم به این سوالها پاسخ دهم: چه تصویر کلی از قدرت در جهان وجود دارد؟ به نظرم اگر ما نگاهی کلان به قدرت نداشته باشیم به خاطر زیر مجموعه هایی که دارد نمیتوانیم تحلیل پیوستاری از آن داشته باشیم. چرا امریکای سلطه در سطح ملی و جهانی به وجود آمد؟ چه معرفت شناسی از آمریکای یک درصدی می توان ارائه کرد؟ چه ظرفیتهایی را آمریکای یک درصد ایجاد کرده است تا بتواند بر 99 درصد مردم امریکا سلطه داشته باشد؟ چه فرایند هایی را امریکای یک در صد ایجاد کرده است؟
استاد مطالعات آمریکای شمالی با اشاره به مولفههای قدرت گفت: مؤلفه اول این است که به وجود آمدن فضای مجازی، با یک تصاعد مجازی افزایش قدرت در جهان مواجه شدهایم. منظورم از این واژه این است که محیط مجازی محیط ریاضی است. محیط ظرفیت متمایل به بینهایت ریاضی است. در این محیط وقتی شما تولیدی را انجام می دهید، تولید متصاعد مجازی می شود و یک قدرت فراگیر جهانی ایجاد میکند. یعنی تولیدات مجازی متمایل به بی نهایت تولید، توزیع و مصرف محسوب میشود. امروز شما میبینید گوگل به عنوان پدیده کالیفرنیایی چگونه 65 درصد سرچ دنیا را در انحصار خودش قرار داده است، چگونه پرتالهای بزرگ کالیفرنیا امروز قلمروهای روزمره زندگی جهان را در انحصار خود قرار داده اند. عامل دومی که قدرت و مدیریت قدرت گرایانه را در جهان ضریب و توانش بالا میدهد؛ ظهور مفهومی است به نام "نانو مجازیت" نانو تکنولوژی صنعت کوچک سازی پدیده هاست. یک نانومتر یک میلیاردم متر است. یک نانو مجازیت یعنی کوچک سازی جهان متمایل به بی نهایت. اگر یک نظام قدرت بتواند جهان را آنقدر کوچک بکند که زیر موس خودش بیاورد آنوقت خیلی امکان مدیریت بالای تخریب و جهت دهی فراهم می شود. امکان تغییرجهان در سطح وسیعی فراهم میشود. این قدرتی است که در این محیط امکانش هست ولی در محیط فیزیکی امکانش وجود ندارد.
پدیده سوم قدرتی، وبی وود است. پدیده وبیوود فرسنگ ها بالاتر و قَدَرتر از هالیوود گام بر می دارد. هالیوود عرصه قدرت سینماست ولی وبی وود عرصه قدرت همه ابعاد زندگی است. امروز فضای مجازی در بعضی از عرصهها فضای 85 درصدی زندگی است. قدرت این محیط قدرت بسیار بزرگی است. لذا با توجه به این دیدگاه ما با دو فضایی شدن همه ظرفیت های جهان مواجه شده ایم. میتوانیم این را بگوییم که خیر و شر از ظرفیت مضاعف برخوردار شده اند. خیر ظرفیت مضاعف پیدا کرده است. شر هم همینطور. وگاهی اوقات وقتی آدم در یک مسئله جزیی خیلی عمیق میشود مسائل بزرگتر را فراموش میکند این مسئلهای است که ما در ذیلش می خواهیم مسئله وال استریت را مورد توجه قرار دهیم.
چرا آمریکای سلطه در سطح ملی و جهانی به وجود آمد. من میخواهم برگردم به اکتشاف کریستف کلمب . تاریخ مینویسد که کریسف کلمب آمریکا را کشف کرد. خیلی واژه کشف حرف زوری است. کریستف کلمب به عنوان تاجری که به دنبال طلا بود به آنجا رفت. آنجا را کشف کرد برای اروپاییها. و اِلا اکتشاف خاصی صورت نگرفته بود. میلیون ها نفر از مردم آنجا زندگی میکردند. اگر امروز از تسخیر وال استریت صحبت می کنیم برای این است که این سلطه آن زمان بر مردم بومی امریکا اتفاق افتاد. لذا روحیه مردم یک درصدی متعلق به امروز امریکا نیست متعلق به همان روزی است که آمریکا را به اصطلاح کشف کردند ولی در واقع اشغال آمریکا بود نه کشف آمریکا. سیصد سال است که این جامعه یک درصدی وجود دارد با همین روحیه سلطه و اشغال. رشد کرده است، توان پیدا کرده است. امریکای یک درصدی وارث امریکای جنگ و کشتار جمعی است.
