قطر، طی دهه اخیر میلادی کوشیده است تا با مکانیسمهای مختلف و متفاوت از سازوکارهای مرسوم در خاورمیانه، خود را در 2سطح منطقهای و بینالمللی به باشگاه بزرگان خاورمیانه تحمیل کند.
از این رو، امروز قطر برخلاف میل بسیاری از بازیگران منطقهای و قطعا بینالمللی نظیر چین و روسیه، در گستره وسیعی از جغرافیای خاورمیانه و جهان حضور دارد. قطر در گفتوگوهای میان حاکمیت سودان و مخالفانش نقش ایفا کرد؛ در غیاب میانجی سنتی مناقشه فلسطین یعنی مصر، تقریبا به متولی مسئله فلسطین و آشتی ملی فلسطینیان بدل شده است، همچنین در میزبانی لبنانیها برای آشتی ملی هم نقش داشت. در تونس هم کوشید دست اسلامگرایان را در رسیدن به قدرت بگیرد. قطر همچنین میزبان بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا در منطقه است، کمااینکه میزبان گفتوگوهای آمریکا و طالبان هم شده است.
اینها همه در شرایطی است که این کشور هیچ کدام از پارادایمهای معروف قدرت سیاسی، یعنی مساحت جغرافیایی، جمعیت و توان نظامی را ندارد. تنها 11هزار و 437کیلومتر مربع مساحت دارد (به اندازه استان قم)، جمعیتش یک میلیون و ارتش آن تنها 12هزار نفر است، اما توانسته است پارادایمها و معادلات سنتی قدرت را به هم بریزد. قطر این همه نقش را مدیون 3عامل کلیشهای اما مغفول ماندهای است که شاید بازیگران سنتی و کلاسیک منطقه نظیر عربستان سعودی و ترکیه از آنها بهنحو شایسته بهرهبرداری نکردهاند. قطر بخشی از این امر را مدیون توان مالی و درآمدهای سرسامآور نفتی و گازی خود است؛ درآمدهایی که باعث شد سرانه هر شهروند قطری 103 هزار دلار در سال باشد.
قطر از طریق مازاد درآمد ملی خود توانست بسیاری از گروهها، احزاب و شبهنظامیان را در کشورهای مختلف حمایت مالی کند. علاوه بر آن، قطر برخلاف دیگر بازیگران منطقهای، دارای رویکرد ایدئولوژیک و عقیده سیاسی مشخصی نیست و از اینرو، بهنظر میرسد کشوری بیملت است و در همین راستاست که با وجود آنکه میتواند در کشورهای رقیب ایجاد ناآرامی کند، رقبایش نمیتوانند در برابر آن ایستادگی یا مقابله به مثل کنند. عامل سوم و شناخته شده هم همان بلندگوی رسانهای معروف یعنی الجزیره به 2زبان عربی و انگلیسی است. قطر از رهگذر انعکاس اخبار جنگ 33روزه لبنان و 22روزه نوار غزه توانست نفوذ خود را به این مناطق تسهیل کند. تلویزیون الجزیره با پوشش لحظه بهلحظه تحولات یک سال گذشته جهان عرب و انقلاب ها در کشورهای عربی جایگاه خود را در افکار عمومی اعراب تثبیت کرد. قطر از طریق الجزیره توانست بر موج خواستههای افکار عمومی جهان عرب سوار شده و با پوششهای خبری زنده و لحظه بهلحظه، حتی سمت و سوی این اعتراضات را تعریف کند.
قطر از طریق همین بلندگوی رسانهای خود برخی قدرتهای بینالمللی را واداشت تا به همراهی با ملتهای خاورمیانه در ضرورت کنارهگیری رهبرانشان تظاهر کنند؛ مسئلهای که در سرنگونی رژیم مبارک کاملا مشهود بود. پس از آن، الجزیره در لیبی نقش خود را بهطور قابلتوجهی ایفا کرد و هر چند که در عراق، بهعنوان تریبونی برای مخالفت با حضور نظامیان آمریکایی شناخته میشد اما در لیبی، به ابزاری برای توجیه حضور و اعزام نیروهای خارجی به لیبی بدل شد. الجزیره پس از آن و در پی سیاستهای کلان تعریف شده قطر، به سراغ سوریه رفت و با همان اصطلاحات معروف و شناخته شده خود توانست موج درگیریهای داخلی در این کشور و میزان جانبداری بینالمللی از این درگیریها را تشدید کند.
میتوان گفت ظهور کنونی قطر برآیند 2 بحران در منطقه خاورمیانه است: شکنندگی جهان عرب و اینکه هنوز نظامهای سیاسی در جهان عرب آنقدر ضعیف هستند که هر کشوری با مازاد درآمد ملی خود میتواند در آنها دخالت کند و ارکان آنها را متزلزل سازد.
دوم اینکه غیاب قدرت سیاسی عربی بهرهمند از اهداف تعریف شده هماهنگ با آرمانهای ملتهای عربی عامل دیگری شده است که این کشور وارد این حوزه شده و خود را بهعنوان جانشینی برای بازیگران سنتی منطقه معرفی کند. قطر را میتوان در یک جمله معرفی کرد: پدیدهای زاده تهیشدگی در خاورمیانه و جهان عرب.