قوام نیز با نطق رادیویی خود پیام داد که «کشتیبان را سیاستی دگر آمد». به نظر میرسید دیگر کار نهضت ملی و مصدق تمام شده است؛ اما با ایستادگی و مقاومت بینظیر مردم و رهبری آیتالله کاشانی، این قیام مردمی به ثمر رسید و شاه و قوام با نارضایتی از مواضع خود عقبنشینی کرده و دکتر مصدق مجدداً قدرت را به دست گرفت.
در مه و ژوئن 1952 درباره موضوع برکناری مصدق و دولت جانشین او، در دربار بحثهایی شده بود. دربار و سفارت آمریکا برکناری مصدق را راه حل اساسی تشخیص داده بودند. اما بحث بر سر زمان آن قبل و یا بعد از مسافرت مصدق به لاهه بود. هندرسن سفیر آمریکا در ایران موافق بود شاه باید بعد از سفر مصدق به دیوان لاهه در هلند سریع دستور بازگشت او را بدهد و بعد برکنارش کنند. در واقع هفت ماه قبل از سی تیر، در روز 16 آذر 1330 که مصدق تازه از سفر موفقیتآمیز خود به آمریکا جهت شرکت در شورای امنیت برای پاسخگویی به شکایت انگلیس برگشته بود، زمینه برکناری مصدق و جانشینی قوام چیده شد.
سندی وجود دارد که به صراحت اظهار میدارد که هفت ماه پیش از واقعه سی تیر، میدلتن کاردار سفارت انگلیس مستقیماً این پیشنهاد را به شاه کرده بود و شاه نیز آن را پذیرفت. «ناصر صولت قشقایی» در یادداشتهای روزانهاش، در روز شنبه 16 آذر 1330 به این سند اشاره کرده و مینویسد:
"... جرج میدلتن کاردار سفارت انگلیس رفته و شاه را ملاقات کرده و صریح گفته است: ما نمیتوانیم ایران را بگذاریم کمونیست بشود، شما از دو کار، یک کار را بکنید؛ یا شاه مشروطه باشید یا دولت جمهوری روی کار بیاید که نگذارد کمونیست بشود. شاه جواب داده است: این دولت کنونی هم با کمونیست مبارزه میکند. با این دولت نمیشود کار کرد. او هم حاضر شده است و حالا در نظر است قوامالسلطنه بیاید روی کار. البته من هیچ نگفتم، ولی زیاد متأثر شدم. بعد دکتر مصدق را ملاقات کرده همه نوع وعده و همراهی دادم، او هم تشکر کرد."
از لحاظ ظاهر آنچه باعث اختلاف آشکار و استعفای مصدق شد، درخواست مصدق برای انتصاب وزارت جنگ بود. رسم بر این بود که وزیر جنگ را شاه انتخاب میکرد؛ ولی این بار مصدق خودش در صدد برآمده بود تا وزیر جنگ را انتخاب کند تا کار اداری ارتش نیز در دست دولت باشد. از اینرو فرصتی که ماهها شاه به دنبال آن بود در اختیارش گذاشته شد، تا قوامالسلطنه را نخستوزیر کند.
از سویی در داخل ارتش فعالیتهای شدیدی به رهبری سرلشگر زاهدی، سرلشگر حجازی و دیگران بر ضد دولت مصدق جریان داشت؛ اما گروه افسران ملی با مصدق ارتباط داشتند و به او گفته بودند که باید به کار ارتش رسیدگی شود و به این خاطر بهتر که دولت انتخاب وزیر جنگ را به دست بگیرد تا بهتر بتواند به کارها رسیدگی کند. «غلامرضا مصور رحمانی» در کتاب خاطراتش درباره گروه افسران ملی مینویسد:
"اساس تشکیلات این گروه در اوایل سال 1330 در منزل سرهنگ ستاد محمود افشار طوس گذاشته شد. این سازمان نخست به نام گروه افسران ناسیونالیست بوجود آمد. سپس توسعه پیدا کرد و نام گروه سربازان ناسیونالیست و آنگاه سازمان گروه ملی بخود گرفت. هسته سازمان گروه ملی چهار نفر بودند: «دبیرسیاقی، یاوری، اشرفی و مصور رحمانی»."
