نه تنها امروز، که حتى قبل از ساخته شدن فیلمتان، سایهى فیلم «لیلى با من است» روى سرش بود و همه معتقد بودند فیلم شما شبیه آن است. چهطور از زیر این سایه رد شدید و فیلم خودتان را ساختید؟
بله، در اینباره، بارها و بارها صحبت کردهام. راستش امیدوارم آنقدر فیلم بسازیم که لوکیشنها تکراری نباشد و ما را متهم نکنند که کارهایمان شبیه به هم است. شخصیت فیلم من و انگیزهای که برای جبهه رفتن دارد، هیچ شباهتی به «صادق مشکینی» ندارد، بهجز اینکه هردو ناخواسته وارد جنگ شدهاند. ما سعی کردیم قصه را بر اساس شخصیت و درام خودمان پیش ببریم و به همین خاطر از زیر سایهی «لیلی با من است» فرار کرده و کارکرد خودش را دارد.
اصلاً ایدهی مرد ضد گلوله از کجا به فکرتان رسید؟
ایدهاش را تهیهکنندهی کار، آقای «رضا رخشان» سر فیلم «بعد ازظهر سگیِ سگی» به من دادند و من برایش یک شخصیت ساختم و یک قصه نوشتم.
سالها بود آقای «مهدی هاشمی» را در فیلمهایی غیر شهری ندیده بودیم، به خصوص جنگی! چهطور قبول کردند در فیلمی با شرایطی به این سختی بازی کنند؟
وقتی فیلمنامه را برای آقای هاشمی فرستادیم، ایشان تهران نبودند. همسرشان خانم «گلاب آدینه» گفتند اصلاً فکرش را هم نکنید، آقای هاشمی سن و سالی ازشان گذشته و شرایط کار جنگی برایشان سخت است. بعید میدانم که قبول کنند و بهتر است به فکر گزینهی دیگری باشید. چند روز گذشت و هنوز شخص مناسب دیگری به ذهنم نرسیده بود که تلفن دفتر زنگ خورد و آقای هاشمی گفتند فیلمنامه را اتفاقی خواندهاند و خوششان آمده است. قراری گذاشتیم و با هم صحبت کردیم و ایشان قبول کردند در فیلم بازی کنند.
شخصیت «سلیم» برعکس فیلمهای دیگر، در پایان داستان متحول نمیشود و تغییری نمیکند. چهطور این کلیشه را شکستید؟
به نظر من «سلیم» کاملاً تغییر میکند، ولی نوع تغییرش متفاوت است. میزان تحول خیلی مهم است و من که فیلمساز هستم، باید میزان این تحول را نشان بدهم. در مورد سلیم اگر به همین نکته توجه کنیم که در سکانس اول وقتی در کمدش را باز میکند تا نوار بردارد، چه عکسهایی به در ودیوار کمدش زده و در مقابل وقتی در انتهای فیلم دوباره در کمدش را باز میکند، میبینیم آن عکسها تغییر کردهاند. یعنی قهرمانهای سلیم، عوض شدهاند. یک زمانی تصویر خوانندههای قدیمی را به دیوار میزد، اما حالا عکس بچههای جنگ را به دیوار زده؛ اما خب همچنان دغدغههای خودش را دارد و به نظر من همین میزان تحول برای او کافی بود.
بعد از نگارش سریالهای «راه در رو» و «نقطه سر خط» و ساختن فیلم «بعد از ظهر سگیِ سگی»، که همه در فضاهای شهری اتفاق میافتند، به سراغ «ضدگلوله» و فضای جنگ رفتید. ساختن فیلم جنگی، جسارت میخواهد؟
ساختن فیلم جنگی، پوست کلفت و نیروی ویژهای میخواهد. چه از لحاظ گرفتن پروانهی ساخت و چه از نظر امکانات و تجهیزات. برای ما که خیلی سخت است، اما برای بعضی دوستان خیلی راحت. اگر یک سرمایهگذار بخش خصوصی بخواهد در فضای جنگی فیلمنامهی خودش را داشته باشد و حرف خودش را بزند، از وقتی جلو میآید، مصیبتهایش شروع میشود تا زمانیکه فیلمش اکران شود.
کار در سینما را بیشتر دوست دارید یا در تلویزیون؟
من قبلاً در تلویزیون کار میکردم، ولی آنجا اثر خیلی بزرگی نداشتم. چون همیشه سینما را بیشتر دوست داشتم. الآن هم خیلی کار تلویزیونی بهم پیشنهاد شده، ولی تا قصهای که دلم میخواهد نباشد، کار نمیکنم.
