در بسیاری از نظریاتی که در مورد حاشیهنشینی طرح شده است به مفاهیمی چون جاذبه و دافعه برخورد میکنیم. یعنی عواملی که در روستا ساکنان آن را وادار به فرار کرده و فاکتورهایی که در شهر چراغ سبز را به فراریان روستایی نشان میدهد که ضمن اشاره به بعضی از عوامل مهاجرت و تبیین دیدگاههای موجود در ارتباط با پیامدهای آن، به توضیح مسئله حاشیهنشینی پرداخته خواهد شد.
در یک نگاه کوتاه میتوان درک کرد که کاهش سریع مرگ ومیر و تغییر ناگهانی الگوی باروری سبب رشد جمعیت روستایی شده است.
از طرف دیگر گسترش صنعت نفت و جریان اصلاحات ارضی سبب شد که ارتباط متقابل شهر و روستا و وابستگی آنها به هم، از بین برود به صورتی که شهرهای امروزه تبدیل به محلهایی شدند که اصطلاحا مراکز توزیع کالاهای ساخته شده در سیستم اقتصادی جهانیاند و حلقهای از زنجیر ارتباطی مراکز تولید دنیا و مراکز مصرف روستایی به شمار میروند و دیگر نیازی به تولید کشاورزی روستا ندارند، از طرفی کالاهای کشاورزی روستا نیز برای خود در جامعه شهری بازاری نیافته و توان مقابله با کالاهای کشاورزی وارداتی را ندارد.
رابطه نابرابری بین شهر و روستا در یک محدوده ملی پدیدار شده که خود عاملی بسیار مهم در مکیدن نیروی انسانی روستا میشود. علاوه بر موارد فوق میتوان به موارد ذیل در مهاجرت اشاره نمود:
1. توسعه صنایع مونتاژ در جامعه شهری
2. پرداخت دستمزدی به مراتب بالاتر از دستمزدهای جامعه روستایی در شهر.
3. نابرابری امکانات و خدمات در شهر و روستا
4. مکانیزه کردن کشاورزی و محرومیت روستاها و... این عوامل مواردی هستند که به مهاجرت گسترده روستا به شهر جان تازهای بخشیده و حاشیهنشینی را که نتیجه طبیعی این یورش است، بوجود آوردند.
در رابطه با پیامدهای مهاجرت روستاییان به شهرها نظرات مختلفی از سوی صاحبنظران مسائل توسعه اقتصادی، اجتماعی ارائه شده است. در آغاز تصور میشد که مهاجرت داخلی فرآیندی طبیعی است که کارگران اضافی به تدریج از بخش روستایی خارج میشوند تا نیروی کار مورد نیاز برای رشد صنعت شهری را تامین کنند.
اما امروزه با توجه به تجربه کشورهای در حال توسعه کاملا روشن است که آهنگ مهاجرت از روستا به شهر، از آهنگ ایجاد مشاغل شهری فزونی یافته و تا حدود زیادی از ظرفیت صنایع و خدمات اجتماعی شهری در جذب موثر کارگران فراتر رفته است.
اقتصاددانان مهاجرت را جریانی مفید و لازم برای حل مسئله تقاضای در حال رشد شهرها برای نیروی کار نمیدانند، به عکس امروزه مهاجرت باید به عنوان عامل اساسی تقویتکننده پدیده همه جا حاضر- کارگر اضافی شهری - بررسی شود که موجب تشدید مسائل جدی حاشیهنشینی، بیکاری و... که خود ناشی از وجود عدم تعادلهای اقتصادی و ساختی بین مناطق شهری و روستایی هستند، میشود.
از نظر صاحبنظران مسائل شهری اجتماعی این عدم تعادلها، به همراه فقر اقتصادی و عدم تخصص این مهاجران، موجب میشود که آنها مجبور شوند آلونکها و زاغههایی را که در اغلب موارد فاقد هرگونه تسهیلات شهری از قبیل آب و برق و... است، برای زندگی برگزینند.
فقر اقتصادی نه تنها باعث روی آوردن آنها به مشاغل کاذب میشود بلکه موجب بروز مسائل حاد اجتماعی از قبیل جنایت، دزدی و قاچاق نیز خواهد شد.
این اقتصاد دانان انسان مهاجر را شخصیتی میدانند که به دلایل گوناگون و تحت شرایط خاصی از تحول فرهنگها، ارتباط منطقی و فرهنگی خود را با محیط خویش قطع و یا محدود میکند. از طرف دیگر در مقابل خود محیط اجتماعی و فرهنگ جدیدی را میبیند که هیچ سنخیتی با فرهنگ قبلی او ندارند.
این مهاجرین پس از ورود به شهر سعی میکنند تا به حداکثر «سازگاری یا انطباق» با ساخت و روابط اجتماعی و عناصر و اجزای فرهنگی آن دست یابند، این فرآیند در علوم اجتماعی با اصطلاحات متفاوتی چون انطباق، همسازی، سازگاری، همانندگردی، جامعهپذیری مجدد و فرهنگپذیری مطرح میشود.
بنابراین در اینجا با فرآیند بسیار پیچیدهای سر و کار داریم که مطالعه آن مستلزم تشخیص و تحلیل متغیرهای دقیق و مختلفی است، عوامل متعددی چون ویژگی اجتماعی- فرهنگی پیشین، ویژگیهای شخصیتی مهاجرین، نحوه روابط اجتماعی و خویشاوندی، میزان پذیرش شهر و چگونگی دستیابی به معیارهای تحرک و ارتقای اجتماعی در مطالعه میزان این انطباق باید مورد مطالعه قرار گیرند.
