به همین خاطر نیز آگاهی از سرشت و سرنوشت ایشان راهی است برای درک بهتر عظمت حماسه حسینی. ازهمینرو گفتوگوی حاضر با دکتر مرضیه محمدزاده انجام شده است. ایشان علاوه بر تألیف چندین اثر پژوهش برگزیده پیرامون اهل بیت و همینطور قیام عاشورا اخیرا دو کتاب شهیدان جاوید و دوزخیان جاوید را درباره زندگی اصحاب و دژخیمان واقعه طف به نگارش درآورده است. وی معتقد است حماسه کربلا واقعیتی است اسطورهای و اسطورهای است واقعی؛ چشمه جوشان گفتمانهای انسانی؛ گفتمان عدالت، گفتمان ستیز، گفتمان حقجویی، گفتمان عشق، گفتمان نفرت و... . شمشیری که حسین(ع) در کربلا فرود آورد جامعه اسلامی و بلکه جامعه انسانی را چهارپاره کرد: آرمانخواهان صادق، آرمانخواهان دروغگو، آرمانخواهان ترسو و آرمانستیزان ستیزهگر. آنان که با اندیشه حسین(ع) همراهند و بهخاطر آن مجاهدت میکنند، بسی اندکند. اما آن سهگونه دیگر جمعیتی کثیر دارند. گویی همان نسبتی که در کربلا بود در همه نسلها و در همیشه تاریخ حفظ شده است. شگفت آنکه این اقبال و ادبار فقط نسبت به حسین(ع) نیست و در مورد همه انسانهای شاخص تاریخ صدق میکند.در این زمینه گفتوگویی انجام شده که در ذیل میخوانید.
- بهعنوان پژوهشگر آثار دینی و تاریخی،تبارشناسی افرادی که مقابل امامحسین(ع) و اصحاب ایشان قرار گرفتند را چگونه تحلیل میکنید؟
اگر وجود شیعیان مخلص را کنار بگذاریم خصوصیات روانی مردم کوفه را که در شکست ظاهری نهضت امامحسین(ع) نقش داشتند میتوان ابتدا در نظامناپذیری آنان جستوجو کرد. برخلاف مردم شام که قرنها به نظام پذیری عادت کرده بودند و معاویه به راحتی توانست بر آنها حکومت کند برای چنین جامعهای امیری عادل و آزاداندیش نامناسب بود؛ چرا که در برابر او قد علم میکردند. دنیاخواهی و تابع احساسات تند بودن از دیگر خصایص این مردمان بود به این علت که ایمان در قلبهای آنان رسوخ نداشت و طبعا از افراد و قبیلههایی که با دیدن شوکت اسلام به آن پیوستند و برای دنیای خود به جنگ رفتند، انتظاری جز این نمیتوان داشت. به همین علت حاکمان برای ترغیب مردم به جنگ چارهای جز استفاده از ابزار تحریککننده احساسات یعنی سخنرانی نداشتند اما چون این احساسات پشتوانه محکمی نداشت، زود فروکش میکرد. چنانکه امامحسین(ع) در روز عاشورا خطاب به کوفیان فرمود: ای اهل کوفه ما را با اشتیاق به فریادرسی خواستید و ما برای فریادرسی شما آمدیم. پس شمشیری را که در دستانتان بود علیه ما تیز کردید و آتشی را که ما علیه دشمنان شما و خودمان افروخته بودیم برای سوزاندن ما آوردید. اما در این میان یکی از کسانی که توانست از احساسات کوفیان به خوبی بهرهبرداری کند مختار ثفقی بود که البته پس از اینکه ورق برگشت، کوفیان او را هم تنها گذاشتند و به مصعببنزبیر پیوستند. برایناساس میتوان فریبکاری و اهل خدعه و نیرنگ بودن، قابلیت تحریک آنی، عاقبتنیندیشی، اخذ تصمیم سریع و پشیمانی پس از آن، روحیه فرار هنگام برخورد با مشکلات و تناقض در رفتار را از دیگر خصوصیات رفتاری کوفیان بر شمرد.