از اینکه فیلمتان همزمان با کلاهقرمزی که بیشتر سالنهای سینما را به خودش اختصاص داده، اکران شده راضی هستید؟
فرصت دیگری نداشتیم. فکر میکردیم در اکران نوروزی قرار میگیرد، اما نشد. به نظر من بهترین زمان اکران، عید فطر بود و فضایی وجود دارد که مردم بیشتر فیلم ببینند. اگر به جدول فروش روزانه هم نگاه کنید، میبینید که در این چند روز، فروش ضدگلوله کمکم بالا کشیده و من فکر میکنم حتی در روزهای پایان اکران به کلاهقرمزی نزدیک بشود. چون به هرحال تب کلاهقرمزی که بخوابد، مردم فیلم را پیدا میکنند.
تماشای «مسعود کرامتی» در یک فیلم جنگی، ناخودآگاه ذهن را به 17سال پیش و فیلم «سفر به چزابه»ی زندهیاد «رسول ملاقلیپور» میبرد. چهطور مسعود کرامتی را برای نقش «پرویز» انتخاب کردید؟
من اصلاً به اینکه آقای کرامتی قبلاً فیلم جنگی کار کرده یا نکرده، خیلی توجه نداشتم. برای من نوع بازی مهم بود. بازیگرهایی را که کار جدی میکنند، نرم هستند و اغراقهای عجیبوغریب در بازیشان نیست، بیشتر دوست دارم. مثل خود آقای مهدی هاشمی، خانم ژاله صامتی و آقای مسعود کرامتی. وقتی آقای هاشمی انتخاب شدهبودند، ما دنبال بازیگری بودیم که نقش پرویز را بازی کند؛ چون نقش خیلی حساسی بود و ممکن بود لوس یا مضحک بهنظر بیاید. یک بازی ظریف میخواست که بتواند همهی اینها را ادغام کند و نقش خوبی از خود به جا بگذارد. همکارهایم چند نفر را پیشنهاد دادند و وقتی میخواندند، از آقای کرامتی سریع گذشتند. اما من گفتم صبر کنید، آقای کرامتی خیلی خوب است! یک لحظه، آقای هاشمی و آقای کرامتی را در یک قاب تصور کردم و فکرکردم دوتایی بودنشان میتواند دربیاید. ایشان هم آمدند و روی نقش و حساسیتهایش خیلی صحبت کردیم که درست از آب درآید. من ذهنیت خودم را دربارهی نقش بهطور کامل به آقای کرامتی منتقل کردم و ایشان هم چیزهایی اضافه کردند که نتیجهاش شد چیزی که میبینید.
هیچوقت شد که هنگام فیلمبرداری دوست داشته باشید خودتان به جای برادرتان بازی کنید؟
نه، اصلاً. تنها چیزی که هیچوقت بهش فکر نمیکنم بازیگری است.
گرفتن سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه، چه حسی دارد؟
خیلی حس خوبی دارد. به هرحال این جایزهها را قبلاً آدمهای بزرگی گرفتهاند. فکر کنید که سال قبلش «اصغر فرهادی» گرفته بود. من آن لحظه را خیلی دوست داشتم، اما واقعا تعیینکننده نیست. یعنی از آن به بعدش وقتی مراسم تمام میشود و از آن فاصله میگیری، بیشتر، کارهایی که قرار است انجام دهی مهم میشود.
مثل شعار روی پوستر فیلمتان معتقدید «ضد گلوله»، بهترین کمدی سال است؟
این شعاری است که ما بر اساس همان جایزهی بهترین فیلم جشنواره آن را طراحی کردیم. ضمن اینکه خیلیها معتقدند ضدگلوله بهترین کمدی این چند سال اخیر هست.
فکر میکنید فیلم شما برای نوجوانان هم جذاب است و آنها را هم به سینما میکشاند؟
من در سالن سینما دیدم که نوجوانها ارتباط گرفتهاند. به خاطر هیجان و اکشنی که فیلم جنگی دارد. از طرفی هم فکر میکنم تماشاچیهای نوجوان ما هم چون هیچچیزی از آن فضایی که یک روزی در این مملکت وجود داشته یادشان نیست، این فیلم میتواند برایشان جذابیت داشته باشد.