زن در عین حال گاه نقشهای دیگر میپذیرد و این را خود داستانی دگر است. تمثال و تجلی عالی این همه در سرور زنان اهل بهشت، شهیده محدثه، فاطمهالزهرا(س) نمود مییابد. صدیقه طاهره(س) که اینک سوگوار اندوه یاد سالروز شهادت ایشان هستیم، نماد عالی تجلی زن آرمانی اسلام است؛ چه آنکه از سویی تربیت دو سرور جوانان اهل بهشت علیهماالسلام و زینب کبری سلاماللهعلیها را به عاتق خویش گرفته بود و از سوی دیگر مسجدالنبی فریاد حقخواهی و زیربار ظلمنرفتن او را با تمام وجود میشنید. پس زهرا، همان زهراست؛ همان زهرای اطهر که چون تقسیم کار در خانواده، زمانش فرا میرسد، کار خانه را مطابق با حقیقت زنانه مییابد و آرزو میکند که همان نصیبش شود و چون نصیبش میشود، در ابراز فرح و فراخی تردید روانمیدارد و چون زمان حقخواهی از راه میرسد چون شیری است که مردان از صراحت حقگوییاش، متحیرند. در این جستار که به بهانه شهادت این صدیقه سلاماللهعلیها ترتیب داده شده است، به شرح بخشی از حضور اجتماعی ایشان که در قالب خطبه فدکیه متجلی است، میپردازیم.
متن خطبه فدکیه را که تعداد زیادی از مورخان و محدثان و ادبا در کتب خویش آوردهاند، میتوان پیش از هر جایی در عللالشرایع شیخ صدوق- رحمهالله - یافت که پس از آن به کتبی همچون الشافی سیدمرتضی رضیالله تعالیعنه، طرائف سیدبنطاووس رضواناللهعلیه و الاحتجاج شیخ طبرسی رحمهالله و البته بحارالانوار علامه اصفهان شیخ محمد باقر مجلسی رحمهالله راه یافته است.
ذکر این نکته لازم بهنظر میرسد که شیخصدوق تمام خطبه را به سبب مقتضای کتاب که بحث از فلسفه احکام و حکمت شرایع بوده، نیاورده است. در عین حال نویسندگان معاصر با شیخ صدوق همچون قاضی نعمان در شرحالاخبار، محمدبنجریر طبری شیعی در دلائل الامامه و البته ابنطیفور در بلاغاتالنساء، به نقل کامل آن پرداختهاند.
بنابراین میتوان با اطمینان از وجود این خطبه بهصورت کامل در اواخر قرن سوم و اوایل قرنچهارم سخن گفت. لذا پیش از این تاریخ، خطبه بیتردید بهصورت کامل موجود بوده است و از این طریق به دست آیندگان رسیده است. گذشته از تمام این اسناد و کتب بهنظر میرسد مهمترین سند این خطبه- البته بخشی از آن- را باید در «من لا یحضرهالفقیه» شیخ صدوق- رحمتالله- جستوجو کرد که یکی از کتب اربعه بهشمار میرود. در این سند، شیخ صدوق با طریق خاص خویش از اسماعیلبنمهران از احمدبنمحمد، از جابربن عبدالله انصاری(رض) از زینب کبری(س) و از فاطمه کبری(س)، خطبه فدکیه را روایت کرده است (من لایحضرهالفقیه، ج3، ص 568، حدیث4940). نکتهای که درباره این سند میتوان گفت صحت این سند از اسماعیل بن مهران تا جابر بن عبدالله انصاری- رضیاللهعنه- است. در طریق شیخ با اسماعیل بنمهران اما سه نفر مجهول وجود دارند که عبارتند از: احمدبنمحمدخزاعی و محمدبنجابر و عباد عامری. با این وصف صاحب معجم رجالالحدیث، آیتالله خویی حکم به صحت طریق شیخ صدوق به اسماعیلبنمهران کرده است که میتواند مورد اعتنا و البته مبنای صحت خطبه به لحاظ سندی قرار گیرد. در عین حال ایشان، طریق شیخ طوسی به اسماعیل بن مهران را تضعیف کرده است. از اینرو میتوان سه تن پیش گفته را که برخی مجهول دانستهاند، از نظر صاحب معجمثقه یا لااقل معتبر بهشمار آورد.
