اقتصاد ما یا باید خود را برای تبعات «فقر وسیع» ناشی از بیکاری گسترده و با درآمدزایی پایین شاغلین آماده کند ویا آنکه با ایجاد تغییراتی اساسی در اولویتها و سیاستهای جاری، محیط کسبوکار را، تا هنوز فرصت باقی است، آماده ایجاد ظرفیت شغلی سالانه بیش از یک میلیون و 100 تا یکمیلیون و 200 هزار شغل کند. البته چند نکته اساسی را در این ارتباط نمیتوان نادیده گرفت:
1 - برآمدگی جمعیتی هرم سنی جمعیت در سال 1395، به فاصله سنی 30تا 34سال منتقل خواهد شد.
2 - در سالهای آینده، کسانی که وارد بازار کار میشوند را دو گروه تشکیل خواهند داد؛ گروه اول واردشوندگان طبیعی به بازار کار و گروه دوم آنان که در سالهای گذشته تصمیم به تعویق ورود به بازار کار گرفتهاند. این حاصل جمع همانگونه که ذکر شد، سالانه بیشاز یکمیلیون و100 تا یکمیلیون و 200هزار نفر خواهد بود. ما در بهترین شرایط نصف این مقدار در سال شغل ایجاد کردهایم. پس ابعاد تغییرات باید «بسیار بزرگ» باشد.
3 - در سالهای آینده، علاوه بر «تعداد» شغل باید به «نوع» شغل هم توجه کرد. با توجه به افزایش سطح تحصیلات جوانان و نیز درصد بالای زنان، مشاغل ساده از قبیل فعالیتهای ساختمانی، نخواهند توانست نقشی در کاهش بیکاری ایفا کنند.
4 - ظرف سالهای گذشته، دولت مهمترین نهادی بوده که توانسته است برای زنان شغل ایجاد کند. آموزش و پرورش و بهداشت و درمان و نیز سازمانهای دولتی این ظرفیتها را ایجاد میکردهاند. وجود مازاد قابل توجه نیروی انسانی در آموزش و پرورش از یکطرف و کسری بودجه دولت از طرف دیگر، مانع از آن خواهد شد که این نهاد بتواند بهطور مستقیم در کاهش بیکاری نقش ایفا کند.
5 - بهدلیل ورود موج جمعیتی متولدان دهه 60به فاصله سنی 30تا 34سال، در مقایسه با گذشته، بخش بسیار بزرگتری از منابع کشور صرف سرمایهگذاری در بخش مسکن خواهد شد. این مسئله با توجه به توضیحات بندهای بالا، منابع کمتری را برای ایجاد شغل توسط بخشهای دیگر باقی خواهد گذاشت.
6 - ایجاد شغل، تنها شرط لازم و نه کافی است و آنچه این شرط را تکمیل میکند «ایجاد درآمد» است. باید دید اقتصاد ما چگونه میتواند سالانه بیش از یک میلیون و 100تا یک میلیون و200 هزار «شغل درآمدزا» که رفاه نسبی برای نیروی کار به بار آورد، ایجاد کند. تحقق این شرایط را میتوان متناظر با نرخ رشد اقتصادی حدود 10درصد در سال برای یک دوره10 ساله دانست.
7 - از سال1376که با گزارش تحلیلی سازمان برنامه و بودجه وقت، تحولات هرم سنی جمعیت و ضرورتهای ایجاد شغل در سطوح مختلف تصمیمگیری مطرح شد، مسئله اهمیت ایجاد شغل بهطور ویژه وارد ادبیات سیاستگذاری شد. ما در بیان ضرورت ایجاد شغل موفق بودیم اما موفق نشدیم این مطلب را منتقل کنیم که ایجاد شغل، نه یک «پروژه اقتصاد خرد» بلکه یک «مسئله اقتصاد کلان» است. از آن زمان تاکنون، فهرست بلندبالایی از «پروژه»های اشتغالزا را میتوان برشمرد؛ از دادن جایزه نقدی به هر کسی که یک شغل جدید ایجاد کند گرفته تا طرح بنگاههای زود بازده که ویژگی مشترک همه آنها، دادن آدرس اشتباه به متقاضیان شغل بوده است.
در مجموع، بهنظر نگارنده، چگونگی ایجاد شغل درآمدزا در حد ارقام ذکر شده، بزرگترین و مهمترین مسئله سیاستگذاری کشور، آن هم نه در آینده بلکه در حال حاضر است. آینده، وقتی فرا برسد دیگر نمیتوان کاری کرد و آنچه میتواند در کاهش ابعاد مشکل مؤثر باشد، مدت کوتاهی «زمان» است که در اختیار تصمیمگیرندگان، قرار دارد.