اولین نوشتههایی که با عنوان نقد فیلم در نشریات به چاپ میرسیدند چیزی فراتر از خلاصه داستان و معرفی هنرپیشه و کارگردان و احیاناً اشارهای به منبع اقتباس نبود. در سالهای بعد و با ورود منتقدانی برجسته شرایط به کلی تغییر کرد، به طوری که در دهه چهل شاهد یکی از پربارترین دورههای نقد فیلم در ایران بودیم.
در دهه پنجاه با کنارهگیری نسل طلایی منتقدان، کلا ادبیات سینمایی افت فاحشی را تجربه کرد. با پیروزی انقلاب، سینما و به تبع آن حیطه نقد وارد مرحلهای تازه شد. با شکلگیری و رشد سینمای پس از انقلاب، نقد فیلم هم با حضور چهرههایی مستعد دوباره به روزهای خوشش بازگشت.
هر چند در این سالها با گسترش نشریات و توجه رسانهها به سینما، به نظر میرسد که گاهی اوقات کیفیت، فدای کمیت میشود.
اولین نوشتههایی که تحت عنوان انتقاد فیلم در مطبوعات ایران به چاپ رسیدند به همان سالهای آغاز فیلمسازی در اینجا باز میگردد.
روزنامه اطلاعات در تاریخ 13 دی ماه 1309 در صفحه اول خود مطلبی را درباره «آبی و رابی» که اولین فیلم تاریخ سینمای ایران است به چاپ رسانید. در این مطلب نویسنده اشاره کرده بود که «این اولین دفعه است که فیلمی در ایران از طرف خود ایرانیها و آرتیستهای ایرانی برداشته شده است...»
چند سال بعد با ساخته شدن «حاجیآقا آکتور سینما» و «دختر لر» دو نشریه مهم آن سالها، یعنی روزنامههای ایران و اطلاعات مطالب نسبتاً مفصلی درباره آنها چاپ میکنند. این نوشتهها البته چنان کلیگویانه و پر از اشارات مضمونیاند که نمیتوان آنها را نقد فیلم دانست.
کمی بعد حسینقلی مستعان، اولین مطالب جدی در باره سینما را مینویسد. مستعان که خود مترجمی زبردست بود، با مطالعه نقدهای خارجی، سعی میکند در نگارش مطلب در باره فیلمها، تا اندازهای استانداردهای نقدنویسی را رعایت کند. هر چند نوشتههای منتقدان این دوره، بیش از آن که نقد فیلم باشند، مشتمل به نکاتی در باره داستان فیلم، هنرپیشگان و گاهی اوقات شرح اتفاقاتی که برای نویسنده در سالن سینما رخ داده، بودند.
ظهور طغرل افشار
در اواخر دهه بیست، دو منتقد مهم و تاثیرگذار به میدان آمدند و تا اندازهای فضای حاکم بر نقدنویسی را تغییر دادند: طغرل افشار و فرخ غفاری که با نام م.مبارک به نوشتن نقد فیلم میپرداخت.
در این میان نقش و تاثیر طغرل افشار بیشتر بود؛ در واقع او را میتوان اولین منتقد ایرانی دانست که توانست با نوشتههایش مخاطب پیگیر بیابد. افشار از معدود منتقدان آن دوره بود که درک و تصور درستی از مقوله سینما داشت. او نشان داد که نقدنویسی چیزی فراتر از نوشتن در باره داستان فیلمها و دادن اطلاعات در باره هنرپیشههاست.
در شرایطی که بیشتر کسانی که در مطبوعات نقد فیلم مینوشتند به محصولات فیلمفارسی روی خوش نشان میدادند، طغرل افشار نقدهایی تند و تیز در باره فیلمهای پیش و پا افتاده ایرانی نوشت. انتشار مجله «پیک سینما» و کتاب «در رنگین کمان سینما» از جمله اقدامات این منتقد پیشرو بود. طغرل افشار در حالی که تنها بیست و پنج سال سن داشت در دریا غرق شد.
فرخ غفاری دیگر منتقد مهم این دوران، وقتی پس از سالها حضور در اروپا به ایران آمد کوشید تا با به راه انداختن کانون فیلم، فرهنگ سینمایی را در اینجا غنی کند. غفاری به نگارش نقد فیلم هم پرداخت و با وجود سالها حضور در اروپا و همکاری با بزرگانی چون هاندی لانگو و نقد نوشتن در نشریاتی چون پوزیتف، در برخورد با سینمای ایران بیش از آنکه نخبهگرا باشد واقعگرا بود.
