پس از سپری شدن یکسال سخت و پرحاشیه، انتظار میرفت که فیلمسازان سراغ دوایر ملتهب و مضامین پرمسئله نرفته باشند که تقریبا همینگونه هم شد. دستکم آنچه از فیلتر هیأت انتخاب عبور کرد در مقایسه با فیلمهای بخش مسابقه جشنواره پارسال، اگر نگوییم بیمسئله، لااقل کممسئله بود. حواس مدیران سینمایی و برگزارکنندگان جشنواره جمع بود که حاشیههایی از جنس آنچه سال گذشته رخ داد و سینما را یکسال دچار مشکل کرد رخ ندهد. به همین دلیل در فیلمهای جشنواره سیویکم خبری از سیاست نبود، هیچ مردی به همسرش خیانت نکرد و مسائل و مشکلات طبقه متوسط شهری، کمتر مورد توجه فیلمسازان قرارگرفت و وعدههای آقای دبیر دستکم در این زمینه درست از کار درآمد.
2 - حوزه هنری که با موضعگیریهایش در طول سال به نهادی پرسروصدا و به شدت تاثیرگذار بر وضعیت اکران سینماها تبدیل شده بود با سهفیلم به جشنواره آمده بود؛ فیلمهایی که در مجموع آثار موفقی بودند. «حوض نقاشی» به عنوان مهمترین تولید حوزه هنری، توانست توجه تماشاگران جشنواره را به خود جلب کند و در صدر جدول انتخابهای مردم از جشنواره قرارگیرد؛ ملودرامی تاثیرگذار که لحن عوض نمیکرد و متین و روان مسیری را که از ابتدا آغاز کرده بود به فرجام میرساند. حوض نقاشی به نوعی پیشنهاد تهیهکنندهاش (که منتقد جدی ملودرامهای جشنواره پارسال بود) به سینمای ایران به شمار میرفت که ملودرام خانوادگی را چگونه و با رعایت کردن چه حد و مرزهایی باید ساخت. زوج بیمار و دچار بیماری کم توانی ذهنی با تمام مشکلات و مصائبشان عاشقترین و وفادارترین زن و شوهر سالهای اخیر سینمای ایران میتوانند لقب بگیرند. حوض نقاشی اگر فیلمنامه پروپیمانتری داشت میتوانست فیلمی به مراتب بهتر شود ولی در وضعیت فعلی هم یکی از آثار قابل اعتنای جشنواره بود.
«خسته نباشید» ساخته محسن قرایی، دیگر محصول حوزه هنری هم به شکل خوشایندی تداعیکننده فیلم محبوب و معروف تهیهکنندهاش رضا میرکریمی بود. یک «خیلی دور، خیلی نزدیک» ملموس که در آن از لوکیشنهای اطراف کرمان استفادهای هنرمندانه شده است؛ از معدود فیلمهای پیامدار جشنواره امسال که در آن «چه گفتن» فدای «چگونه گفتن» نشده بود. «تاج محل» هم که به بخش مسابقه راه نیافته و تنها در بخش مسابقه نگاه نو به نمایش درآمد از اغلب فیلمهای حاضر در بخش فیلم اولیها چند سرو گردن بالاتر بود.
3 - درباره «چه خوبه که برگشتی» چه میتوان گفت که در شأن و منزلت سازنده پرآوازهاش که از مهمترین آغازگران سینمای متفکرانه ایران و از برجستهترین کارگردانان تاریخ سینمای ایران و پردوامترین و تاثیرگذارترین سینماگران نسل اولی (به همراه مسعود کیمیایی) است، باشد؟ مهرجویی حتی اگر فیلمهایی ضعیفتر از چه خوبه که برگشتی هم بسازد، به اعتبار «گاو»، «دایره مینا»، «اجارهنشینها»،«هامون»، «سارا»، «لیلا»، «درخت گلابی» و... همچنان فیلمساز بزرگی است، مهرجویی در چه خوبه که برگشتی موقعیتی را مطرح میکند که برخلاف دوران اوجش نمیتواند آن را به درستی بسط و گسترش دهد. فیلم به عنوان اثری کمدی در کارنامه سازندهاش نه تنها با اجارهنشینها قابل قیاس نیست که حتی از فیلم متوسط و معمولی «مهمان مامان» هم عقب میماند. اگر در یکی دو فیلم قبلی طرح مسئله درک لحن تازه یا به عبارت درستتر تعبیرتراشی، ممکن بود جواب دهد اینبار دفاع از فیلم مهرجویی نیاز به تمهیداتی دیگر دارد و مثبت نوشتن دربارهاش کاری بسیار دشوار است اگر غیر ممکن نباشد.
