هنگام مرگ در خانه، تنها بود. سیساعت بعد از واپسین نفس، دو تن از دوستانش که از غیبت او نگران شده بودند، به خانه او آمدند. همسایه گفته بود که دو روز است از منزل آقای یاحقی صدای ساز نمیآید.
حفاظ آهنی درب آپارتمان باز بود و نشان میداد که صاحبخانه در سفر نیست و در منزل است. دوستان بالاخره درب ضخیم چوبی را شکستند و صاحبخانه را در منزل پیدا کردند، در حالی که به سفر ابدی رفته بود. علت مرگ، ایست قلبی اعلام شد.
فشار خون او هنگام ایست قلبی در حدود یک برآورد شده بود. ظهر جمعه، خبر از طریق SMS و تلفن مثل برق در شهر پیچید و این آخرین غافلگیری پرویز یاحقی در جامعه بود. او که هنگام مرگ هفتاد و یک سال داشت، شصت و سه سال پیش در اولین اجرایش از ایستگاه بیسیم رادیو تهران، در هشت سالگی از چنان کیفیت هنری مؤثری برخوردار بود که مردم گمان کردند استاد حسین یاحقی است که مینوازد.
این اولین غافلگیری پرویز یاحقی در جامعه بود و طی این شصت و سه سال، مردم با ساز او زیستند، گریستند، عاشقی کردند و خاطره اندوختند. میتوان گفت که بعد از استاد ابوالحسن صبا، در پنجاه سال گذشته، چهرهای تأثیرگذارتر از او در زمینه ویولون نوازی ایرانی وجود نداشته است و یاحقی، گذشته از نبوغ ذاتی در موسیقی، از هوش جامع و استعدادهای شگفتآوری برخوردار بود که به زندگی و شخصیت او جنبهای جذاب و افسانهای میداد.
مرگ او حادثهای بود که روان دوستدارانش را تکان داد و اندوه فقدان او به سادگی از یاد رفتنی نیست.
با مرگ پرویز یاحقی، یکی از مهمترین ستونهای موسیقی شهری ایران و برنامه «گلها» فرو ریخت. اکنون از بزرگان آن دوره، تنی چند بیشتر باقی نماندهاند؛ اساتیدی چون فرهنگ شریف، همایون خرم، حسن کسایی، جلیل شهناز، فرامرز پایور و عبدالوهاب شهیدی و هنرمندان نامآوری چون اکبر گلپایگانی، ایرج، فضلالله توکل، مجید نجاحی و البته انوشیروان روحانی.
از این یازده نفر، به زحمت پنج نفر فعال هستند و در زمینه نوازندگی «ویولون ایرانی» بعد از پرویز یاحقی، عملاً دیگر چهره درخشانی باقی نمانده است.
دو ویولونیست معاصر که جوانتر از او بودند در سالهای گذشته بدرود حیات گفتند: اسدالله ملک و سیاوش زندگانی و بخصوص نفر اخیر میتوانست بسیار درخشانتر و نمایانتر از آنی باشد که میشناختیم؛ چرا که قریحه و خلاقیت لازم را در خود داشت.
شیوه نوازندگی پرویز یاحقی خواستاران و مقلدانی بیش از حد و شمار داشته، دارد و خواهد داشت، در واقع به جای این که بپرسیم چه کسی مثل یاحقی مینوازد باید بگوییم که چه کسی به قصد و به اراده، تصمیم میگیرد که مثل یاحقی ننوازد، چرا که خروج از فضای تأثیر او برای نوازنده ویولون ایرانی، دشوار است.
پرویز یاحقی شخصیتی داشت که در اصطلاح متداول امروزه به آن «کاریزماتیک» میگویند. شخصیت اجتماعی او و صدای دلکش ویولونش، افسانه شخصی او را در این شصت سال ساختند.
نیمی از این شصت سال، یعنی نوجوانی و جوانی او، در منازل و محافل بیحد و شمار دوستان و آشنایان و علاقهمندانش گذشت (تعداد ارتباطات او نیز مثل همه عوامل دیگر زندگیاش، حیرتآور بود). نیم دیگر آن، که از حدود سالهای 56-1355 شروع شده بود، آرام آرام به انزوا و گوشهگیری گذشت و تنهایی او در ده سال آخر عمرش، به نهایت رسید.