کاووسی پرچمدار مبارزه با فیلمفارسی
در دهه سی با انتشار چندین نشریه سینمایی و ظهور چهرههای تازه در عرصه نقدنویسی، فضای نقد فیلم هم تحولاتی را تجربه کرد.
هر چند در این دوره نیز نقدنویسی تفاوت چندانی با دهه بیست ندارد و بسیاری از سینمایینویسان کارشان نوشتن درباره زندگی هنرپیشهها و شرح و تفصیل داستان فیلمهاست.
دکتر هوشنگ کاووسی که در فرانسه سینما خوانده، منتقد مهم و تاثیرگذار این سالهاست که کارش را از همان ابتدای دهه سی با انتقاد صریح و اغلب تند از فیلمفارسی آغاز میکند. کاووسی با ستایش از فیلمهای شاخص سینمای کلاسیک و معرفی کارگردانان بزرگ سینما و زیر سؤال بردن فیلمهای ایران، از روحیه و رویهای متفاوت در نقدنویسی خبر داد.
هر چند که نوشتههای کاووسی هم معمولا از همان سنت مرسوم نقدنویسی تبعیت میکردند و بخش قابل توجهی از آنها به بیوگرافی کارگردان و خلاصه داستان اختصاص مییافت.
علاوه بر این، کاووسی در نوشتههایش مدام به آشناییاش با برخی فیلمسازان بزرگ مثل رنهکلر و ویلیام وایلر گریز میزد!
با این همه دکتر هوشنگ کاووسی به درستی مشکل سینمای ایران را ابتذال ارزیابی کرده بود و نقدهایش در آن دوران یک اتفاق مهم قلمداد میشد. کوتاه نیامدن کاووسی در برابر محصولات نازل سینمای فارسی، در میان سینمایینویسان دهه سی و چهل و بعدها استمرار یافتن این روحیه از ذهنیتی سامان یافته و فاقد تزلزل حکایت میکرد؛ هر چند کاووسی هم گاهی در مصادیق راه به خطا میرفت؛ مثل مخالفتش با فیلمهای ساموئل خاچیکیان که دهه سی و اوایل دهه چهل بهترین کارگردان سینمای ایران بود ولی کاووسی با او تندتر از فیلمفارسیسازان برخورد میکرد.
پسرعموها؛ نوجوانان عشق سینما
در سالهایی که کاووسی به عنوان منتقد تحصیلکرده و فرنگ رفته در نشریات نقد فیلم مینوشت، نسل تازهای وارد عرصه شده بودند که بعدها، منتقدان مهمی شدند.
پرویز دوایی، پرویز نوری، بهرام ریپور و جمشید ارجمند اغلب از دوره نوجوانی و به واسطه عشق بیواسطه و شدیدشان به سینما، به نوشتن در باره فیلمها و فیلمسازان پرداختند. هر چند در دهه سی، نوشتههایشان تفاوت چندانی با دیگر منتقدان آن سالها نداشت.
نویسندگانی که بعدها کیومرث وجدانی هم به جمعشان اضافه شد، به سبک منتقد- فیلمسازان موجنویی پسرعموها خوانده شدند.
نکته بارز در نوشتههای پسرعموها این بود که با وجود خامی و ناپختگی، مشحون از عشق به سینما بودند و همین باعث تفاوت نقدهایشان با منتقدان با تجربه دهه سی میشد.
ترجمه نقدهای خارجی از نویسندگان معتبر، به تدریج باعث رشد و اعتلای دوایی و دوستانش شد.
این سالهایی است که منتقد ایرانی با خواندن نقدهای شاخص منتقدان خارجی مثل آندره بازن و رابینوود با مفاهیم تازهای آشنا میشود و تلقیاش از سینما عمق بیشتری مییابد.
دوایی، تاثیرگذارترین منتقد ایرانی
در میان پسرعموها، این پرویز نوری بود که همیشه به عنوان لیدر گروه در مقام سردبیر ظاهر میشد و بهترین نشریات سینمایی دهه چهل با سردبیری او منتشر شده است.