محتوای خطبه اما دارای ششمحور ذیل است: حمد و ثنای خداوند، شکرگزاری نعمات او و شهادت به یگانگی ذاتالوهی و شهادت به رسالت پیامبر خاتم، محمد بنعبدالله(ص)، همو که متکلم، دخت اوست و در حدیثی بضعه او، یعنی پاره تن او به شمار رفته است. از اینرو آزردن او چون آزرده شدن رسول خدا به شمار رفته است. بهنظر میرسد که مفتاحالغیب خطبه را باید در همین فراز جستوجو کرد؛ فرازی که بر ارتباط موثق رسول خدا(ص) و فاطمه کبری(س) تأکید رفته است. در توضیح این امر باید گفت واژه بضعه منی قطعا به معنای پاره جسمی من نیست، چه آنکه نبی اکرم(ص) به این امر اشاره میکند که فاطمه از من است و این من قطعا به معنای روح بلند نبوی است. دلیل این امر نیز روشن است. اصالت انسان به روح و نفس اوست و بیروح، انسان شخصیت و نفسانیتی نمییابد و فاطمه از روح ناشی شده است و بهرهها دارد از نفس نبوی(ص). از این روست که آزردن روح بلند او آزردن روح نبوی است. بنابراین بیتردید مقصود پیامبر(ص) از این جمله بحث عاطفی مبتنی بر تولد جسمانی نیست بهخصوص که میدانیم این جمله را پیامبر(ص) در باره هیچیک از دیگر دختران خود بر زبان جاری نکرده و اگر بحث جسمی مطرح بود، آنگاه این امکان وجود داشت که این جمله را در مورد دیگر دختران ایشان نیز صواب بشماریم.
محور دوم خطبه به معرفیکردن صدیقه طاهره به جمعیت حاضر در مسجد نبوی(ص) اختصاص دارد. در این فراز حضرت فاطمه سلاماللهعلیها ضمنا به ترسیم خطوط کلی حاکم بر قوانین و احکام اسلامی میپردازد. بهنظر میرسد لب این فراز در تسلیمبودن در برابر خداوند نسبت به احکام او منحصر میشود. در عین حال به برخی از علل و حِکم احکام نیز پرداخته شده است.
محور سوم خطبه یک بحث مفصل فقهی را درباره ارث دربردارد. در این بخش حضرت فاطمه(س) تلاش میکنند تا با استناد به آیات شانزده سوره نمل، پنجم و ششم مریم، هفتادوپنجم انفال، یازده نسا و یکصدوهشتادم بقره به اثبات عمومیت ارث بپردازند. بهنظر میرسد در این فراز شاهد نمونهای متقدم از فقه اهلبیت علیهمالسلام با محوریت قرآن کریم هستیم زیرا در شیوه رایج فقهی اهلبیت علیهمالسلام شرط صحت یک روایت علاوه بر صحت سند، صحت متن است. از سیره استدلالی صدیقه طاهره این امر به خوبی روشن میشود که یکی از عوامل مشخصکننده ضعف یک متن مخالفت و تباین کامل آن با قرآن کریم است. بر این اساس صدیقه طاهره اثبات میکند که حدیث «ما گروه پیامبران ارثی از خویش به جای نمیگذاریم، بنابراین آنچه برجای میماند صدقه است» (صحیح مسلم، ج5، ص162)، ضعیف و غیرقابل استناد است، چراکه بنابر فرض صحت سند، متن آن با قرآن در تعارض و تهافت و تباین کامل است و به هیچ وجه امکان تخصیص و تقیید وجود ندارد. علت عدمامکان تخصیص و تقیید این است که بر فرض پذیرش تقیید و تخصیص، مخصص و مقید فرزندان انبیا علیهمالسلام خواهند بود، حال آنکه براساس آیاتی که حضرت سلاماللهعلیها بدانها استناد کرده است، فرزندان انبیا علیهمالسلام از پدرانشان ارث خواهند برد. بنابراین انکار این امر به معنای انکار کلی و نه جزئی و محدود آیات منصوصه است. حضرت پس از اثبات عمومیت ارث، آیات را بر وضعیت خویش در مورد سرزمین فدک که به وسیله کارگزاران خلیفه از دست ایشان خارج شده بود، تطبیق میدهند.