سازمان با صراحت تمام برای دکتر مصدق روشن کرد تا وقتی شاه حاکم بر دستگاههای انتظامی است، با طرح یک کودتای فرمایشی بوسیله ارتش میتواند هر نخستوزیری را هر موقع اراده کند ساقط کند. بنابراین دکتر مصدق را تشویق کردند تا از شاه پست وزارت جنگ را بگیرد. همزمان با این موضوع، بحث اختیارات شش ماهه از مجلس مطرح بود. برای مصدق گرفتن اختیارات امری حیاتی و ضروری بود. باید توجه داشت که مجلس سنا در اختیار شاه بود و نمایندگان مجلس شورای ملی نیز تنها 30 تن از 80 نماینده مجلس از ملیون بودند. بنابراین اگر لایحه اختیارات تصویب نمیشد مصدق چارهای نداشت بجز این که محترمانه از کار کنارهگیری کند.
دکتر مصدق در هفتم خرداد 1331 در رأس هیئتی جهت پاسخگویی به دعوای انگلیس در دادگاه بینالمللی لاهه به هلند رفت. مصدق خودش گمان داشت که در این دادگاه انگلیس رأی خواهد آورد، به این خاطر مصمم بود بعد از پایان کار استعفا بدهد و دیگر به ایران مراجعت نکند.
در نهایت شاه در اواخر تیر 1331 صراحتاً با واگذاری پست وزارت دفاع ملی به دکتر مصدق مخالفت کرد و دکتر مصدق ناگزیر به استعفا شد. بنابراین زمانی که شاه پیشنهاد انتخاب وزارت جنگ را رد کرد؛ شاه و مصدق هر دو به هدف خود رسیدند. مصدق بهانهای را که برای کنارهگیری دنبال آن بود، پیدا کرد و شاه نیز فرصت انتصاب قوام را بدست آورد.
«حسن گرامی» درباره استعفای مصدق میگوید:
"بعد از ملی شدن صنعت نفت، انگلیس و آمریکا و طرفداران آنها در مجلس گرفتاریهایی برای دولت مصدق و پیروزی جنبش به وجود آوردند. در چنین وضعی دکتر مصدق میل داشت به صورت آبرومند و قهرمانانهای خود را از این ماجراها کنار بکشد؛ این بود که بدون اطلاع تصمیم گرفت به دربار برود و با بهانه قرار دادن انتصاب وزیر جنگ از مسئولیت کنارهگیری کند."
بنابراین چون شاه با نظر دکتر مصدق موافق نبود، مصدق بدون اطلاع و بی سر و صدا به احمدآباد رفت، و عصر روز چهارشنبه 25 تیر 1331 از سمت نخستوزیری استعفا داد و خبر استعفای او ساعت 9 صبح پنجشنبه به مجلس داده شد و نمایندگان هوادار قوام در یک جلسه سری به زمامداری او رأی تمایل دادند. بعد از استعفای مصدق سیدضیاء و قوام به عنوان جانشین دولت مصدق مطرح بودند. این در حالی بود که بعد از استعفای مصدق اوضاع بسیار وخیم بود و کسی باید اختیار امور را بدست میگرفت که بتواند در این اوضاع آشفته موضوع نفت با انگلیسیها را حل کند.
سیدضیاء قبل از نخستوزیری مصدق نیز مطرح بود. اما زیاد مورد اعتماد نبود و شاه نگران بود که شاید کودتایی مانند کودتا سوم اسفند 1299 انجام دهد. قوامالسلطنه نیز کسی بود که در بحران آذربایجان و موضوع امتیاز نفت شمال به شوروی به خوبی نشان داده بود که میتواند در بازیها و مذاکرات سیاسی موفق شود. اما با توجه به وقایع آذربایجان که رابطه شاه و قوام به هم خورده بود، و به خصوص نامههایی که قوام از اروپا به شاه در موضوع مخالفت با تغییر قانون اساسی و گرفتن اختیار انحلال مجلس میداد این مخالفت را زیادتر کرد. با این حال قوام برگزیده شد.
قوام نیز بلافاصله بعد از به قدرت رسیدن، نطق رادیویی معروف خود را با عنوان «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» بیان نمود و شروع به تخریب مصدق نمود. کنار رفتن دکتر مصدق، زمینههای قیام سی تیر را فراهم آورد. در این میان روحانیت شیعه به رهبری آیتالله کاشانی در مبارزه علیه حکومت قوام که به منظور سرکوبی نهضت ملی نفت مجهز شده بود، با انتشار اعلامیه، صدور فتوا و فعالیت پارلمانی سعی در به قدرت رساندن مجدد دکتر مصدق بود.