منتها چنانکه بعدها بارها به آن اشاره شد، به لحاظ فکری رهبری با پرویز دوایی بود که در نقدنویسی موفقتر از دوستانش عمل کرد. دوایی از همان اوایل دهه چهل، به عنوان منتقدی متنفذ و خوش قریحه به جایگاهی تثبیت شده دست یافت. او شاید تنها منتقد سینمای ایران باشد که نوشتههایش در طول سالهای متمادی، خواننده پیگیر و ثابت داشت.
نوشتههایی که حتی در تغییر مسیر سینمای ایران هم سهم داشت. چنانکه نمیتوان تاثیر نوشتههای دوایی را در اعتلای موج نوی سینمای ایران انکار کرد و این که فیلمسازانی چون مسعود کیمیایی و امیر نادری تحت تاثیر دوایی قرار داشتند. نثر شیوای دوایی و ذوق و قریحه منحصر بفردش خیلی زودخوانندگان بسیاری برای نقدهایش دست و پا کرد. چنانکه از اواخر دهه چهل، نظر دوایی درباره یک فیلم برای بسیاری از علاقمندان جدی سینما، حجت بود.
دهه چهل، سالهای پر بار نقدنویسی
دهه چهل را باید دوران پربار نقدنویسی دانست؛ دورانی که تعدادی از بهترین منتقدان و سینمایینویسان به فعالیت مشغول بودند.
از دوایی گرفته تا دکتر کیومرث وجدانی که جزو اولین کسانی بود که مفاهیم روانشناسانه را در اینجا وارد حوزه نقد فیلم کرد. سالهایی که بهرام ریپور، جمشید ارجمند، پرویزی نوری، منوچهر جوانفر بهترین نقدهایشان را نوشتند.
منتقد ایرانی در این دوران، تا حد زیادی تحت تاثیر نقدهای ترجمه است. دورانی که با آمدن کایه دوسینما و موج نو و نظریه مولف برخی از فیلمسازان ارج و قرب خاصی میان منتقد ایرانی مییابند.
فیلمسازی چون هیچکاک که در دهه چهل شیفتگان بسیاریافت (دوایی در همین سالها نقد طولانی «سیری در سرگیجه» را نوشت) یا تب آنتونیونی ناگهان همهگیر شد.
اگر نقدنویسی دهه سی تفاوت چندانی با دهه بیست نداشت، در دهه چهل سطح نقدها رشد قابل توجهی کرد. ظهور نسل طلایی از منتقدان که ذوق و سوادی والاتر و بالاتر از اسلافشان داشتند، به نوشتههایی انجامید که بسیاری از آنها پس از گذشت سالها همچنان خواندنی و پرنکته به نظر میرسند.
در دهه چهل شاهد ظهور طیفهای متفاوتی از منتقدان بودیم، از سویی دوایی با خیل عظیم علاقهمندان و دنبالهروهایش مطرح بود؛ از سوی دیگر منتقدی کم کار اما بسیار سختگیر چون شمیم بهار به میدان آمده بود که نسلی از منتقدان در دهههای بعدی تحت تأثیر شیوه برخورد او با فیلمها و حتی نثرش بودند. ضمن این که کیومرث وجدانی نمونههایی همچنان دست نیافتنی از تحلیل فیلم را نوشت و البته هوشنگ کاووسی نیز همچنان به نوشتن در باره فیلمها ادامه میداد.
سالهایی که وقتی دوایی مینوشت «قیصر مرثیهای بر ارزشهای از دست رفته است» خیل عظیمی از مخاطبان آن را میپذیرفتند و متقابلاً وقتی «سیاوش در تخت جمشید» از سویش تأیید نمیشد، فیلم جایگاهی حتی برای نسلهای آتی نمییافت.
دهه پنجاه؛ دوران افول
در دهه پنجاه نقد نویسی سیری کاملاً نزولی را طی کرد. کیومرث وجدانی از ایران رفت. شمیم بهار ترجیح داد به جای نوشتن نقد، در دانشگاه تحلیل فیلم درس بدهد و منتقد تربیت کند.
پرویز نوری، بهرام ریپور و از منتقدان نسل بعد جمال امید جذب سینمای فارسی شدند و متأسفانه فیلمهای بدی ساختند و فیلمنامههای بیارزشی نوشتند. نشریات سینمایی هم در این دوران، فراز و نشیبهای زیادی را پشت سر گذاشتند و کار به جایی رسید که دیرپاترین نشریه سینمای ایران، به جای نقد فیلم بیشتر صفحاتش را به چاپ پاورقیهای عشقی و مطالب سخیف و جنجالی اختصاص داد.