ماهیت چند متغیری این فرآیند ما را برآن میدارد که با دقت نظر و تامل بیشتر مفهوم و مکانیسم این جریان مهم اجتماعی – روانی را مورد بررسی قرار دهیم.انسان حاشیهنشین که به دلیل فقر اقتصادی در مکانی به نام خانه، منتهی سوای خانههای عادی و متعارف شهر زندگی میکند، در واقع موجود دورگهای است که در زمان واحد نسبت به هر دو نظام فرهنگی احساس تعلق دارد ولی در عین حال خود را نسبت به هیچکدام کاملا متعلق و متمایل نمیداند و نتوانسته به سازگاری دست یابد.
چنانکه رابرت پارک مینویسد: انسان حاشیهنشین شخصی است که تحت شرایط امپریالیستی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ظهور میکند و حاصل برخورد یا پیوند دو نظام فرهنگی متفاوت و احیانا متضاد است.
لذا نمیتوان مناطق حاشیهنشین را که در واقع پناهگاه مهاجران بیپول روستایی است، طبیعی تلقی نمود بلکه باید اقدام به راهبردهای جذاب آنان در فرهنگ کلی شهر نمود و با اعتبار و هویت بخشیدن به آنان جرم و جنایت را در سطح جامعه تا حد چشمگیری کاهش داد.
حاکمیت تخصص، تجربه و تکنولوژی در بعضی شهرها باعث شده که افرادی که از این تواناییها بهرهمند نیستند در حاشیه جامعه شهری قرار گیرند در مقابل کسانی توانستهاند در شرایط جدید ادامه حیات دهند و بر قابلیتهای خود بیفزایند که با شرایط جدید زندگی سازگار شدهاند بنابراین انتظار بر این است که با بالا بردن میزان تجربه و مهارتهای شغلی افراد، بر انطباق اجتماعی آنان با شیوه جدید زندگی در شهر افزوده شود.
اما برای این که حاشیه نشینان با این فرهنگ منطبق شوند باید چند کار اساسی انجام داد:
1. شرکت بیسوادان را در کلاسهای سوادآموزی باید اجباری نمود، چرا که آشنایی مردم با روشهای نوین انجام کار و فعالیتهای اجتماعی و یادگیری آنها، لزوما موجب سازگاری با اوضاع و شرایط جدید خواهد شد.
2. شرایط آموزش و تحصیل را برای فرزندان این خانوارها مهیا نمود و از این مهمتر اینکه رشتههای دانشگاهی هر شهری را متناسب با اقتصاد صنعتی آن شهر نمود تا زمینه ثبات شغلی و تحرک اجتماعی فراهم گردد.
3. اتخاذ سیاستهای اصولی در خصوص ارتقای تواناییهای مالی و اقتصادی حاشیهنشینان، به گونهای که امکان کسب متوسط درآمد یک خانوار شهری برای آنان فراهم شود.
تقویت مراکز کاریابی و توسعه مراکز آموزشی فنی و حرفهای و ترغیب این بخش از جمعیت به شرکت در این دورههای آموزشی میتواند از جمله سیاستهای فوقالذکر باشند. چرا که ارتقای مهارتهای شغلی و یا کسب تخصصهای فنی، حاشیهنشینان را در دستیابی به سازگاری با اقتصاد شهری و کسب درآمدهای مناسب یاری خواهد کرد.
4. با ترغیب مهاجرین حاشیهنشین در تشکیل «تجمعات قومی» میتوان به میزان قابل توجهی بر مشارکت اجتماعی و سیاسی آنان در فعالیتهای شهری افزود. این امر بر نوع و میزان ارتباط و بده– بستان فرهنگی و اقتصادی- اجتماعی مهاجرین با جامعه میزبان تاثیر فراوان گذاشته و در نهایت انطباق آنان را با شرایط جدید حاکم بر شهر تسهیل میکند.
5. گسترش طرحهای آمادهسازی زمین و واگذاری آن به اقشار کم درآمد و ساکنان این گونه محلهها.
6. تبدیل مالکیت زمینهای موات شهری به حاکمیت عمومی برای جلوگیری از تصرف غیرقانونی.
7. گسترش راههای مواصلاتی و همچنین فراهم کردن مراکز سیاحتی تا زمینه گسترش بخش خدمات و تجارت را فراهم سازد.
8. تشکیل ستاد رسیدگی به مسائل تازهواردان به شهر یا حاشیهنشینان، تا برای افرادی که در محلههای حاشیهنشین خواهان ترک و یا بازگشت به محل تولد هستند، مشاغلی با درآمدی بیشتر از طرق مختلف در روستا ایجاد شود و همچنین کسانی که باقی میمانند مسائل آنان نیز پیگیری شود.
9. افزایش درآمد روستاییان از راه رشد صنایعدستی و تکمیلی و جلوگیری از بیکاری فصلی روستاییان، تضمین محصولات کشاورزی و دامی روستاییان، بهبود راههای ارتباطی روستا به شهر برای انتقال محصولات تولید شده به شهر، حذف سوبسیدهای دولتی برای قابل رقابت کردن محصولات زراعی روستاییان با محصولات وارداتی، دادن وام با بهره کم به روستاییان و دادن امکانات مثلا توسعه خدمات درمانی و بهداشتی و رفاهی و... سبب ارتقای کیفیت زندگی روستا شده و مانعی در سر راه مهاجرت خواهد شد.
10. و بالاخره باید نابرابری میان توسعه در شهر و روستا، فقیر و غنی، عقب مانده و توسعه یافته را از میان برداشت تا معضل حاشیهنشینی برطرف شود.