به نظر میرسد یک اتفاقی باید بیفتد. شما ببینید صهیونیسم چهره یهود را در جهان خراب کرد. آمریکای یک در صدی چهره آمریکا را در جهان ضعیف کرد. چهره کلان آمریکا را تبدیل به یک چهره زورگو و بیمنطق کرد. آمریکای سلطه به چگونگی تولد امریکا بر می گردد. امریکا با کشتار امریکای بومی متولد شده است. اعداد و ارقام خیلی متفاوت است ولی چیزی که معلوم است امروز از آن جمعیت مردم بومی آمریکا که تا بالای 100 میلیون هم ذکر شده است یک جامعه دو میلیونی از امریکای بومی باقی مانده است. امریکا قبل از اینکه به ملت های دیگر ظلم کند به میزبان خودش ظلم کرده است. جامعه امریکای بومی میزبان بوده اند. این داستان ادامه پیدا کرده است.
متاسفانه در تاریخ سیاست امریکا شواهد آبرومندی نیست یا مستقیم یا غیر مستقیم درگیر کشتار و جنگ بوده است و این درگیری ادامه پیدا کرده است. آمریکا از همان آغاز که با کشتار مردم بومی آغاز کرده است و ادامه آن که به هیروشیما، ناکازاکی، ویتنام، افغانستان و عراق رسیده است و هنوز هم این طبل جنگ خیلی محکم است و خیلی مرتب می زنند و مثل اینکه یک افتخاری برای سیاستمداران امریکاست که مرتب این قدرت خود را به رخ مردم جهان بکشند که این طبل جنگ آماده عملیات است. در همین فیلیپین از سال 1899 تا 1902 میلیون ها نفر مردم نظامی و غیر نظامی توسط آمریکا کشته شدهاند. تا چهار میلیون نفر کشتار دسته جمعی ذکر شده است. در هیروشیما و ناکازاکی در دو روز تا 300 هزار نفر کشته شدند و هنوز طی سال ها که گذشت طی تاثیر مواد شیمیایی که استفاده کردند مردم در رنج و تب هستند. در ویتنام بین سالهای 1955 تا 1975 میلیونها نفر را محکوم به جنگ کردند. میگویند تبعیض شده، تبعیض شده را درک میکند. ما که 8 سال جنگ داشتیم، میتوانیم مردم فیلیپین و ویتنام را درک کنیم که جنگ یعنی چه. در جنگ شرایط زندگی به هیچ وجه شرایط مناسبی نیست. در جنگ شرایط فشار است. شرایطی که بین کودک، پیر و یک نظامی تفاوتی قائل نمیشود. 2 تا 4 میلیون نفر در ویتنام کشته شدند .... و همچنان هنوز ادامه دارد.
در پاسخ به این سئوال که چه معرفتی بر امریکای یک در صدی حاکم است؟ باید گفت تفکر استثناءگرایی بر اندیشه آمریکایی یک درصد حاکم است. یک تفکر استثنأگرایانه. تفکری که خودش را استثنا میکند. ازهر قانون و سازمانی با نام اینکه برترینهای جهان است. با این نام که قدرت، حق است. یعنی هرچه قدرت داری حق داری. این تفکری است که از جهان بینی خودخواهانه برخوردار است. از یک روحیه حذف کردن دیگران به هرقیمتی برخوردار است. ارزش یکی با لحاظ قدرت برای آنها مساوی همه است. یعنی یک نفر بماند همه از دنیا بروند. آن منطق منطقی است که تبدیل به یک امریکاگرایی از یک ایدئولوژی نهادینه شده در تفکر جمعیت خاصی از رهبران آمریکا حکایت میکند که تفسیر خودخواهانهای از حق و حقوق زندگی با تکیه بر قدرت ارائه میکنند.
