این دبیر اول سابق حزب سوسیالیست که در شرایطی خاص توانست بدون سابقه مدیریت اجرایی رئیسجمهور فرانسه شود ناگهان از میانه وعدههای انتخاباتی محقق نشده و بحران اقتصادی و بیکاری، کارت مداخله نظامی تمام عیار در آفریقا را از جیب بیرون کشید تا نشان دهد حتی میتواند جلوتر از اوباما حرکت کند. نیروی هوایی و نیروی زمینی فرانسه به استعداد نزدیک به سه هزار نفر برای مقابله با گروههای القاعدهای وارد مساحتی نزدیک به 800 هزار کیلومترمربع صحرا شدند- دو برابر فرانسه- تا چند هزار نیروی چریکی را تسلیم کنند.
القاعده مغرب اسلامی که از سال 2009چند گروگان فرانسوی نیز در اختیار دارد و انصارالدین به رهبری یک کنسول سابق مالی در جده در متن حملات فرانسویها قرار دارند که قرار است تا چند روز دیگر 5500نیروی آفریقایی نیز به کمکشان بیاید. فرانسه در این میدان شاید تاوان مدیریت جنگی سارکوزی را میدهد که با مداخله در لیبی و بعد تلاش برای مداخله در سوریه که در زمان اولاند تکرار شد،
همین تروریستها را تجهیز و قدرتمند کرد تا امروز مجبور باشد به نبرد با آنها برود. اینگونه فرانسه در جنگی درگیر میشود که آمریکا با وجود بهانههایی مانند کشتن سفیرش در لیبی و گروگانگیری اخیر در الجزایر و همین الجزایر با شهرت داشتن بهترین روش و کارایی برای مقابله با سلفیون سلاح بهدست، از ورود به آن اجتناب میکنند. برخی میگویند این جنگ تا دو سال به طول میانجامد. اما دستکم قطعی این است که فرانسویها باید بهزودی سؤالی را که قبلا از خودشان در افغانستان پرسیدهاند، تکرار کنند؛ آیا در این جنگ میتوان پیروز شد؟ مداخله نظامی فرانسه به هر دلیلی که باشد،
خواه محافظت از جان پنج هزار تبعهشان در باماکو، خواه مقابله با تروریستها به درخواست کشورهای غرب آفریقا، خواه برای تحتالشعاع قرار دادن مشکلات اقتصادی داخلی، یک چیز مسلم است؛ فرانسه در افغانستان شکست خورد و تاریخ به آن شهادت خواهد داد زیرا اکنون با حضور طالبان پرشمارتر از کابل تا جلال آباد و کنترل 70 درصد خاک افغانستان بهدست طالبان، هدف اعلام شده کنفرانس بن در دسامبر 2001مبنی بر برقراری دمکراسی و توسعه در این کشور محقق نشده است.
در مالی نیروهای فرانسوی که همهشان در مأموریتهای افغان نیز حاضر بودهاند با جنگاورانی روبهرو هستند که سه جنگ افغانستان، عراق و لیبی را در کارنامه دارند و میدانند چگونه از حملات جنگندههای میراژ و رافائل در امان بمانند. آنها استاد جنگ نامتقارنهستند. شاید به همین دلیل است که فرانسه سه هزار نیروی زمینی به آنجا گسیل کرده است اما این نبردی آسان نخواهد بود و فرانسه دیر یا زود باید با سپردن امور بهدست نیروهای آفریقایی و احتمالا طوارق شمال که دل پرخونی از القاعدهایها دارند، یکبار دیگر درسهای افغانستان را مرور کنند؛ حمله اشغالگرانه محتوم به شکست است، با نیروهای هوایی نمیتوان نیروی چریکی زبده را از بین برد، دمکراسی را نمیتوان با ارتش برقرار کرد، شیر برای غذا میدود و آهو برای جانش. . . و بسیاری درسهای دیگر.