یاحقی برای تمام مردم، از عوام تا هنرمندان، غیرقابل دسترس شد و تنها افراد انگشتشماری به حریم او راه داشتند و ضربههای روزگار، ریشههای ارتباط او با زندگی را به تدریج بریده بود و تنها علاقه و عشق به موسیقی و نوازندگی باقی مانده بود که با فاجعه تصادف اتومبیل، رشته آن هم قطع شد و پرویز یاحقی بعد از این که توانایی سابق را از «دست» داد، با خویشتنداری و وقار و البته با تحمل و درد و رنج بسیار، صدای پای مرگ را پذیرفت. اگر چه همه عمر هراس عجیبی از مرگ داشت.
پرویز یاحقی تا حدود 22 سالگی در ارکسترهای مختلفی ساز زد. از جمله در ارکستر مجید وفادار، ویولونیست صاحب سبک و آهنگساز نابغه، که میگویند در همان ارکستر با داریوش رفیعی آشنا شد و دوره کوتاه چند سالهای را با همدیگر جوانی کردند.
از سال 1335 به طور رسمی و جدی آهنگسازی را برای رادیو تهران، که به تازگی سازمان شده بود، شروع کرد و در یک مقطع هشت ساله، تعدادی از شنیدنیترین آهنگ-ترانههای خود را با همکاری دوست شاعرش بیژن ترقی (و البته افراد دیگر) آفرید.
این آثار از نیروی جدایی و روحیه عاشقانه پرشوری حکایت میکنند و همطراز با شاهکارهای دیگر سازندگان آهنگ-ترانه در سالهای 1330 و 1340، در خاطرهها باقی ماندهاند:
بیداد زمان، میزده شب، من اسیر دام توأم، نسیم فروردین، بعد از آن شب بیخبری! و «ای امید دل من کجایی». او این آهنگ- ترانه «ای امید دل من...» را در هجده سالگی ساخت (همراه کلام اسماعیل نواب صفا) و بعد از تأثیر داییجان حسین، آن را در رادیو با ارکستری اجرا کرد که استاد ابوالحسن صبا رهبر آن بود، صبا به او تکلیف کرد که ویولون اول ارکستر را پرویز یاحقی جوان بنوازد و این افتخاری بود که نصیب کسی نشده بود.
یاحقی در 22 سالگی همان نام و آوازهای را یافت که آهنگسازان همدوره او با پنج الی بیست سال سن افزونتر از او یافته بودند. علی تجویدی، مهدی خالدی، همایون خرم، حبیبالله بدیعی و جواد معروفی از جمله این نامآوران بودند.
زیباترین و ماندگارترین آهنگ-ترانههای پرویز یاحقی نیز در همان مقطع زمانی، تا آستانه سیسالگی او خلق شد و آهنگهایی که بعد از سالهای 1344 – 1345 ساخت، اختلاف روحیه و تفاوت کیفیت را به طرز آشکاری نشان میدهند و کمتر از آنها در خاطرهها ماندهاند، اگر چه آنها نیز از نغمههای لطیف و فرازوفرودهای دلنشین بهرهمندند.
در ویولوننوازی نیز پرویز یاحقی در یک رویه ثابت باقی نماند. این از شخصیت خلاق و بیقرار او برمیخاست. وفور و فوران خلاقیت به چنین افرادی، اجازه تعلیم و تعلم و تمرین مرتب را نمیدهد و این خصوصیت آنهاست.
دوره آموزش او نزد حسینخان یاحقی، طولانی نبود و نزد ابوالحسن صبا هم بیشتر همکاری بود تا شاگردی و شنیده نشده که او نزد استاد دیگری، به شاگردی نشسته باشد. کسی از او تمرین مرتب نیز ندید، همیشه آماده نواختن بود و هیچگاه نواختنش خالی از کیفیت و تأثیر نبود.
ذهن حاضر و پویا و بسیار قوی داشت و انگشتان بلند و استخوانیاش در آمادگی و هماهنگی با مغز و اعصابش بودند، هیچگاه در عمرش به جز مواقعی که در رادیو برنامه با خواننده و ارکستر داشت، نمیدانست که چه خواهد زد، ولی وقتی ویولون و آرشه را به دست میگرفت، صدایی گرم و نغمههایی شیرین از ساز بیرون میکشید که گاه جملههایی بدیع و آناتی غافلگیر کننده را به گوش میرساند.
