دلایل متعددی برای این برداشت وجود دارد که در ادامه با مروری کوتاه بر آنچه طی این مدت بر بازار ارز گذشته به آن خواهیم رسید.
هیچ اقتصاددانی مخالف تغییر نظام ارزی و متناسبسازی آن با شرایط خاص اقتصاد نیست، اما این کار باید با روشهایی مطمئن و آیندهنگرانه انجام شود و شرایط آنی روز را درنظر نگیرد. این یک حرف کلی است اما میتوان همین مسئله را در اقتصاد ایران طی ماههای گذشته بررسی کرد.
بار اول در نیمه دوم سال گذشته رئیسکل بانک مرکزی از تغییر نرخ ارز خبر داد و با همین کار به روند افزایشی ارز در بازار شتاب قابلتوجهی بخشید اما بعد از برقراری آرامشی نسبی در این بازار دوباره رئیسکل بانک مرکزی بدون اینکه عواقب اظهارات خودش را بسنجد خبر از تغییر نرخ ارز مرجع داد که این امر دوباره شوک بزرگی را به بازار وارد کرد.
عجیبتر اینکه هنوز آثار این شوک از بین نرفته بود که اخباری مبنی بر تصمیم بانک مرکزی برای راهاندازی بورس ارز منتشر شد. اتفاقا این کار هم به بدترین شکل ممکن در حال انجام است و بهنظر میرسد که همان بلایی که بر سر بورس نفت آمد، در حال تکرار برای بازار ارز باشد. حتی معلوم نیست برداشتی که رئیسکل بانک مرکزی و وزیر اقتصاد از بورس ارز دارند یکی باشد؟ آیا این برداشت را اعضای شورای پول و اعتبار یا اتاقهای بازرگانی هم دارند؟ درست مانند داستان مثنوی که در اتاقی تاریک هر کسی دستی به فیل میکشید و برداشت خودش را بیان میکرد.
ماحصل این اقدامات و سیاستگذاریها را میتوان در کاهش شدید و بیسابقه ارزش پول ملی جستوجو کرد که داراییها و اموال کشور را با خطر مواجه کرده است. در شرایط کنونی با وجود افزایش شکاف ارزی به بیش از هزار تومان، برخی مسئولان مربوطه با اظهاراتی سه پهلو و چهارپهلو سعی میکنند بهگونهای حرف بزنند که به کسی بر نخورد.
البته ممکن است برخی این مسئله را به تحریمهای اقتصادی علیه کشورمان ارتباط دهند اما ما با مسئله تحریم، امروز و دیروز نیست که آشنا شدهایم؛ این امر از ابتدای انقلاب برای کشور وجود داشته و خوشبختانه در تمام مقاطع حتی در هشت سال جنگ تحمیلی نیز از این مانع عبور کردهایم. اگر بخواهیم کمی واقعبینانهتر راجع به این قضیه بحث کنیم واقعیت این است که تا قبل از تحریم نفت تأثیر تحریمها بر اقتصاد کشور حداکثر 15درصد و بعد از این مرحله حداکثر 30درصد بوده است و متأسفانه باید گفت بقیه مشکلاتی که شاهد آن هستیم ناشی از بیتدبیری است که منجر به سوق دادن سرمایهها به سمت سفته بازی و التهاب قیمتها شده است.
ارائه 60 بخشنامه در کمتر از ششماه نشان از سردرگمی بانک مرکزی دارد که مانند سازمانی غیرحرفهای متصدی یک امر حیاتی در کشور شده است. انفعال مجموعه مدیریت پولی و ارزی کشور در فرصت شش ماهه اتحادیه اروپا برای آغاز تحریمهای نفتی یا افزایش هرروزه نرخ ارز در بازار نیز از دیگر شواهد تأییدکننده این فرضیه به شمار میرود. رانتهایی هم که در نتیجه قیمتهای متفاوت ارز در طول این مدت بهوجود آمده عدهای را آماده حمله به بازار ارز کرده است که احتمال هجوم این سرمایهها به بازارهای دیگر بعد از برقراری آرامش در بازار ارز وجود دارد. بهترین راهکار حل این مشکلات پیشبینی کانالهایی برای هدایت نقدینگی به تولید است که این مسئله با وجود تأکید اقتصاددانان طی ماههای گذشته مورد توجه مسئولان قرار نگرفته است.