- به استناد روایات و تاریخ مردم کوفه امامحسین(ع) را دعوت کردند و او را در ادامه یاری ندادند و حتی به کشتن او مبادرت کردند. این مردم چه کسانی بودند؟ آیا شیعیان هم با امامحسین(ع) جنگیدند؟
شیعیان این شهر بخش اندکی از جمعیت کوفه بهشمار میآمدند که در میان قبایل پراکنده بودند و بهرغم آنکه برخی قبایل به تشیع شهرت داشتند اما شیعیان در اقلیت بودند. اما مردمی که در کربلا در مقابل امام قرار گرفتند، شیعیان نبودند. شیعیان در آن زمان در شرایطی قرار گرفتند که نتوانستند از امام(ع) دفاع کنند. اگر آنان در حد ایثار قصد فداکاری داشتند میتوانستند خود را به امام برسانند. مردم عراق پس از مرگ معاویه بر اثر جو عمومی حسین(ع) را برگزیدند. وقتی دعوت از ناحیه شیعیان آغاز شد نهتنها عوام مردم پشتیبانی خود را اعلام کردند بلکه کسانی نیز که موقعیت خود را در خطر میدیدند یا تحتتأثیر فضای شهر بودند اظهار حمایت کردند که نتیجه آن پیدایش جو کاذب عمومی در حمایت از امام در کوفه بود. با ورود عبیداللهبنزیاد به کوفه و خشونت او کوفیان خود را باختند. مردم مخالفت با روسای قبایل را چندان به مصلحت خود نمیدانستند و هنگام حمله مسلم به کاخ ابن زیاد، همین اشراف با تهدید و تطمیع یاران او را به حداقل رساندند. برای شیعیان دو راه بود: به امام بپیوندند و یا از کوفه بگریزند. از برخی اخبار چنین بهدست میآید که آن دسته از مردم کوفه که به زور برای جنگ با امام به کربلا فرستاده شدند از نیمه راه گریخته و بسیاری از آنان در کربلا حاضر نشدند و افرادی نیز که انگیزه قوی داشتند و به هدف حمایت از امام کوشیدند، گمان نمیکردند که چنین شود؛ به همین علت شتاب نکردند و تنها افرادی خاص به فکر افتادند که خود را به امام برسانند. حر تنها صبح عاشورا وضع را جدی دید و به امام پیوست. شاید بسیاری از مردم نیز همان تصور حر را داشتند. آنچه مهم است و جای هیچگونه انکاری نیست، این است که کوفیان امامحسین(ع) را کشتند و یک شامی در میان آنها نبود و شیعیان تنها در پیوستن به امام سستی کردند که بعد پشیمان شدند و با توابین و قیام مختار ثقفی در مقابل قاتلین امام به نبرد پرداختند.