4 - از همان ابتدا مشخص بود که تولیدات فاخر امسال با توجه و افقی ویژه دیده خواهند شد؛ توجه و دقتی که بازتاب هزینهکردن میلیاردها تومان پای چند فیلمی بود که قرار بود فاخر باشند ولی سازندگانشان به هزار و یک زبان از قرار گرفتن زیر این عنوان میگریختند؛ چنان که گویی فاخر تلقی شدن انگی است که به همراهش مفهوم فرمایشی بودن و پرریختوپاش بودن را هم تداعی میکند؛ مسئله هم فقط تولیدات فارابی نیست و مثلا میشود از فیلم «گامهای شیدایی» ساخته حمید بهمنی نیز یاد کرد که به تهیهکنندگی موسسه شهید آوینی تهیه شده بود. اینکه فاصله این فیلم با حرفهای اساسیاش چقدر بعید است و چندبار باید آزموده را با بودجه بیتالمال آزمود، پرسشی است بیپاسخ اما کاش هیأت انتخاب اعلام میکرد چگونه گامهای شیدایی را در بخش مسابقه پذیرفته و از سوی دیگر فیلمی چون «به خاطر پونه» یا حتی «سر به مهر» را شایسته شرکت در این بخش ندانسته. واضح است که در اینجا بحث تفاوت سلایق مطرح نیست و داریم از بدیهیات صحبت میکنیم. در مورد تولیدات فاخر فارابی هم یافتن دلایل ساخته شدن فیلمهایی از جنس «عقاب صحرا» و «فرزند چهارم» همانقدر دشوار است که بتوانیم درک کنیم چرا موسسه رسانههای تصویری بودجهای کلان را صرف ساختن فیلمی چون «برلین منفی هفت» کرده؟ درباره «استرداد» بهترین و خوش پرداختترین محصول فاخر فارابی هم این پرسش را میتوان مطرح کرد، با این تکلمه که چرا باید برای فیلمی پنج میلیاردی، فیلمنامه درست و درمانی نوشته نشود تا تمام زحمات گروه به واسطه فقدان داستان هدر نرود؟ نسبتی که این فیلمهای پرهزینه با مناسبات جامعه امروز برقرار میکنند و میزان فاصلهشان از وضعیت «حال» هم میتواند نکتهای تاملبرانگیز باشد.
5 - جدای از اینکه امسال تلویزیون در آرشیوش را باز کرده و هرچه تلهفیلم داشته را به دفتر جشنواره فرستاده بود و تعدادی از این تلهفیلمها هم به عنوان فیلم سینمایی به جشنواره راه یافتند، معضل تلویزیونی بودن بسیاری از فیلمهای امسال، جدی و نگرانکننده بود؛ معضلی که آن را میشد حتی در فیلم قابلتأمل و پرنکتهای چون سر به مهر نیز مشاهده کرد و هم در فیلم امیدوارکننده تاجمحل. ظاهرا دوستان سینماگر ما فراموش کردهاند که فیلم برای نمایش بر پرده بزرگ سینما ساخته میشود نه صفحه کوچک تلویزیون؛ معضلی که در فیلمهای حاضر در بخش نگاه نو پررنگتر بود(چون اغلبشان اساسا تلهفیلم بودند) و در فیلمهای بخش مسابقه هم نشانههای پررنگی از آن قابل مشاهده بود.