وقتی دوایی هم در سال 53 از ایران رفت، ضربه کاری به نقد نویسی وارد آمد.
برای پی بردن به افول نقد فیلم در دهه پنجاه، کافی است به این نکته توجه کنیم که بسیاری از فیلمهای شاخص سینمای ایران در این دوره، با واکنش منفی منتقدان مواجه شدند. در غیاب منتقدان طراز اول، فیلمهایی چون گوزنها و کندو کوبیده شده و در حد محصولات فیلمفارسی ارزیابی شدند.
هر چند در همین سالها، روزنامهنگاران جوانی به میدان آمدند که در دهه شصت، منتقدان سرشناسی شدند. منتقدانی که البته اغلبشان شاگردان کلاس تحلیل فیلم شمیم بهار بودند و حتی در نثرشان هم از او تبعیت میکردند.
اعتلای ادبیات سینمایی
پس از پیروزی انقلاب، چند سالی نه سینما تکلیف معین و مشخصی داشت و نه در اوج تحولات گسترده سیاسی، نوشتن و خواندن نقد فیلم محلی از اعراب داشت. هر چند میتوان تأثیر حال و هوای آن دوران را در نقدهای سیاستزدهای که نوشته میشد، دید.
نقدهایی که در آنها، فیلمها نه به عنوان اثری هنری، که به مثابه مانیفستی در له یا علیه سیاستی خاص، مورد سنجش و داوری قرار میگرفتند.
با فروکش کردن التهابات سیاسی و تثبیت نسبی جایگاه سینما، نقد فیلم هم به تدریج به شرایطی طبیعی بازگشت.
به این ترتیب معدود روزنامههای دهه شصت، به انتشار نقد فیلم از سوی منتقدان ثابت و شناخته شدهشان پرداختند و با انتشار ماهنامه فیلم گامی جدی در اعتلای ادبیات سینمایی برداشته شد.
نشریهای که با حضور سینمایینویسان جوان دهه پنجاه شکل گرفت و خیلی زود به مکتبی برای تربیت منتقد تبدیل شد.
از نسل صاحب سابقه روزنامهنگاری و نقدنویسی در دهه پنجاه، چهرههایی چون جهانبخش نورایی، هوشنگ گلمکانی، بهزاد رحیمیان، خسرو دهقان و امید روحانی بلوغ حرفهایشان را نمایان کردند و از نسل تازه هم چهرههایی چون جواد طوسی، احمد طالبینژاد، شهرام جعفرینژاد و... هر یک به دلایلی به عنوان منتقد فیلم به شهرت و اعتبار دست یافتند.
در این سالها پرویز نوری، هوشگ حسامی و هوشنگ کاووسی که بازماندگان نسل قدیمی منتقدان بودند، همچنان به فعالیت در این حوزه ادامه میدادند. در این دوره، چه در حوزه سینمای جهان و چه در محدوده سینمای ایران، نقدهای خوبی از سوی منتقدان ایران نوشته شد. دورهای که نقد صناعتی بیش از هر زمان دیگر باب شد و البته یافتن نقدی که در صراحت موج بزند دشوار.
بخش عمده تحولات ادبیات سینمایی و نقد فیلم دهه شصت، توسط تنها نشریه سینمایی آن دوران رقم خورد. چه با تربیت نسلی تازه از منتقدان فیلم و چه در ترویج رویکردی تازه به نقد فیلم.
افزایش کمیت
از اواخر دهه شصت با افزایش نشریات و روزنامهها، تعداد سینمایینویسها هم رشد قابل توجهی کرد. اگر در زمان برگزاری پنجمین جشنواره فیلم فجر اختصاص یک ردیف صندلی برای کل منتقدان و سینمایینویسان کفایت مینمود؛ یک دهه بعد کل سالن سینما فلسطین به زحمت جوابگوی آنها بود.
در دهه هفتاد افزایش رسانهها، فضای فراختری برای ورود به عرصه نقدنویسی فراهم کرد. اگر در دهه شصت تنها یک نشریه تخصصی سینمایی، هفتهنامه سروش و دو روزنامه معروف عصر وجود داشتند، در دهه هفتاد انبوه نشریات سینمایی و روزنامهها و هفتهنامههایی که همگی صفحات سینمایی داشتند، نویسندگان تازهای را طلب میکردند.