آیتالله کاشانی با جلب نظر نمایندگان در مخالفت با قوام، مجلس را نیز بر او تنگ کرد، و از جانب دیگر دستهای را برای ایجاد میتینگهای به شهرستانها نیز فرستاد. از سویی تظاهرکنندگان که در برابر قوای نظامی با فریاد «مرگ بر قوامالسلطنه» ایستادگی میکردند، بعد از لندن و واشینگتن، پاریس را نیز مورد حمله قرار دادند. آیتالله کاشانی اظهار داشت:
"من نهضت فراگیر اسلام را بنا نهادم. من این فکر را در تونس القاء کردم، در کشوری که فرانسه علیه فرانسویان مبارزه میکنند، فرانسه بایستی آمال و آرزوهای مسلمانان مغرب را برآورده کنند والا ... ."
اعلامیههای آیتالله کاشانی نیز اثرگذار بودند و در اصل آیتالله کاشانی با این اعلامیهها توانست مردم را به هیجان آورد. این اعلامیهها عبارتند از:
1- روز 28 تیر 1331 اعلامیهای خطاب به نیروی مسلح داد:
"بسم الله الرحمن الرحیم
... اینک با همه شما اتمام حجت میکنم، ... سربازان عزیز! شما گرامیترین فرزندان وطن و عزیزترین افراد کشورید ... بگذارید خدا و ملت از شما خشنود باشد؛ زیرا امروز جنگ و جدال بین دو صف حق و باطل است. اعمال احمد قوام که تنها برای جاهطلبی و برگشت انگلیسیها و استعمار است، نباید به دست شما انجام و شما را در مقابل خونها و حقکشیها مسئول کند. سید ابوالقاسم کاشانی"
2- روز 29 تیر 1331 نیز نامهای به حسین علا داد که اگر در ظرف 24 ساعت دولت قوام برکنار نشود به دربار حمله خواهیم کرد. متن نامه آیتالله کاشانی به «حسین علا» وزیر دربار عبارت بود از:
"جناب آقای علا دام ظله
عرض میشود بعد از شما، ارسنجانی از جانب قوامالسلطنه آمد و گفت به شرط سکوت، قوام انتخاب شش وزیرش را در اختیار من میگذارد. همانطور که حضوری عرض کردم به عرض اعلیحضرت برسانید اگر در بازگشت دولت دکتر مصدق تا فردا اقدام نفرمایید دهانه تیز انقلاب را با جلوداری شخص خودم متوجه دربار خواهم کرد. در انتظار اقدامات مجدانه شما. والسلام ، سید ابوالقاسم کاشانی"
3- در همان روز 29 تیر 1331 جواب اعلامیه قوام را داد و با او اتمام حجت کرد و مردم را به جهاد اکبر فرا خواند:
"بسم الله الرحمن الرحیم
... کوشش من و شما برادران مسلمان در قطع ریشه استعمار و برانداختن مظاهر و آثار استثمار با عنایت پروردگار میرفت که نتیجه قطعی خود را بخشیده و ... ولی سیاستی که قرون متمادی دولتهای مزدور را بر سر کار میآورد بالاخره حکومت دکتر مصدق را که بزرگترین سد راه خیانت خود میدانست برکنار و ...... من نمیخواهم که درباره عدم صلاحیت احمد قوام بیش از این سخنی گفته باشم؛ اما اعلامیه ایشان در نخستین روز این زمامداری بخوبی نشان میدهد که چگونه بیگانگان در صددند که بوسیله ایشان تیشه به ریشه دین و آزادی و استقلال مملکت زده .... من صریحاً میگویم که بر عموم برادران مسلمان لازمست که در راه این جهاد اکبر کمر همت محکم بربسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت کنند که تلاش آنها در بدست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است .... سید ابوالقاسم کاشانی"
مجمع مسلمانان مجاهد نیز به نوبه خود در 29 تیر 1331 در جهت حمایت از راه حق اعلامیهای صادر کردند:
"برادران عزیز و هموطنان گرامی
از آن روزی که نهضت مقدس و پر افتخار مردم قهرمان ایران تحت رهبری پیشوای عظیمالشأن حضرت آیتالله کاشانی و قهرمان پر افتخار ملی جناب آقای دکتر مصدق شروع گردید استعمار فرسوده و شکستخورده انگلستان برای نابودی این قیام به انواع حیلهها متشبث گردید ... تا اینکه بعد از مدتی موفق شدند که وضعی پیش آوردند که برای دکتر مصدق ادامه زمامداری غیرممکن گردید و این موضوع را به شکل استعفا به ملت رشید ایران اعلام دارد. آری هموطنان عزیز دشمنان شما و سرسپردگان استعمار به خیال خود در نقشه خائنانه خود موفق شدهاند ... اما ما تا آخرین قطره خون خود برای تجدید زمامداری دکتر مصدق مبارزه خواهیم نمود .... درود به مردان مجاهد راه حق. مجمع مسلمانان مجاهد"
روز 29 تیر بسیار مهم بود زیرا روز تعیین سرنوشت حکومت قوام بود. در این روز قوام دستور توقیف آیتالله کاشانی را داد، اما اجتماع مردم در اطراف منزل حسن گرامی که آیتالله کاشانی آنجا مستقر بود به حدی بود که کسی جرأت نمیکرد دستور قوام را اجرا کرده و آیتالله را دستگیر کند.