6 - در سالی که تعداد فیلمهای امیدوارکننده برای گیشه سال92، کمتر از انگشتان یک دست است، «رسوایی» تنها فیلم حاضر در جشنواره است که از همان اولین نمایشش برای اعضای هیأت انتخاب، همه در مورد فروش چندمیلیاردیاش صحبت کردند و فتح گیشه توسط آن را حتی در این اوضاع کساد سینما قطعی دانستند. از همین حالا میشود رقابت سینماداران را برای اکران رسوایی پیشبینی کرد و داستان رکوردشکنی و استقبال گسترده مخاطبان و حرفهای کارگردان که میگوید برای مردم فیلم ساخته است. اما خود رسوایی به عنوان فیلم سینمایی، تداعیکننده دیرپاترین و ریشهدارترین جریان سینمای عامهپسند ایران یعنی فیلمفارسی است. این نکته بیشتر از اینکه مضمونی باشد، از دل ساختار تکنیکی اثر نمایان است. حتی رشد توانایی تکنیکی کارگردان در چهارمین ساخته بلندش نیز باز در همین حیطه قابل ارزیابی است.
7 - در غیبت فیلمهایی که در آنها معضلات، دلمشغولیها و آشفتگیهای طبقه متوسط به تصویر کشیده میشود، «آسمان زرد کمعمق» بهرام توکلی یک نمونه استثنایی بود که جزو انتخابهای هیأت انتخاب هم نبود و با چند روز تأخیر و ظاهرا بهواسطه اینکه کاری با تم پرمسئله و حاشیه «خیانت» نداشت، به جشنواره آمد. فیلم تازه بهرام توکلی آشکارا از فیلم تحسینشده قبلیاش(اینجا بدون من) بلندپروازانهتر است. بلندپروازی در شیوه روایت داستان، در رفت و برگشتهای زمانی و در فیلمبرداری و شیوه دکوپاژ و میزانسنها. حاصل این بلندپروازیها چون از دل فیلمنامهای منسجم بیرون نیامده در نهایت به فیلمی با لحظات درخشان و برخوردار از اجرایی سینمایی و سرپا اما فاقد انسجام منجر شده که آسیب اصلی را هم از بستهبودن دست سازندهاش برای به تصویر کشیدن فرجام واقعی کاراکتر روانپریش و آزردهخاطرش خورده است.
8 - در سینمایی ژانر گریز، ساختهشدن فیلمهایی از جنس «جیببر خیابان جنوبی» و «گناهکاران» را میتوان موهبتی دانست که اولی اقتباسی است از فیلم معروف ساموئل فولر که در آن شاهد ظهور دوباره ضدقهرمان سینمای خیابانی هستیم و در دومی کارگردان کوشیده تا الفبای سینمای پلیسی را به درستی رعایت و فروتنانه برایمان داستان تعریف کند. این داستان تعریفکردن هم از آن نکات مهم ولی اغلب نادیده گرفتهشده سینمای ایران است که در جشنواره امسال هم شاهد کمتوجهی و بیتوجهی به آن بودیم. در فیلم جیببر... کارگردانی قابل قبول و فضاسازی و شناخت درست از زمینه وقایع در نهایت مقابل فیلمنامهای کم توش و توان، کم میآورد. جیببر... البته فیلم دلپذیری است که خاطرهای از ضدقهرمانان دوستداشتنی را زنده میکند و تعلق خاطرش به سینمای نوآر، ادایی نیست و از تسلط و احاطه و شناخت میآید. فیلم فرامرز قریبیان هم باز همین تعلقخاطر به سینماست که با قابهای موزون و رعایت قواعد بازی، به برگ برنده اثر تبدیل میشود.
