هریک از آنها دارای بعد خاصی از نتایج و تبعاتی بوده که پس از خود به جای گذارده و خلاصه اینکه هرکدام از آنها دارای ماهیت و ویژگی خاص خود بوده است.
اما عموما دارای یک وجه اشتراک هستند و آن این است که با گذشت زمان به دست فراموشی سپرده شده و آنچه از آنها باقی مانده نوشتارهای تاریخی است که بر صفحاتی از کاغذ نقش بسته و آن صفحات نیز در داخل جلدهای کتبی محصور شده و در بخش کتابهای تاریخی کتابخانه و یا لابهلای کتابهای شخصی افراد در قفسه یا گنجه خانهای قرار گرفتهاند و دیگر هیچ.
حادثه کربلا دارای ویژگیهایی است که آن را از جمیع حوادث و رخدادهای تاریخ از بدو خلقت تاکنون، از آنهایی که به ثبت رسیده و گفته شده و از آنهایی که تا به امروز اثری کتبی یا خاطرهای از آنها باقیمانده است متمایز مینماید، به گونهای که اگر کل تاریخ بشریت را کره زمین فرض کنیم و حوادث گوناگونی که در طول تاریخ روی داده، ناهمواریها و پستی و بلندیهای زمین تصور نماییم، واقعه عاشورا به مثابه قله اورست خواهد بود که به طور غیرقابل انکاری بلندترین و برجستهترین قله دنیاست و دارای آنچنان استحکام و عظمتی است که گمان نمیرود عمر آن از عمر کره زمین کمتر باشد.
در اینجا ویژگیهای عاشورا که موجب برتری آن نسبت به سایر حوادث خونآلود جهان شده در قالب سه مرحله اصلی فرآیند یک انقلاب، یعنی انگیزه، عمل و نتیجه، در موضع یک قضاوت بیطرفانه (نه از دید یک مسلمان) و با یک نگرش تاریخی، در مقام مقایسه مختصری با سایر وقایع جهان تبیین و به اختصار تشریح میشود تا اثبات گردد که اگر چه بعضی از وقایع برجسته تاریخ دارای بخشی از خصوصیات انقلاب حسین(ع) هستند، اما هیچیک دارای کلیه خصایص آن به طور یکجا نیستند.
الف) انگیزه: آنچه که جرقه واقعه عاشورا را در دل و فکر رهبر آن مشتعل کرد کاملا ملموس و مشهود نیست، یعنی انگیزه کسب مال و ثروت و یا شهرت و قدرت نبود، بلکه آنچه موجب حرکت امام حسین(ع) گردید، حقطلبی ایشان بود و مقابله با مظالم دستگاه حاکمه در راستای جلوگیری از بنای ساختار کجی که بر صحنه اسلام در حال ساختن بود.
در ضمن آنچنان که تاریخ گواهی میدهد، حرکت حسین(ع) براساس حکم و یا دستوری از طرف خدا یا جدش(پیامبر اکرم) و یا پدر و برادرش نبوده که گفته شود ایشان اجباری گریزناپذیر به انجام این کار پرمخاطره داشت. اگر کاوه آهنگر علیه ضحاک قیام کرد برای آن بود که پسرانش را ضحاک کشته بود، اگر اسپارتاکوس علیه امپراتور روم قیام کرد برای رهایی از رنج فیزیکی و یوغ بردگی بود.
حتی اگر حضرت عیسی(ع) تا مرحله مصلوب شدن علیه ظلم هرودوس امپراتور زمان خود ندای وحدانیت سر داد به جهت آن بود که حکم داشت و مامور مستقیم بود از طرف خداوند. اما حسین(ع) به ظاهر دارای هیچیک از این مشکلات نبود و یا اگر هم بود به اندازهای بزرگ و غامض نبود که به خاطرش جانی فدا شود و حتی در صورت سکوت، خود و خانوادهاش از مال دنیا بینیاز و از رنج دنیا معاف میشدند، اما او نمیتوانست بنشیند و نظارهگر ظلم و تعدی و تعیش و تکبر و تفاخر فزاینده نظام حاکم بر دنیای اسلام باشد؛ نظامی که میرفت تا اصول اسلام نوپا را که در آن زمان نهالی جوان و آسیبپذیر بود به کلی از صحنه گیتی محو نماید و یا از آن آیینی برجای گذارد کاملا متفاوت و احتمالا متضاد با رسالت اصلی آن.