از همان آغاز، سیاست یا بپیوندید یا بمیرید پایه امریکای سلطه طلب بود. این سیاست مربوط به امروز آمریکا نیست بلکه اندیشه ای قدیمی است که اصلا پیشرفتی در آن نمی بینیم. اگر جامعهای در انسانیت پیشرفت نکند در ساختمان و بزرگراه و در تکنولوژی ارتباطات پیشرفت بکند واقعا پیشرفتی نکرده است. پیشرفت مربوط به انسانیت است مربوط به انسان است. مربوط به معنویت است.
روح دموکراسی به رسمیت شناختن است. یعنی دیگران را به حساب بیاور. شما ببینید در افغانستان چه شد. در عراق چه شد. به نظر من مردم آمریکا تازه دارند طعم ظلم این یک درصدی ها را درک می کنند. اگر به جای مردم عراق بودند اگر به جای مردم ایران بودند. اگر به جای مردم افغانستان بودند. این اتفاق نباید امروز در آمریکا می افتاد. سالهای سال پیش نهضت مقابله با سیاستهای وال استریت باید اتفاق میافتاد. این وال استریت نیست. این وایت هاوس است. وال استریت نمودی از وایت هاوس است. وال استریت نمود و مصداق از سیاستهای کاخ سفید است. چیز روشنی است که نظام انتخاباتی آمریکا وابسته به نظام سرمایهداری آمریکاست. و در واقع انتتخابات نیست. قدرت مالی است. توان مالی است. حرف و منطق در این چهارچوب هم بیان می شود. ولی این ساختار است که کارش را جلو میبرد. بسیاری از نهادهای مالی دنیا را در انحصار خود گرفتهاند. بسیاری از نهادهای رسانهای دنیا را در انحصار خود گرفتهاند. رسانه آمریکا رسانه دروغ است با تکنیک. دروغی است که دیگران راست بپندارند. این اوج تکنیک رسانه است. رسانه در اوج بازنمایی زمانی قدرتمند است که بتواند دروغ را آنقدر بزرگ بگوید که کسی در دروغ بودنش تردید نکند. بزرگ ترین دروغی که در رسانه آمریکا گفته شده درباره ایران است. آنقدر چهره ایران را سیاه کردهاند که افراد قبل از آمدن به ایران دچار هراس میشوند. دیگر فکر نمیکنند مردم ایران، تونس، مصر و غیره مردم متمدنی هستند. سلطه رسانهای جهان دوم میسازد. جهان دوم غلبه بر جهان اول دارد. آنقدر جهان دوم را پررنگ میکنند که افراد جهان اول را فراموش میکنند. همان جهانی که در جهان یوتیوبی، فیس بوکی و تویتری عرضه شده است.
نهادهای اقتصادی مثل IMF، بانک جهانی و WTO همه این نهادها در اختیار آمریکا است. شما امروز بالای 5 هزار دلار اگر بخواهید گردش مالی بین المللی انجام دهید، گردش مالی آن از مسیر نهادهای مالی آمریکا می گذرد. یعنی هر جا که می خواهی قدم بگذاری یک جوری عمل می کنند که بقیه جای نفس کشیدن نداشته باشند. دموکراسی یعنی فرصت صحبت دادن به دیگران نه ایجاد جامعه لال. این دموکراسی از جنسی است که نمی گذارد صدای کسی بلند شود.
قرن بیستم شاهد کشته شدن انسان هایی بود که تا بیست و دو برابر کشته شدگان جنگ در قرن 18 و 12 برابر انسان های کشته شده در قرن 19 بود. آخر این چه عقلی است. جهان و جهان سیاست مسیر عقلانی طی نمیکند. واقعا مسیر جهالت و بربریت را طی میکند. برگشته اند به دوره بربریت. به انحصار در آوردن نهادهای بین المللی سیاسی مثل سازمان ملل، در سازمان ملل هم یک شورای امنیتی ایجاد شده. همه کسانی که بحث حقوقی روابط بین الملل میکنند میبینند که آنها ساختار دموکراسی ندارند. برای اینکه یکی میتواند نظر جمع را وتو کند. نهادهای فرهنگی که ایجاد کردند مثل گوگل. گوگل امروز خبر 40 هزار خبرگزاری دنیا را ویرایش می کند. در گذشته آسوشیتد پرس خبرگزاری بزرگی بود ولی امروز در برابر گوگل نیوز خرده خبرگزاری محسوب میشود. این فضا 40 هزار پایگاه خبری را ویرایش می کند ولی خبر را چگونه تحویل ما میدهد . بر اساس رتبه بندی خودش. به انحصار کشاندن فضای دوم زندگی یعنی فضای مجازی.
