شاید جملهای منطقی بهنظر برسد. راستش این جمله را بهصورت شفاهی از یکی از مسئولان هم شنیدم ولی چون مکتوب یا مضبوط نشد، نمیتوانم آن فرد را نام ببرم. اما اگر به همین موضوع از نگاه زن و مرد و کودک و بزرگسالی که هفتهها و کمکم ماههاست در بیابان سرد زیر چادرهای نازک هلال احمر شب را به روز و روز را به شب میرسانند، بنگریم قضیه خیلی فرق میکند؛ عصرگاه یک روز تابستانی قهر طبیعت گریبان مردم روستاهای اهر و ورزقان و هریس را گرفت. داغ مرگ عزیزانشان در کنار زیر آوار رفتن سرمایه زندگی، مصیبت بزرگی بود که تا مدتها ادامه زندگی را برایشان دشوار کرد و هنوز هم این داغ، دل آنان را میسوزاند.
گذشته از همه بیمهریها و کممحبتیهایی که شاید در چنین مواقعی طبیعی باشد، در همان نخستین روزهای بعد از زلزله، مسئولان محلی و استانی و کشوری هرکدام به نوبهخود در منطقه حاضر شدند که اقدامی هرچند از روی وظیفه اما درخور ستایش بود. حضور در منطقه و دیدن رنج و تعب مردمان کم توقع آن دیار، باعث شد تا در اقدامی احساسی قول بسامان رساندن اوضاع را ظرف مدت دوماه بر زبان جاری سازند.
برای مردم داغدیدهای که باقیمانده سرمایهشان اعم از بقیه دامهایی که زیر آوار نرفتهاند و اعضای خانوادهای که کوچک و بزرگ این روزها و شبها از سرما میلرزند، طبیعی است که به این وعدهها دل خوش کنند. اماسخنان نماینده مردم منطقه در مجلس یا اظهارات یکی از مقامات محلی که گفته شده در این مدت تنها کاری که انجام شده تحویل چهار کانکس است که آن هم اهدایی مردم خیر بوده و تازه قرار است به جای وام دو میلیونی بلاعوض کانکس در اختیار زلزلهزدگان قرار بگیرد، یادآور این نکته است که «هزار وعده خوبان یکی وفا نکند!»