امام حسین(ع) به وضوح میدید اسلام که برای مطرح کردن و معرفی نمودن آن، برای استقرار و پذیرش آن و برای ترویج و توسعه آن رنجها و زحمات توصیفناپذیری کشیده شده و خونهای بسیاری ریخته شده و شهید نثار گردیده، حالا و پس از گذشت حدود 60 سال به سرعت سیر قهقرایی طی کرد و به جای ارائه ارزشهای والای اخلاقی، انسانی و اجتماعی، مبلغ و مبشر ضد ارزشها شده و بیعدالتی و عیاشی و نفاق و حیله و فساد و تباهی و توطئه و تزویر و تمامی آنچه که آیین محمدی(ص) برای محو آنها آمده است، در حال طرح و نشر است و لذا یا باید مهر تأیید بر لب نهاده و روند تحولی را که خاندان بنیامیه ایجاد کرده بود بپذیرد و اگر تأیید هم نمیکند، سکوت کند و یا اینکه حداقل فریاد نکشد، یا باید وارد عمل میشد.
فردی مانند حسین (ع) باید بدون هیچ چشمداشت مادی، بدون هیچ پاداش دنیوی، بدون هیچ چشمانداز زیبایی از بازیافت مادی و دنیوی وارد عمل میشد و شد. رهبری انقلاب عاشورا جریان شیرین و زلال ایثار و آزادگی را به سوی کربلا جاری ساخت و در نینوا متمرکز نمود تا عاشورا خلق شود. عاشورایی به طول 60 قرن.
ب)عمل: در طول تاریخ و عرض جغرافیا نبردهای نابرابر زیادی صورت گرفته و قتلعامهای بسیار و کشتارهای وحشتناکی انجام شده که بعضا خانواده و یا قومی را شامل میشدهاند؛ اما در تحقق چنین وقایعی معمولا دو اصل حاکم بوده است: یکی ناآگاهی و دیگری جبر. به طور نمونه در اوایل قرن جاری تمام افراد خانواده تزار روسیه به دست نیروهای بلشویکی قتلعام شدند.
اما در این رابطه اولا، تزار هیچگاه فکر نمیکرد که روزگاری کار خود و خانوادهاش به اینجا بینجامد و قطعا هر زمان که به پیش آمدن چنین واقعهای یقین پیدا میکرد به هر طریقی از وقوع آن جلوگیری میکرد؛ اگر چه از طریق واگذاری قدرت و سلطنت و یا به هر شکل صحیح یا غلط دیگر.
ثانیا پس از دستگیری، به کلی اختیار از آنها سلب شد و تماما بدون حق دفاع یا اظهار نظر در مقابل جوخه اعدام قرار گرفتند. در مورد سلطان جلالالدین خوارزمشاه نیز با همین ماهیت اما به شکلی دیگر. سایر کشتارهای قومی و خانوادگی نیز کمابیش دارای چنین وضعیتی بودهاند؛ اما در مورد حسین(ع) و خانوادهاش وضعیت کاملا متفاوت بود . به این ترتیب که ایشان از همان اولین قدم میدانست که پا در چه راهی میگذارد و احتمال پایانی ناخوشایند را پیشبینی کرده بود.
اما نکته جالب توجه و منحصر به فردی که این واقعه را با همه آنچه که توسط تمام انسانهای عالم از ازل تاکنون دیده و شنیده شده، متمایز کرده است، این است که رهبر این نهضت در کلیه اوقات و تا آخرین لحظه حیات مادی خود و خانواده و یارانش، حق انتخاب داشت و به شهادت تاریخ، هر لحظه که اراده میکرد نه تنها میتوانست مسیر جریان را عوض کند و از واقعه جلوگیری کند، بلکه در امنیت و رفاه نسبی بقیه عمر خود را به سر کند.
شرط لازم و کافی برای دستیابی به چنین آینده به ظاهر شیرین و مرفهی در یک عبارت خلاصه میشد: «بیعت با یزید». اما او چنین نکرد و عالما و عامدا تراژدی جگرسوز و جانگداز عاشورا را با خون خود و یاران و خاندانش به رشته تحریر درآورد.