البته ارتش و نیروی هوایی نیز در قیام سی تیر نقش مهم داشتند. «غلامرضا نجاتی» در «جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران» مینویسد:
"مطبوعات و محافل سیاسی ایران، علت اصلی دستور شاه را مبنی بر بازگشت فوری نیروهای ارتش و انتظامی از داخل شهر تهران، ایستادگی و مقاومت مردم در نبرد با نظامیان و مهمتر از این خودداری برخی از واحدهای نظامی در ادامه زد و خورد با تظاهرکنندگان دانستهاند. ... آنچه شاه مخلوع را در بعد از ظهر روز 30 تیر وادار ساخت که نیروهای ارتش و انتظامی ترک مخاصمه کنند و به پایگاههای خود برگردند، نگرانی شدید او از واکنش سازمان افسران ناسیونالیست و افسران (گارد نهضت ملی) و خودداری خلبانان از پرواز بر فراز شهر تهران برای مرعوب ساختن مردم بود که از هدفهای ضد استعماری مردم ایران پیروی میکردند."
روز بعد از سی تیر، دادگاه لاهه رأی خود را به نفع ایران داد. بدین ترتیب بار دیگر ایران در دادگاه بینالمللی سربلند بیرون آمد. لازم به ذکر است کسانی که این موضوع مهم و سرنوشتساز را نقشههای از پیش تعیین شده نیروهای خارجی میدانند و این طور تحلیل میکنند که نه نطق پر شور و حرارت مصدق در لاهه و نه هیئت کذایی مذاکرهکننده همراه وی، هیچ کدام برای جلب رضایت دیوان بینالمللی دادگستری برای صدور رأی به نفع ایران کافی نبود؛ زیرا دیوان لاهه روزی مهر پایان به پرونده نفتی ایران و انگلیس زد که یک روز قبل از آن، مردم نخستوزیر تحمیلی را از کاخ به خانهاش عودت دادند و پیرمرد وطنپرست را دوباره راهی مقر نخستوزیری کردند.
بنابراین مصدق هنگامی دوباره نخستوزیری را پذیرفت که این مانع بزرگ از سر راه او برداشته شده بود؛ وگرنه این احتمال جدی وجود داشت که حتی بعد از سیام تیر اگر رأی دادگاه خلاف ایران بود او باز هم از نخستوزیری سرباز میزد و میگفت چون استراتژی او که همانا هماوردی با انگلیس و شکست قانونی این کشور بود به نتیجه نرسیده شخص دیگری و به احتمال قوی از سران نهضت ملی باشد رشته امور را به دست گیرد.
فارغ از این تحلیلها و نظرات، آنچه مهم است این است که این قیام مردمی که در تهران شکوهی بیشتر داشت، پس از نهضت مشروطه نخستین قیام مردمی در ایران بود که به نتیجه رسید، و قیام سی تیر 1331 را می توان فریاد کوبنده ملت ایران به استبداد پهلوی و حامیان غربی آن نامید، که طی آن ملت ایران با بهره گیری از توان و بصیرت روحانیت آگاه شیعه به رهبری مرحوم آیت الله کاشانی، در سنگرهای مبارزه علیه استبداد و خودکامگی پیروز شدند و پاسخ دندانشکنی به رژیم پهلوی و حامیان غربیاش دادند.