به گزارش ایسنا، روزنامه انگلیسی ایندیپندنت در گزارشی درخصوص پدیده تاچریسم در جامعه انگلیس آورده است: در جنگ به رهبری دولتهای مارگارت تاچر - علیه چپها، اتحادیههای تجاری و توافق نظر بعد از جنگ - طرف او به طرزی خرد کننده از بین برنده و تحقیرکننده پیروز بود. در روزهای آتی و به دنبال مرگ مارگارت تاچر برخی از راستگرایان تلاش خواهند کرد جلوی انتقاد از میراث مارگارت تاچر را بگیرند و تاکید کنند که این کار تا حدی توهین آمیز، مغرضانه و نفرت انگیز است. البته چنین گفتهای پوچ است. مارگارت تاچر یک سیاستمدار بود، سیاستمداری که در تاریخ انگلیس مدرن اختلاف برانگیزترین بود و چیزی که او نماینده آن بود (تاچریسم) باید البته مورد بحث واقع شود.
تاچریسم یک فاجعه ملی بود و ما همچنان در تله عواقب آن گرفتاریم. همان گونه که وزیر دارایی سابق وی، ژوفری هووه گفته است: پیروزی واقعی او این بود که نه یک حزب بلکه دو حزب را تغییر شکل داد. بنابراین هنگامی که حزب کارگر برحسب اتفاق بازگشت، دیگر بخش زیادی از "تاچریسم" غیر قابل بازگشت قلمداد میشد.
ما در خلال سومین سقوط اقتصادی بزرگ خود از جنگ جهانی دوم تاکنون هستیم: هر سه سقوط اقتصادی از زمان نهضت بزرگ تاچریسم اتفاق افتادهاند. بحران فعلی دارای ریشههایی در تجربه بازار آزاد تاچری است که باعث محو بخش زیادی از پایگاه صنعتی کشور به نفع یک بخش مالی آزاد از قید و بند شده است.
در انگلیس دیوید کامرون یک بحث مسموم درباره امنیت اجتماعی فراگیر شده است. تمرکز این بحث بر این مساله است که تعداد خیلی زیادی از مردم از مزایایی برخوردار شدهاند. اما مطمئنا این واقعیت وجود دارد که در سال گذشته میلادی به نسبت همه شکل های بیکاری در 40 سال گذشته، ما بیکار داشتهایم. این مساله تا حد زیادی نتیجه این بود که تاچریسم میلیونها شغل حرفهای و صنعتی را از جامعه حذف کرد. بخش های زیادی از انگلیس از جمله دهکدههای معدنکاری، شرکت های صنایع فولاد و دیگر مکانها از بین رفتند و هرگز بازیابی نشدند. حتی هنگامی که فرض میشد انگلیس در حال شکوفایی است کانونهای صنعتی قدیمی دارای سطح بالایی از آنچه که بی تحرکی اقتصادی توصیف شده، بودند.
اکنون پنج میلیون نفر در فهرستهای انتظار دریافت مسکنهای اجتماعی سرگردان هستند، در حالی که میلیاردها پوند مزایای مربوط به مسکن جیب صاحبخانههایی را که اجارههای غارتگرانه میگیرند، پر میکند. کمبود مسکن باعث تقابل جوامع علیه یکدیگر میشود در حالی که مهاجران و یا کسانی که کمتر مستحق پنداشته میشوند سپر بلا هستند. اما گناه این وضعیت حقیقتا بر دوش سیاست تاچری حق خرید کردن و شکست در جایگزین کردن سرمایه فروخته شده است. حامیان تاچریسم به ستایش فلج کردن اتحادیههای تجاری که در اثر قوانین ضد اتحادیهها، بیکاری گسترده و شکستهای خرد کننده اعتصابها در هم شکسته شدند، میپردازند.
این نه تنها باعث شده کارگران اسیر رئیسان خود شوند بلکه همچنین آنها را فقیرتر کرده است. چهار سال پیش از آنکه بحران آغاز شود در آمد نیمه پایین دچار رکود شده در حالی که برای یک سوم پایین جامعه شروع به کاهش کرد و این با وجود آن بود که شرکتها در حال تجربه رکودهای جدید در سودآوری بودند. در حالی که کارگران، اتحادیهای برای حمایت از خود ندارند، استانداردهای زندگی آنها مدتها است تحلیل رفته است.
ما می توانیم به همین ترتیب ادامه دهیم. انگلیس پیش از آغاز پروژه تاچری یکی از برابرترین کشورهای اروپای غربی بود و اکنون یکی از نابرابرترین آنهاست.
تاچریسم نه تنها زنده و پا برجا است بلکه با شتاب در رگهای زندگی سیاسی انگلیس جاری است. دولت کنونی انگلیس توانسته در زمینه خصوصی سازی نظام خدمات سلامت و وارد کردن ضربه به نظام رفاهی پا به جایی بگذارد که تاچریسم جرات آن را نداشت.
چالش پیش رو همان چالشی است که دیروز بود: یعنی منهدم کردن کل بنای تاچریسم، ترمیم آسیبهای وارد شده بر انگلیس و ایجاد کشوری که در راستای منافع طبقه کارمندان و کارگران باشد؛ این نبردی است که ماهمگی باید در آن بجنگیم.»