محور چهارم خطبه به مدح انصار و گذشته پرافتخار ایشان میپردازد. سپس شاهد گلایههای گاه صریح صدیقه طاهره نسبت به عدمهمراهی ایشان با ولایت امیرمؤمنان(ع) و حقجویی ایشان است. این نکته قابل ذکر است که تأکید بر غفلت فعلی انصار، جایگاه ایشان را در نگاه حضرت به خارج از دایره اسلام منتقل نمیسازد.
محور پنجم خطبه اما شاهد گفتوگوی خلیفه اول و حضرت است.
محور ششم را اما باید به سخنان پایانی حضرت صدیقهطاهره خطاب به نبی(ص) مختص دانست؛ سخنانی که در واقع باید آن را نوعی شکایت و انتقاد از زمانه بهشمار آورد. سپس رو به اهل مجلس کرد و فرمود: شما ای بندگان خدا، مسئولان امر و نهی پروردگار و حاملان دین و وحی او هستید و نمایندگان خدا بر خویشتن و مبلغان او به سوی امم. پاسدار حق الهی در میان شما و حافظ پیمان خداوند در دسترس شماست... .
قرآنِ صادق، کتابی است که دلایلش روشن، باطنش آشکار، ظواهرش پر نور و پیروانش پر افتخار است. در این فراز حضرت بر حجیت قرآن تأکید میورزد و آن را کتابی با دلایل آشکار به شمار میآورد که درصورت عمل به آن عاملان خویش را به بهشت فرامیخواند و مستمعینش را به ساحل نجات رهبری میکند؛ کتابی است که میتوان از آن شرح وظایف مؤمنانه را دریافت. تفسیر واجبات و شرح محرمات را میتوان در آن جستوجو کرد و البته دستورات اخلاقی و بهصورت کلی آنچه مجاز است و آنچه نامجاز.
«و خداوند ایمان را سبب تطهیر شما از شرک قرار داد و نماز را وسیله پاکی از کبر و غرور؛ زکات را موجب تزکیه نفس و توسعه روزی؛ روزه را عامل تثبیت اخلاص و حج را وسیله تقویت آیین اسلام؛ عدالت را مایه هماهنگی دلها و اطاعت ما اهلبیت را باعث نظام ملت اسلام. امامت را مایه امان از تفرقه و پراکندگی و جهاد را موجب عزت اسلام؛ صبر و شکیبایی را وسیلهای برای جلب پاداش حق؛ امر به معروف را وسیلهای برای اصلاح تودههای مردم و نیکی به پدر و مادر را موجب پیشگیری از خشم خدا؛ صلهرحم را وسیله افزایش جمعیت و قدرت و قصاص را وسیله حفظ مردمان؛ وفای به نذر را موجب آمرزش و جلوگیری از کمفروشی را وسیله مبارزه با کمبودها؛ نهی از شرابخواری را سبب پاکسازی از پلیدیها و پرهیز دادن مردمان از تهمت زدن را حجابی در برابر غضب پروردگار؛ ترک دزدی را برای حفظ عفت نفس و تحریم شرک را برای اخلاص بندگی و ربوبیت حق...» . در این فراز حضرت به فلسفه برخی احکام اساسی اسلام که از قضا همگی در قرآن مطرح شده است، میپردازد. البته وضوح این علل به حدی است که آن را از شرح بینیاز میسازد. اما نکته قابل طرح را باید در ارتباط فراز پیشین و این فراز جستوجو کرد. بهنظر میرسد حلقه ارتباط نفس قرآن کریم است که اینک در قرآن ناطقه به سخن در آمده است.
تأکید پیشین بر حجیت قرآن به نحو منطقی تأکید بر قابلیت فهم قرآن و بالمآل متمایز ساختن معالم قرآنی اعم از واجبات و محرمات و اخلاقیات را در این فراز در پی دارد... «سپس گفت ای مردم بدانید که من فاطمهام و پدرم محمد!... پیوسته شما از این میترسیدید که دشمنان زورمند بر شما فائق آیند و شما را ببلعند اما خداوند تبارک و تعالی به برکت محمد(ص) بعد از آن همه ذلت و خواری و ناتوانی شما را نجات داد... . و چون خداوند سرای پیامبران را برای پیامبرش برگزید و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت، ناگهان کینههای درونی و آثار نفاق در میان شما ظاهر شد و پرده دین کنار رفت. گمراهان به صدا درآمدند و گمنامان فراموش شده، سربلند کردند». در این فراز صدیقهطاهره شرح مختصری از وقایع پس از هجرت نبوی به مدینهالنبی ارائه میدهند که میتوان آن را از جهت تاریخی و نقل وقایع آن حائز اهمیت دانست.
