از باران تا مازندران
میبارید؛ تند تند و درشت درشت. مثل شِـلّاب مازندران. لازمش داشتم برای اینکه یاد سفر دو هفته پیشم بیفتم. نه، آن روز بارانی نبود و ما هم خیس نشدیم، اما همیشه باران برای فکر کردن به مازندران خوب است.
«هوا خوشگوار و زمین پر نگار»1
آسمان خیلی آبی است و ابری هم حتی در کار نیست. از اینجا که نگاه میکنم، همین آسمان آبی است و بعد سقف سفالی قرمز- قهوهای و بعد ارسیها و دیوار آجری و سنگفرش حیاط و این حوض کاشی آبی. این تصویر چشمانداز من است در «خانهی کلبادی» در ساری.
ساختمان دو طبقهای که مثل بسیاری از ساختمانهای قدیمی، اندرونی و بیرونی و حیاط پیشین و پسین دارد. چندین اتاق بزرگ با پنجرههای ارسی و شیشههای رنگی که لابد یکیشان مهمانخانه بود و یکیشان شاهنشین، یکیاش محل کار ارباب و مراجعهی ارباب رجوع. حمام هم دارد برای اهالی خانه و خواندهام جایی که روزگاری اسطبل و طویله هم در کنار این خانه بود.
خانهی کلبادی از دورهی قاجار به جا مانده و نمونهای از معماری این دوران در اقلیم مازندران است و امروز، موزهی مردمشناسی و موزهی آثار باستانی هم هست.
من آنقدرها هم پیر نیستم!
البته که خانهی کلبادی خیلی قدیمی است، اما کمی قدیمترها، اندازهی بچگی من، سقف همهی خانهها همینطوری بود؛ سفالی،
قرمز- قهوهای، خزه بسته. حالا نیست. و این سقفها بخشی از هویت معماری این منطقه بود. و حالا نیست. حالا معماری این منطقه هیچ هویتی ندارد.
گلها نمیپرسند کجا باید برویند
سقف آبانبارها را پلهپله میسازند، نه برای اینکه این گلهای زرد در آن، جا خوش کنند، اما میکنند. در مازندران گلها هر جا دلشان بخواهد میرویند.
«آبانبار نو» روزگاری بزرگترین آبانبار ساری بود و آبش از رود تجن تأمین میشد.
ترکیب رنگ آجری با آبی آسمانی
خودمان را به زور از دیوار بالا میکشیم تا روی سقف «حمام وزیری» بایستیم که خیلی قشنگ است و حیف که این آپارتمانهای بدقوارهی کوچک و بزرگ چشمانداز ما را اینهمه بدنما میکند.
حالا وقتِ وقتِ وقتش است
بهترین وقت سفر به مازندران و ساری اردیبهشت ماه است که هوا خیلی خیلی دلانگیز است.
ساری هم فرودگاه دارد و هم ایستگاه راهآهن. با اتومبیل هم از جادهی فیروزکوه میشود به این شهر
رسید.
***
1. به قول آقای فردوسی