اویی که اکنون دارد در افغانستان و فلوجه و سودان، کرورکرور دل شکسته جمع میکند، کرور کرور دل درمانده، کرور کرور نگاه معصوم، کرورکرور نگاه وحشتزده؛ اویی که همین الان آموزگار 23دختر دانشآموز بروجنی در بهشت، است بلکه یادشان نرود که درسهایشان را بخوانند تا مبادا پدر که تازه از سر کار خسته برگشته عصبانی شود و مادر که هنوز چادر بر کمر کوچههای دودآلود شهر را بهدنبالشان میگردد دلش نگیرد؛ اویی که همین حالا کنار چند صد میلیون کودک گرسنه جهان است؛ اویی که هنوز هم دارد خرده بغضها و غرورهای شکسته را از لابه لای خشتهای خاک شده ورزقان و اهر و هریس جمع میکند؛ او که حالا به فکر چادر به یغما رفته زنان بحرینی است و او که دارد لالایی میخواند برای چنددهمیلیون بیماری که خسته و راندهتر از تمامی گنجشکان بیسپیدار دنیا دارند به خواب میروند. اویی که...
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید، بیایید
معشوق تو همسایه دیوار به دیوار...
او همین جاست کنار تو در صحرای عرفات، رمی جمرات و در منا، همانگونه که قربانی میکنی. او همین جاست کنار تو هنگامی که فکر میکنی به عرفات، رمی جمرات و منا که خواهی رفت. او همین جاست کنار تنهایی همه انسانها.
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کُنشت
اگر اوست که از همین جا هم میتوان محرم شد. با یک قربه الیالله گفتن.
اگر اوست که سیاه و سفید، آسیایی و اروپایی، مرد و زن، مسلمان و غیرمسلمان فرقی ندارد.
از همین جا هم میتوان محرم شد، وقتی دلت را صحرای عرفات کنی، وقتی ذهنت را مشعرالحرام و تمامی پلیدیهای دنیا را شیطان بدانی.
از همین جا هم میتوان، با یک قربه الیالله گفتن، از همین همسایه دیوار به دیوار خدا بودن.
عطار در تذکره الاولیا درباره بایزید بسطامی آورده است: نقل است که یکبار عزم حج کرد. منزلی چند برفت و باز آمد.
گفتند:تو هرگز عزم ، فسخ نکردهای، این چون افتاد؟
گفت: در راه زنگیای را دیدم، تیغی کشیده، مرا گفت: اگر بازگردی نیک و اگر نه سرت از تن جدا کنم. پس مرا گفت: خدای را به بسطام گذاشتی و روی به کعبه آوردی!