بحث من این نیست که نمره ما بیست است. ضعفها هست، نقصها هست، بیتدبیریها هست، گرانیها هست، کارهای خلاف در مملکت هست اما حساب و کتاب کنید.
دکتر بهشتی میگفت: در کره زمین دنبال فرشته نگردید. اینها انسان هستند. منتها در میان انسانها مقایسه کنید که چه بود و چه شد؟
نجات از طاغوت، در سایه وحدت مردم. قرآن میگوید: «إِذْ أَنْجاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْن» (ابراهیم/6) خدا شما را نجات داد. الآن کشورها یکی یکی تکان می خورند، ما 30سال از همه جلوتر هستیم. وحدت مردم، نعمت مهمی است.
حضرت موسی از کوه طور برگشت دید یک عده سراغ گوساله پرستی رفتند. برادرش را توبیخ کرد که چرا؟ گفت: «إِنِّی خَشیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنی إِسْرائیلَ» (طه/94) ترسیدم دست به عمل انقلابی بزنم، بگویی: بین بنی اسرائیل تفرقه شد؛ وحدت مردم در رهبری.
ذکر خدمات انقلاب برای نسل نو. ما الآن در دنیا از نظر علمی هفدهمین کشور هستیم. قبلاً چندم بودیم؟ بسیاری از دکترهای ما هندی و پاکستانی بودند. الآن از کشورهای خارج نزد دکترهای ما میآیند.
انسان گاهی وقتها تلخیها را میبیند ولی شیرینیها یادش میرود. قرآن میگوید: «وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِالله» (ابراهیم/5)؛ پیامبر تذکر بده به مردم، ایامالله را بگو؛ روزی که خداوند طاغوتها را شکست، روزی که خداوند به مؤمنین لطف کرد.
افزایش سطح سواد مردم. راجع به سواد آموزی بگویم. تقریباً 50درصد مردم ایران بیسواد بودند، وقتی شاه رفت. الآن ده، دوازده درصد بیسواد هستند. فکر نکنید ما فقط یک آب، بابا یاد میدهیم. الآن صدها نفر فارغ التحصیل دانشگاه داریم. استاد دانشگاه، آیتالله داریم که به درجه اجتهاد رسیده و از نهضت سوادآموزی بوده است.
مقایسه وضع نماز، قبل و بعد از انقلاب. الآن چهل و پنج شش هزار نماز جماعت تقریباً در آموزش و پرورش است. یکی از اینها زمان شاه نبود. در تهران بعضی از مذهبیها، یک مدرسهای خودشان درست کرده بودند و از طرف دولت گفتند: شما باید حجابتان مثل باقی مدارس باشد. میگفت: به شاه نوشتم اعلیحضرتا! فرض کنید ما یهودی هستیم.
یهودیها در مدرسه خودشان یک مراسمی دارند. بگذارید ما هم در مدرسه خودمان یک مراسمی داشته باشیم. یعنی مسلمانها در زمان شاه تقاضا میکردند که شاه اینها را به اندازه یک یهودی آزادی بدهد. اینها را یادمان نرود.
تحقیر شاه توسط افسر آمریکایی. وقتی انقلاب شروع شد، یک مهره آمریکایی در خوزستان بنا بود به آمریکا برگردد. از تهران دستور دادند که ایشان را بدرقه کنید، هدیه هم بدهید. استاندار آن وقت بدرقه میکند و یک قالی ابریشمی هم به آن آمریکایی میدهد. اما او که میخواهد برود، یک جعبه میدهد و میگوید: این را به اعلیحضرت بدهید.
آنچه را نقل میکنم از دادستان است که یک آخوند فاضلی است.ایشان میگفت: این جعبه را میآورند در استانداری باز میکنند، میبینند مقداری دستمال کاغذی است؛ منتها دستمال کاغذی ای که در مستراح بهخودش مالیده است. 40 سال نفت و دلار میدزدند. وقتی هم میخواهند بروند قالی ابریشمی میگیرند، دستمال کاغذی نجس به اعلیحضرت میدهند. آن ایران دیروز بود. امروز در چه جایگاهی هستیم؟