- با توجه به شناختی که امام از روحیات مردم کوفه داشت چرا این شهر را بهعنوان پایگاه مقاومت انتخاب کرد؟
در اینجا یک نکته بسیار مهم وجود دارد و آن این است که نباید اینگونه اندیشید که امام باید 100درصد در مورد پیروزی این سفر اطمینان میداشت و یا گمان میکرد که هیچ احتمال شکستی در کار نیست. با توجه به چنین امری است که باید موقعیت امام را در آن شرایط سنجید و پس از آن با توجه به شواهد تاریخی و نیز سخنان امام مسئله رفتن به عراق را ارزیابی کرد. در واقع امام نمیخواست به هیچ وجه موافقتی با یزید و حاکمیت او داشته باشد، حتی اگر این مخالفت منجر به شهادت او شود. ضمن اینکه امام در پی چاره بود تا درصورت امکان قیامی را علیه یزید بر پا کند و خود رهبری و امامت امت را که وظیفه الهی او بود، بهدست گیرد. این خواست امام بود و برای رسیدن به خواسته خود از میان احتمالات موجود باید راهی را انتخاب میکرد. طبیعی است که امام به تناسب، اهدافی را درنظر داشت که بالاترین موفقیت دستیابی به حکومت بود و اگر به حکومت نمیرسید امام رسالت خود را انجام داده بود و مطمئن بود با ریختن خونش درخت اسلام آبیاری خواهد شد و مردم نسبت به وضعیت ناهنجاری که در آن بهسر میبرند آگاه میشوند. اگر امام با یزید بیعت نمیکرد ، حتما کشته میشد. بر این اساس مدینه و مکه و بهطور کلی حجاز در شرایطی نبود که در برابر خواست یزید مبنی بر کشتن امام مقاومتی از خود نشان دهد. اما عراق کانون شیعیان امام بود و آنان از امام دعوت کرده بودند. اما آیا اگر امام به کوفه نمیرفت همه کتب تاریخی نمینوشتند که اگر امام به عراق میرفت پیروز میشد؟ چرا به نامههای مردم پاسخ مثبت نداد؟ یا چرا اجازه داد در حجاز بهدست عمال یزید به شهادت برسد؟ از طرفی باید به این نکته توجه داشت که همه کسانی که او را از رفتن به کوفه منع میکردند توقع داشتند امام ولو بهطور موقت با یزید بیعت کند اما امام هرگز بیعت نمیکرد.
در این زمینه میتوان پاسخ این سؤال را در فرمایشات امامحسین (ع) بررسی کرد. ایشان در جایی فرمودند: «یزید و عمالش اجازه ادامه حیات را در مکه به من نخواهند داد و به هر صورت مرا به قتل میرسانند». یا در موردی دیگر اظهار داشتند: «حتی اگر دو وجب دورتر از مکه کشته شوم بهتر از این است که حرمت خانه خدا شکسته شود». این نقلها همه نشاندهنده این است که یزید و عمالش بالاخره امام را به شهادت میرساندند. در واقع نامه کوفیان دلیل اصلی امام برای رفتن به عراق بود. حال اگر فرض کنیم احتمال پیروزی درکوفه از 50درصد هم کمتر بود، باز برای امام راه دیگری وجود نداشت. حتی رفتن به یمن موفقیتآمیز نبود زیرا تشیع در یمن به اندازه کوفه فراگیر نبود. پس کوفه به علل گوناگون به عنوان پایگاه مبارزه بهتر از هر جای دیگر بود.
- از نظر عقیدتی کوفه در زمان نهضت چه وضعیتی داشت؟ یاری دهندگان امام از گروه مهاجرین بودند یا انصار؟
از نظر عقیدتی جامعه کوفه به دو بخش مسلمان و غیرمسلمان تقسیم میشد که غیرمسلمانان درصد ناچیزی از کل جمعیت کوفه را شامل میشدند. مسلمانان کوفه شامل شیعیان علی(ع)، هواداران بنیامیه، خوارج و بیتفاوتها بودند. در میان شیعیان روسای آنها بهشدت به خاندان علی(ع) عشق میورزیدند و همینها بودند که پس از مرگ معاویه باب نامهنگاری به امام را گشودند. اما یکی از نقاط مبهم نهضت کوفه غیبت این افراد در شامگاه هفتم ذیالحجه سال 60هجری است که مسلمبنعقیل یکهو تنها در کوچههای کوفه سرگردان ماند.