قطعا در مقاطعی از زمان افرادی بودهاند که «نه» گفتهاند و مرگ را به جان خریدهاند اما باز هم در مورد حسین(ع) وضع فرق میکند؛ زیرا دیگران فقط «نه» را به قیمت جان خود گفتهاند، اما حسین(ع) به قیمت زندگی خود و بیش از هفتاد نفر از عزیزان خود گفت. کاری که حسین(ع) در روز عاشورا کرد فقط در حد خواندن نوشتارها و شنیدن گفتارها، آسان و قابل تحمل و قابل باور است. حتی تجسم فاجعه و دردی که رهبری انقلاب عاشورا بر خود پذیرفت، امری است بسیار دشوار و طاقتفرسا، دیدن مرگ دوستی عزیز و وفادار که جان خود را بر کف تو نهاده؛ دیدن صحنه در خون غلتیدن برادری که سالها به طور بیشائبه و بیتوقع سر در امر تو نهاده؛ مشاهده بریده شدن سر فرزندت که تازه پا به مرحله بلوغ و جوانی گذارده است؛ مشاهده پاره شدن رگ کودکت و فوران خون از گلوی کوچک او؛ قطعهقطعه شدن بستگانی که پا در راه تو نهاده و به پشتوانه و اعتمادی که به تو دارند و سرنوشت خود را به دست تو دادهاند؛ حس کردن گرما و داغی ناشی از سوختن خیمهها و چادرها و جانپناه خانوادهات و وحشت وصفناپذیر آنها؛ لمس کردن لبهای خشکیده و بریان دختربچهات که از تو به عنوان رئیس و مسئول خانواده آب میطلبد و از همه بدتر و دردناکتر تصور چگونگی وضعیت زنان و فرزندان خود پس از اتمام فاجعه است.
گفتن این عبارات فقط به زبان آسان است، اما حتی امکان تجسم این صحنهها نیز نمیتواند به خوبی در ذهن صورت گیرد. آیا میتوان پشت میز یا روی صندلی، با شکمی سیراب، در سایهای مطبوع و خنک نشست و عاشورا را توصیف کرد؟ به هر حال حسینبن علی(ع) چنین صحنهها، لحظات و مشاهداتی را با اختیار کامل انتخاب کرد تا بتواند دین خدا را از نابودی برهاند، در حالی که پیشتر چنین انتخابی هیچگاه صورت نگرفته است؛ در هیچیک از عصرها و نسلها؛ و این است رمز قرار گرفتن در قله رفیع تاریخ بشریت. این است وجه تمایز عاشورا با تمام روزهای زمان از اول خلقت شب و روز تاکنون.
ج) نتیجه: اینک که زمان نسبتا زیادی از تاسیس تمدن بشری میگذرد و تاریخ، وزن و جایگاه خود را پیدا کرده، برمیگردیم و به گذشته نگاهی میاندازیم، مسافتی را میبینیم تقریبا ناهموار و پرفراز و نشیب، آنیبالها و اسکندرها، کوروشها، نادرها، بابرها و سایر بزرگان و برجستگان تاریخ سیاست و مدیریت رفتهاند و از آنها صرفا اسمی بر جای مانده است و احتمالا اثری سنگی یا آجری که در شرف فرسایش و انهدام است؛ اما در جایی از این دشت لایتناهی کوهی دیده میشود عظیم و استوار با قلهای درخشان، برافراشته در یکی از تاریکترین نقاط دشت تاریخ، آن کوه عاشورا و آن قله منور حسینبن علی(ع) است.
این واقعیتی است انکارناپذیر که اگر در موضع قضاوت قرار گیرد همه مجبور به پذیرفتن آن خواهند بود، از دوست و دشمن، شیعه و غیرشیعه، مسلمان یا غیرمسلمان، ایرانی یا خارجی.
این یک واقعیت است که هیچ حادثه و رخدادی را نمیتوان یافت که پس از گذشت حدود 14 قرن چنین زنده و بهنگام باشد.
عاشورا نه تنها تمامی اهداف مورد نظر شیعیان راستین علی(ع) را در زمان خود تامین کرد؛ بلکه کلیدی شد برای درهای بسته تمام انسانهای وارسته و آزادیخواه جهان به طور اعم و مسلمان ظلمستیز و مبارز به طور اخص، برای آینده پس از زمان خود، تا حال و در آینده.