این شرایط از سویی باعث ورود کسانی شد که این روزها از نامهای معتبر نقد فیلم به شمار میآیند و البته در مواردی موجب شد تا هر کسی با هر میزان سواد و توانایی، به خود اجازه نوشتن در باره سینما را بدهد. به همین خاطر است که در دهه هفتاد، با افزایش حجم رسانهها و البته توجهشان به سینما، شاهد انتشار گسترده نوشتههای سهلانگارانه و از سر بیدانشی در باره سینما هستیم.
سالهایی که منتقد یک نشریه تخصصی سینما، ابایی ندارد که بنویسد اغلب فیلمهای هیچکاک را ندیده علاقهای هم به دیدن آنها ندارد! یا در نشریه سینمایی دیگری گزارش تماشای فوتبال در کنار یک بازیگر، به چاپ مقالات جدی سینمایی در اولویت قرار گیرد.
در این سالها شاهد کمرنگ شدن حضور منتقدان باسابقه شدیم، به طوری که منتقدانی چون خسرو دهقان و مسعود فراستی به شدت کمکار شدند و منتقدی چون داود مسلمی سالهاست که با این کار خداحافظی کرده است.
بهزاد رحیمیان هم ترجیح داد به جای نوشتن نقد فیلم، به تألیف کتابهای مرجع سینمایی بپردازد.
نکته جالب توجه در مورد نقد فیلم این است که معمولاً با بالا رفتن سن، اشتیاق منتقد برای نوشتن نقد کم میشود. چنان که اغلب منتقدان مطرح سینمای ایران تا قبل از پنجاه سالگی خودشان را عملاً بازنشسته میکنند.
در چنین شرایطی این که هنوز پرویز نوری نقد فیلم مینویسد شوق برانگیز است. منتقد سپید مویی که در دهه شصت با دو صفحهای که در یک هفتهنامه ورزشی- اجتماعی درمیآورد، عشق سینما را در دل نوجوانان بسیاری شعلهور کرد.
احمد امینی از منتقدان شاخص پس از انقلاب نیز به فیلمسازی روی آورد و کمتر دست به قلم شد.
فریدون جیرانی هم که سالهاست به کارگردانی روی آورده هنوز عشق فعالیت مطبوعاتی دارد و گاهی اوقات نوشتههای جذابی چه درباره فیلمهای امروز و چه درباره تاریخ سینمای ایران مینویسد.
در کل اما میتوان گفت که منتقدان قدیمی، ترجیح دادهاند میدان را به جوانها واگذار کنند.
ورود وبلاگنویسان
از ابتدای دهه هشتاد، با گسترش پدیدهای به نام اینترنت، وبلاگنویسها به میدان آمدند، چنان که بسیاری از منتقدانی که در این سالها نقد فیلم نوشتهاند، فعالیتشان را برای نوشتن وبلاگهای سینمایی آغاز کردهاند و بعضی از آنها در کنار فعالیت مطبوعاتی همچنان به حضورشان در فضای مجازی ادامه دادهاند.
با حضور وبلاگنویسان ادبیات حاکم بر وبلاگها، تا اندازهای به نوشتههای سینمایی نیز حکمفرما شد. شکستهنویسی به عنوان ویژگی بارز برخی از نقدهای دهه هشتاد از وبلاگها به حوزه نقدهای مطبوعاتی وارد شد. از میان جوانان وبلاگنویس، هم شاهد حضور منتقدانی خوشذوق و خوشآتیه بودیم و هم شاهد کسانی که این روزها از آنها به عنوان منتقدان اینترنتی یاد میشود. اینها به راحتی و با استفاده از مطالبی که در سایتها موجود است درباره هر فیلم و فیلمسازی مطلب مینویسند.
از سوی دیگر، شکستهنویسی و نثر صمیمانه، تنها در نوشتههای چند منتقد انگشتشمار، حاصل مطلوبی را به دنبال داشته و در بسیاری از موارد به لحنی لمپنی در نقدها انجامیده است.
با این همه تعداد منتقدان شاخص و همچنان فعال، آن قدر هست که بتوان چشمانداز نقد فیلم را تیره و تار ندید.