اگر چه در این نوشتهها نکات مثبت و منفی بسیاری بیان شد، اما کمتر نوشتهای از زاویه روانشناسی اجتماعی به این موضوع و حواشی آن پرداخته است.
روانشناسی اجتماعی، موضوعات و مشکلات و مسایل مرتبط به یک موضوع از جمله رفتارهای گروهی- همرنگی با جماعت - رفتارهای غیرکلامی، پرخاشگری و پیشداوری در یک گروه یا جامعه نسبت به آن موضوع را از دید روانشناسانه مورد مطالعه قرار میدهد.
از جمله مواردی که افراد یک جامعه در رفتارهای گروهی در موقع بروز حادثه یا اتفاقات غیرمترقبه از خود نشان میدهند، همدردیاست که از آن میتوان به درک آن موضوع و سهیم شدن گروهی در یک رخداد غیر مترقبه، مثل درگذشت بانویی جوان، بازیگر شناخته شده سینما و تلویزیون، یاد کرد. این مشارکت البته به گونهای است که در آن انواع و موجی از پیشداوریها هم بروز و ظهور مییابد و به صورت شایعه یا خبر در جامعه پراکنده میشود، بدون آنکه افراد قصد و تعمدی در این ماجرا داشته باشند.
چیزی که برخی از مردم به اشتباه آموختهاند و بارها و بارها تکرار کرده و خواهند کرد، همدردی به جای همدلی است و عنوان کردن نکته و مسئله تازه - مثلا در ماجرای درگذشت شادروان عسل بدیعی- خود بروز و ظهور موجهای تازه همدردی را سبب خواهد شد..
همدلی یک فن و هنر، و آموختنی است و الگویی در زندگی فرد وجود باید داشته باشد که فرد یا افراد جامعه با تکیه و تاسی به آن بیاموزند که در زمان بروز یک رخداد خاص ،بدون آنکه در موقعیت فرد مقابل قرار گرفته باشند ، ضمن ارتفاع گرفتن از موضوع ، خودشان را جای او گذاشته و مشکل را از دریچه چشم او دیده و درک، و نسبت به آن واکنش نشان دهند. همدلی به ما کمک میکند تا بتوانیم همنوعان و افراد دیگر را هر چند که با هم تفاوتهای زیادی داشته باشند، بپذیریم و به آنها احترام بگذاریم. این گونه، روابط اجتماعی توسعه یافته و ارتباطات متقابل بین افراد عمیقتر شده و موجبات خلق رفتارهای حمایت کننده در بین افراد جامعه میشود. وقتی این گونه مشکل را از دریچه چشم فرد مقابل بنگریم، و او را حمایت کنیم، نمیگذاریم فرد مشکلش را منجصر به فرد بشمارد و انزوا پیشه و در نهایت حس کند، کسی او را درک نمیکند و این مسئله در مورد درگذشت مرحومه بدیعی شکل گرفت، اگرچه به طور نسبی. چرا که بخشی از رفتارهای اجتماعی افراد ناشی از پیشداوری و قضاوت بدون تامل بوده است که سرچشمه آن درک غلط از همدردی بوده است.
نباید فراموش کرد اقبال جامعه به این پدیده ناشی از دو عامل اصلی بوده است که منجر به این گونه پیشداوریها شده است، نخست جوان بودن و شهرت اجتماعی خانم بدیعی به عنوان بازیگری شناخته شده و مقارن شدن فوت او در نوروز که مراسمی است که برای تمام ایرانیان به یادماندنی است، و جامعه آرزو دارد در این ایام بیشتر مردم شاد باشند و شادی ها جای غم را بگیرد و به همین دلیل وجود یک رخداد غم انگیز در فصلی که سرآغازش عموما با شادی و تحول مثبت روبرو است ، برجستگی خاصی پیدا کرده و سبب می شود تا حساسیت افراد جامعه نسبت به آن بالا بگیرد.
عامل بعدی وصیت به اهدای اعضای بدن عسل بدیعی از سوی اوست .حداقل در طول تاریخ هنر ایران بانویی را سراغ نداریم که در چنین موقعیتی از شهرت و اعتبار اجتماعی باشد و توصیه کند که بعد از درگذشتش عضوهای بدنش را اهداء کنند.
در طول سال افراد زیادی قبل از فوتشان به اهدای اعضای بدنشان رضایت میدهند و قطعا بسیاری از افراد جامعه از این موضوع مطلع هستند، اما این بار این عضو از سوی بازیگری اهداء شده است که در میان مردم محبوب بوده و تاثیری که این رفتار در تبلیغ و جامعه پذیرکردن باور اهدای عضو داشته است، شاید اگر دهها هزار نفر فرد معمولی این کار را میکردند، چنین تاثیر و تبلیغی را نداشت.
اگر با دید مثبت به این حرکت اجتماعی و حضور پر رنگ مردم در مراسم تدفین و ترحیم مرحومه عسل بدیعی بنگریم، جدای از مسائل حاشیهای، باید بپذیریم که مردم (عمدتا نخبگان جامعه و کسانی که به نوعی از شهرت اجتماعی در حوزههای مختلف فرهنگی و ورزشی برخوردارند) تا حدودی با این رخداد همدلی و مرافقت کردند ،اما بخش دیگر و عمده مردم که با پیشداوری ها نسبت به شایعات و اخبار کذب موجبات ناراحتی خانواده مرحومه را فراهم کردند،در واقع در زمره گروهی قرار می گیرند که شاید در باور خود همدردی را جست و جو می کنند ، اما به شیوه غلط ،چیزی که متاسفانه اکثر افراد جامعه در زمان بروز احساسلتشان به جای همدلی ابراز همدردی از نوع افراطی اش را نشان می دهند که نه تنها به تسلا خاطر فرد مقابل نمی شود که بر آزردگی خاطر آنها می افزاید .
در پایان باید به این نکته اشاره کنم که انتقاد منفی و هرچند به جا، از افراد جامعه و این گونه پیشداوریها گاهی اوقات تاثیر معکوس دارد و نه همیشه، چرا که انتقاد ظریف و دوستانه است که فراوان تاثیر است. به عنوان مثال وقتی متنی به نگارش در میآید ، صاحب قلم باید به فکر تنوع افرادی که آن متن را میخوانند باشد و حس همدلی آنها را برانگیزد و نه حس همدردی را.
اگر تا کنون و با توجه موارد مطروحه پیشداوری ای درباره چگونگی درگذشت مرحومه عسل بدیعی شکل گرفته ، رفتن به دنبال پاسخ برای توجیه و توضیح بیشتر ، کمکی به تغییر باورهای غلط نخواهد کرد ، اگرچه برای گروه همدل و نخبه ، همدلی بیشتری ا ایجاد می کند ، اما برای گروه دوم که همه گاه در پی شایعه پراکنی و اخبار گذبند ، نه تا کمکی نخواهد کرد که موج تازه ای از پیش داوری ها ا سبب خواهد شد . در چنین وضعیتی سکوت بهترین راه حلل است و به قول یکی از بزرگان بدترین نوع خشونت بی اعتنایی است و به گفته مولانا:
هین تو کار خویش کن ای ارجمند
زود کآیشان ریش خود برمی کنند
*کارشناس ارشد روانشناسی و پژوهشگر