نکته جالب اما آن است که با وجود عدمذکری از قرآنکریم، میتوان روح قرآنی و نبوی را در آن مشاهده کرد؛ چه آنکه معیار فاطمی(س) برای بررسی رفتار مردم در این دوره 11ساله تماما قرآن و سنت نبوی است. آنگاه حضرت(س) به بحث اصلی خویش که مربوط به سرزمین فدک است میپردازد. بهنظر میرسد که این فراز که فراز سوم خطبه فدکیه بهشمار میرود، مهمترین بخش این خطبه است، چرا که حضرت شش فراز کلی خطبه را در ششآیه که اساس استدلال ایشان است، خلاصه میکند. روایتی که خلیفه به آن استناد میکرد و براساس آن انبیا را بیارث و وارث معرفی میکرد، حضرت(س) با آیه شانزدهم سوره مبارکه نمل پاسخ گفت. آنجا که خداوند سلیمان(ع) را وارث داوود(ع) بهشمار میآورد، با این فرض که هم سلیمان نبی است و هم داوود و نیز دو آیه پنجم و ششم سوره مریم که در آن زکریا درخواست فرزندی میکند بهخصوص برای ارثبری، نیز با این فرض که هر دو نبی بودند. آیات دیگر نیز کارساز و کارگشاست؛ چه آنکه عموماتی است که بیگمان بر حضرت صدیقه(س) منطبق است. ادامه خطبه اما چنان است که در خلاصه محورها بیان شد. اما روح این خطبه چیست؟
این پرسش از آن رو وجیه بهنظر میرسد که هرسخنی فارغ از ظاهرش در مجموع پیامی را در بردارد. هر متکلم و خطیبی با کلام و خطبهاش جز بیان ظواهر بهدنبال اثبات امری است. این خطبه اثبات کدام امر را در بر دارد؟ خطیبه معصومه(س) در این خطبه در مجموع در مقام بیان چیست؟ بهنظر میرسد با توجه به محورهای پیش گفته محور اصلی این خطبه قرآن کریم است. از اینرو در تفسیر پیام و اثبات این خطبه باید قرآن کریم را لحاظ کرد. اما این لحاظ به چه نحو است؟ بهنظر میرسد- چنانکه در حدیث ثقلین (که به حدیث اثنین و حدیث خلیفتین نیز معروف است) آمده است- عدل قرآن یعنی اهلبیت علیهمالسلام پیام نهفته در این خطبه است زیرا اگر قرآن که بنابر فرض باید محور تمام کنشها و واکنشهای جامعه اسلامی باشد، بر کنار از اهتدا ماند و حتی در احقاق حقوق و ترسیم حدود، مستفاد حکومت و مردمان نباشد، عدل آن یعنی اهلبیت علیهمالسلام نیز از این امور برکنار خواهد بود. از اینرو دو مرجعی که رسول خدا(ص) برای دوران پس از خویش، (انی تارک فیکم، در میان شما پس از خویش باقی میگذارم) جانشین خویش ساخته بود، در نگاه خطبه فدکیه مسکوت امت، مانده است. پس وقت بیان آن دو و تبیین ویژگیهای آن دو است و چه بهانهای بهتر از فدک که در پس خویش پیام نبوی و علوی و فاطمی را یکجا مختصر و مفید در بر دارد: بازگشت جامعه به دو ثقل، دو خلیفه [قابل ذکر است که حدیث «انی تارک فیکم خلیفتین کتابالله... و عترتی اهلبیتی» را امام احمدبنحنبل(م241ه.ق) با سند صحیح از زید بن ثابت، صحابی جلیلالقدر، در المسند خویش نقل کرده است (المسند، ج5، ص181-182)] و دو جانشین که اگر به ایشان تمسک کنید، گمراهی را تجربه نخواهید کرد چراکه این دو از یکدیگر جدایی ندارند!