چه نهادهایی را فضای یک درصد ی ایجاد کرده است. دموکراسی کردن جهان. واقعا دموکراسی کردن جهان از دیدگاه آمریکایی اهانت به مردم جهان است. اصلا نگاهی که ما بقیه را نفهمیم و غیرمتمدن بدانیم. اینکه آمریکایی ها از توسعه دموکراسی در کشورهای دیگر صحبت می کنند؛ واقعا یک اهانت به ملت های دیگر است. هر ملت حوزه فرهنگی و سیاسی بومی خود را دارد. اگر به دولت آمریکا بگوییم سیاست جمهوری اسلامی را دنبال بکنید، اعتراض می کنند. می گویند ما تاریخی داریم، روشی داریم برای زندگی مان. ایران منطق خودش را دارد. سنت خودش را دارد. بر مبنای سنت پیغمبر اسلام می خواهد زندگی کند. بر مبنای نص الهی می خواهد زندگی کند. به دنبال روش جامع زندگی یعنی توجه همزمان به عقلانیت و معنویت است.
در منطق آمریکایی دموکراسی یک ابزار است. ابزاری است که پشتش تفنگ است. آخر چه گونه می شود هم از دموکراسی صحبت کرد، هم جنگ فراگیر ایجاد کرد.
به نظرم حتی نهاد علم هم در آمریکا از نگاه استثناء گرایانه سالم نمانده است. نهاد علم هم حتی به نوعی استانداردها و روش های تفکری را نهادینه کرده گو اینکه علم مطلق است می دانید اگر علم را مطلق بکنیم آن را انکار کرده ایم. علم طبیعتش در تغییر است.
وی در پایان یادآور شد: بین لایه مردم و لایه قدرت دارد فاصله می افتد و این فاصله را شما در اروپا و آمریکا و هر جایی که سیاست سلطه آمیز بر مردم وجود دارد جدی تر شده است. البته دو عنصر آگاهی و کاهش عصبیت بیداری جهانی را بوجود آورده است . مردم جهان را بر علیه جامعه یک درصد سلطه گرا بسیج کرده است.
جامعه یک درصد سلطه گرای آمریکای امروز فقط بر 99درصد مردم آمریکا ظلم نمی کنند بلکه بر 99% مردم جهان ظلم می کنند. توسعه آگاهی ها و کاهش لایه عصبیت موجب بیداری عظیم در جهان شده است که دیوارهای کاخ های سرمایه داری و ظلم را به لرزه در آورده است.
حرف دقیق تر این است که آمریکا 99 درصد و جامعه 99 درصد جهانی قربانی دوری از خدا هستند. این روند بیداری؛ جهان را به سمت بازگشت به خداپرستی و توحید راهنمایی خواهد کرد.
ریشههای بحران والاستریت در آمریکا
نابرابری اجتماعی
در پایان مراسم افتتاحیه همایش بیداری آمریکا و اروپا ادریس سماوی حامد، عضو هیات علمی گروه فلسفه دانشگاه ایالتی کلرادو نیز جنبش وال استریت را اعتراض به بی عدالتی در جامعه امریکا دانست و گفت:
بسیاری از مردم امریکا از نابرابری اجتماعی آگاه و متوجه شدهاند که یک درصد جامعه کل ثروت را در دست دارد.
دکتر ادریس سماوی با اشاره به اینکه وال استریت از سرخوردگی فزاینده بخش مهمی از توده مردم امریکا در مورد آینده و فرصتهای رشد و ترقی نشات میگیرد افزود:
این موضوع تا حدی به اعتقاد فعالان جنبش وال استریت به فرصتهای برابر در موفقیت اقتصادی مربوط است.