اگرچه برخی از این افراد مانند حبیببنمظاهر، مسلمبنعوسجه، ابوثمامه صائدی، عابسبنابیشیب و سعدبنعبدالله را در صحنه کربلا حاضر میبینیم اما اثر و نشانی از دیگر بزرگان مانند سلیمانبنصرد خزاعی، رفاعهبنشداد بجلی و مسیببننخبه فزاری نمییابیم. در واقع توبه آنان بعد از واقعه کربلا و تشکیل نهضت توابین شاهد خوبی برای نپیوستن آنان به نهضت امامحسین(ع) در کربلاست. شیعیان عادی که درصد قابلتوجهی از مردم کوفه را تشکیل میدادند اگرچه به اهلبیت پیامبر عشق میورزیدند، اما والیانی چون زیادابنابیه و پسرش عبدالله از آنان زهر چشم گرفته بودند و به همین علت تا احتمال پیروزی درصد بالایی را بهخود اختصاص نمیداد، وارد نهضتی نمیشدند و به مجرد اینکه بوی شکست نهضت به مشامشان میخورد از صحنه خارج میشدند. البته گرچه تعداد فراوانی از آنها در نهضت توابین و نهضت مختار شرکت کردند ولی بهنظر میآید عمده لشکر کوفه درکربلا را عناصر دیگری از مسلمانان تشکیل میدادند؛ با این توضیح که نامهنگاری به حضرت حسین بنعلی(ع) دلیل بر شیعه بودن نیست. در واقع بیشترین سهم جمعیت کوفه در واقعه کربلا از آن افراد بیتفاوت و نان به نرخ روزخورها بود؛ افرادی که چون احتمال پیروزی لشکری را نزدیک میدیدند به آن میپیوستند اما با ظهور آثار شکست با سرعت صحنه را خالی میکردند. اما درخصوص یاریدهندگان امام باید گفت همه آنها از انصار بودند.
- هدف از قیام امامحسین(ع) علیه حکومت طاغوتی یزید با وجود کم بودن انصار و فراوانی مخاطرات چه بود؟ با وجود اینکه ایشان از قدرت نظامی و سیاسی دشمن اطلاع کامل داشت با چه دیدگاهی پا به میدان گذاشت؟
آنچه اندیشه امام حسین(ع) را مشغول میکرد سرنوشت امت و نحوه حکومت بر ایشان بود. امام در سخنانش به تضادی آشتیناپذیر با یزید اشاره دارد؛ تضادی که یک وجه آن کفر و طغیان و وجه دیگرش ایمان و تسلیم در برابر خداست و اینگونه تضادها جز از طریق قهر مسلحانه حل نمیشود. امام، خروج را نه براساس فتنه بلکه برای خاموش ساختن فتنه و مقابله با حاکم جور، طبق سنت پیامبر و امر ایشان و بهمنظور حاکمیت دین الهی معرفی میکند. امام بارها در نامهها و خطبههای خود به این مهم اشاره دارد که من فقط برای اصلاح امت جدم قیام کردم. حسین(ع) اگر پیروز میشد حق و عدالت را زنده میکرد و اگر شکست میخورد چون هدفش زنده کردن حق بود باز هم پیروز بود. در اصل باید گفت حسین(ع) مأمور به تکلیف است و نه نتیجه آن. امام هیچ اهمیتی نمیدهد که قیام او با پیروزی قرین باشد یا با شکست. اکنون حسین(ع) همه تلاشش بر این است که عزتنفس و آزادگی به مردم بازگردانده شود، امتی که حداقل 20سال در سکون و سکوت همه گونه تحقیر را پذیرفته و به تحمیل افکار اموی عادت کرده بود ناگهان با فریاد امام روبهرو میشود که «من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمکاران را جز ملامت و دلتنگی نمیبینم».