9 - «دهلیز» فیلم ساده و دلپذیر جشنواره امسال بود که ظرافتهایش در رسیدن به بیان سینمایی مؤثر و بهرهاش از سادگی و بیشیلهپیلهبودن لحظههایی از زندگی را در اثر جاری کرده که اولین نتیجهاش همراهی حسی تماشاگر با فیلم و شخصیتهایش است. میان فیلم اولیهای امسال، اولین ساخته بلند سینمایی بهروز شعیبی روانتر و تأثیرگذارتر از بقیه بود و ظاهرا در این زمینه بین منتقدان و تماشاگران هم توافق و تفاهم وجود داشت. کارگردان جوان دهلیز اگر فیلمنامه بهتر و داستانی پرملاتتر و پرجزئیاتتر در اختیار داشت، میتوانست یکی از بهترین فیلمهای سالهای اخیر را بسازد. در شرایط فعلی هم، دهلیز فیلم امیدوارکنندهای است؛ فیلمی که از معضلات و مشکلات سر راه شخصیتهایش سوءاستفاده نمیکند و اگر زخمی را نشان میدهد به دنبال مرهمش است نه نمکپاشیدن بر آن.
10 - «دربند» از همان جایی آغاز میشود که «نفس عمیق» پایان یافت. آن جاده و آن تونل بیش از هر چیز فیلم به یاد ماندنی پرویز شهبازی را تداعی میکند و ماجرا هم البته فقط همین تداعی صرف نیست. دربند فیلم جزئیات ، لحن و درآوردن فضاهایی است که در سینمای ایران معمولا خوب از کار درنمیآید ولی در فیلم شهبازی باورپذیر و منطقی از کار درآمده است. مثل جمع جوانها در آپارتمان کوچک آهنگرانی و بیاتی که هم خلاف عادت و انتظار تماشاگر از مشاهده چنین میزانسنی از سینمای ایران عمل میکند، هم وجه اسنادیاش به شدت قوی است و هم از نظر زیباییشناسی تصویر، هوشمندانه و سینمایی است.
دربند هم برای دادن تصویری آینهگون از جامعه، مستندسازی نمیکند و فیلمساز کنار حرفهای زیادی که در لابهلای اثرش برای گفتن دارد، داستان تعریفکردن را فراموش نمیکند و خوشبختانه اول داستانش را تعریف میکند و در خلال آن حرفها هم بیان میشوند و تأثیر هم میگذارند. پرویز شهبازی با بهترین کارگردانی همه فیلمهای حاضر در جشنواره میتواند گامی فراتر و پختهتر از نفس عمیقاش بردارد.
11 - برای تماشای تا انتهای آثاری چون «آفتاب، مهتاب، زمین»، «گهوارهای برای مادر» و «از تهران تا بهشت» چیزی فراتر از خود فیلمها، شیوه روایی و نحوه بسط و گسترش داستان و شخصیتپردازیشان باید وجود میداشت و چون چنین مقولاتی در فیلمها جای گرفته نشده بود تماشایشان تا انتها خود میتوانست حماسهای از صبر و استقامت تماشاگر قلمداد شود. تعداد این نوع فیلمها در آثار حاضر در جشنواره کم نبود و اغلبشان هم با سرمایه دولتی ساخته شده بودند اما عجیب و غریبترین نمونه، فیلم مستقل ابوالفضل صفاری بود که میزان متفاوتنمایی سازندهاش از تهران تا بهشت را به تجربهای بهکل هدررفته و اعصابخردکن تبدیل کرده بود. فیلمی که نشان داد حدومرزی نمیتوان برای روشنفکرنمایی در سینما قائل شد.
12 - ترکیب فیلمهای حاضر در جشنواره سیویکم با چند اثر خوب، متوسط، متفاوت، کلیشهای، ضعیف و بیارزش و با تمام فرازونشیبهایشان در برآیندی کلی، آرامشی را به مدیران سینمایی هدیه میدهند تا این ماههای پایانی بدون دردسر و حاشیه طی شود. منتهی این ترکیب محافظهکارانه، نگرانی عمیقی از چشمانداز اکران سال آینده ایجاد میکند که ظاهرا خیلی مسئله متولیان سینمای ایران نبوده. مهمترین نکته، طیکردن ایستگاه پایانی با آرامش و طمأنینه بوده که میشود گفت این خواست به نتیجه دلخواه رسیده است.