نوازندگی او هیچوقت بیتنوع نبود و این کیفیت را او با وجود کاستیهایی در تعلیم موسیقی و با وجود خود-ویرانگریهای مشهور عام و خاصش، تا سنین آخر عمر حفظ کرد. هنر اصلی پرویز یاحقی در بداههنوازی به شیوه خاص خودش بود. بدون اینکه از قبل، درگیر متن آماده و از پیش حاضر شدهای باشد، خود را آماده اجرای آن رویدادی میکرد که در یک لحظه خاص، درون او اتفاق میافتاد، صدها هزار نفر از مشتاقان ساز او نیز شیفته همین سحاریها و شگفتآفرینیهای او بودند.
با چنین شخصیتی، نه امکان کار اداری برای او در رادیو وجود داشت نه میتوانست معلمی و آموزگاری کند. اطلاق عنوان معلمی برای او بی معناست اگر چه مقلدان بسیاری دارد. میگویند داوود پیرنیا برای او هرگونه قید و بند و تشریفات و موانع اداری را برای ورود و خروج او (هر ساعت که بخواهد) در رادیو، حذف کرده و استودیویی شبانه روزی برای ورود خلاقالساعه آقای یاحقی مهیا کرده بود تا هر وقت حالی داشته باشد، بیاید و بنوازد و ضبط شود و به یادگار بماند، یاحقی به این درایت و شعور نیاز داشت تا بتواند شاهکارهای خود را خلق کند و همیشه او را پیرنیا به عنوان شخصیتی بیمانند یاد میکرد در سالهای بعد از انقلاب.
چنین امکانی را در منزلش درست کرد. دوستان و حامیانش برای او پیشرفتهترین دستگاهها و وسایل را از خارج آوردند و برایش شرایطی را مهیا کردند که با خیال راحت بتواند آنچه را که غیرمنتظره در شبانهروز به او الهام میشود را آزادانه و با کیفیت عالی ضبط کند.
ناگفته نماند که پرویز یاحقی، در شناخت دستگاههای صوتی و فن ضبط صحیح استعداد قابل توجهی داشت و از این نظر هم بین موسیقیدانهای ایرانی، شاخص بود. میگویند بیش از یک صد ساعت همنوازیهای او همراه با جواد معروفی، ناصر افتتاح، جلیل شهناز، فرهنگ شریف، جهانگیر ملک و فضلالله توکل( و دیگران) با کیفیت مطلوب ضبط شده و نگهداری میشود و در آینده نزدیک به تدریج منتشر خواهد شد. پرویز یاحقی در ماههای آخر عمر، امتیاز نشر تمام آثارش را به ناشر جوان و پیگیری بخشید که بیریا با او رفتار کرده بود.
برخورد او اثر عمیقی در پرویز یاحقی به جا گذاشته و او را قابل اعتماد یافته بود و در واپسین سالهای انزوا، بیش از همه بیژن فرازی (شوهر خواهر یاحقی و از معتبرترین کارشناسان حوزه برنامههای «گلها»)، دکتر جهانشاه برومند (نوازنده شهیر ویولون)و... بابک بختیاری (نوازنده جوان و از شیفتگان پرشور یاحقی) بودند که احوال او را رسیدگی میکردند و انتشار مرتب و آبرومند آثار پرویز یاحقی با نظارت و مشاورت این افراد است که تحقق درستی خواهد یافت.
شنبه چهاردهم بهمن، در محوطه سرد و خاکستری پشت تالار وحدت، جمعیتی نه در حد و شمار دوستداران هنر او، گرد آمده بودند، همه سوگوار و بهت زده، گویی کسی مرگ پرویز یاحقی را باور نداشت، محمدرضا شجریان از او با مهر و احترام یاد کرد و پری زنگنه جمله زیبایی گفت: «ویولونش را با خودش به خاک بسپارید چون هیچ کس دیگری نمیتواند آن را مثل خود پرویز بنوازد.»
قاسم رفعتی، «به رهی دیدم برگ خزان» را در آن سرمای زمستان با دردی در گلو و فریادی در اوج خواند. باقی مانده پیکر پرویز را به خاک سپردند و فیلمها نشان میدهد که در بهشت زهرا، حتی به اندازه نصف جمعیت حاضر در تالار وحدت هم به تودیع هنرمند محبوب نیامده بودند.