با این حساب میتوان چنین گفت که امام مفهوم جدیدی از مرگ و زندگی ارائه میدهد که «اگر در حیات، شرف و کرامت نباشد، زندگی نیست. امامحسین(ع) قیمت کرامت را به بشریت تفهیم و از بشر و شرف دفاع کرد. او حماسهآفرین شرف حیات انسانهاست. او خود را مدیون خدمت به جانهای آدمیان میداند. امام حتی علاقه نداشت با این فداکاری نامش باقی بماند زیرا دیگران نام او را حفظ کرده و باقی میگذاشتند. آنچه مهم است توجه به این نکته است که هویت عاشوراییان شهادتپذیری و نفی ذلت بود و اینکه امام برای حرکت و قیام خود از ابتدا طرح مشخصی را دنبال میکرد و آن بهوجودآوردن انقلابی در وجدان جامعه مسلمین بود. او از همان آغاز نقشه ایجاد انقلاب کامل در وجدان مذهبی مسلمین را میکشید و در این زمینه تمام اعمال و کردار امام نشان میدهد که از این حقیقت آگاه بود که پیروزی از طریق قدرت و امکانات نظامی همیشه موقتی است زیرا قدرت نیرومندتری وجود دارد که بتواند آن را در جریان زمان نابود کند ولی آن پیروزی که از طریق ایجاد انقلاب درونی در جامعه به دست آید پایدار است و در وجدان بشری اثری جاویدان و ماندگار خواهد داشت. در این میان رجزهایی که امام و خاندانش در روز عاشورا خواندهاند و نامههایی که میان امام و مردم کوفه و بصره ردوبدل شده یا نامههای یزید به عبیدالله بن زیاد ماهیت عاشورا را نشان میدهد. امامحسین(ع) در حرکت و عملکرد خویش بینا و بصیر بود و جامعه آن روز اسلام، خاصه کوفیان را نیک میشناخت و از مایههای معنوی و نیروهای مادی خود و قدرت نظامی سیاسی دشمن اطلاع کامل داشت، پس دیدگاه و تکیهاش بر واقعیات و حتمیات بود نه تصادفات و احتمالات و اصولا حرکت ایشان حساب شده بود.
- از نظر شما نتایج شهادت امام و تأثیر قیام ایشان بر جامعه شیعه را چگونه میتوان ارزیابی کرد؟
شهادت امام در تهییج و متحدکردن شیعیان تأثیر بسیاری داشت. پیش از این رخداد، شیعیان پراکنده بودند اما شهادت امام، انقلابی بود در وجدان بشریت و هر صاحب وجدانی را منقلب کرد. در واقع شهادت امام بستر مناسبی برای رشد رهبران مدافع اقتدار دینی بود؛ بهعبارتی بستری از مظلومیت که مظلومیتهای دیگر را تحتالشعاع خود قرار میداد. براین پایه میتوان اذعان داشت که شهادت امام، حیات تازهای درعالم اسلام دمید و به آن رونق بخشید، ضمن اینکه خونها را به جوشش درآورد و حمیت و غیرت را تحریک کرد و عشق ایدهآل را به مردم داد. از این نکته نیز نباید غافل شد که امامحسین(ع) در هدف خود موفق شد؛ تغییری که در طرز تفکر مردم پس از جانبازی امام بهوجود آمد همیشه خط تمایزی بین معیارهای اسلامی و ویژگیهای خصوصی حکمرانان بود. درسی که انقلاب امامحسین(ع) به امت اسلام داد قیام در برابر هر باطل و یاریکردن هر حقی بود تا بنای باعظمت دین سر پا بماند و تعالیم آن همهگیر شود و اخلاق آن انتشار یابد. در این زمینه میتوان گفت که حرکت امام بهصورت یک «ثار» دائمی مطرح شده است؛ ثاری که یک شیعه در هر زمان باید در خواستن آن سهیم باشد؛ یعنی در مسیر حق و باطل، امام نهتنها یک الگو است که گویی همه چهرههای باطل در ریختن خون امامحسین(ع) دخالت داشتهاند و هر بار باید انتقام آن ثار را گرفت. عاشورا باید جاویدان باشد و در اصل، این واقعه باید به اهداف آن وصل شود. اگر این ارتباط و اتصال بهوجود آید در آن صورت اسوهبودن و عبرت واقعشدن کربلا میتواند ملموستر باشد.