میبارم تا مردم بتوانند نفس بکشند و با خیال راحت در پارکها قدم بزنند. تا دانشآموزان در مدرسه سردرد نگیرند. تا مادران کنار پنجره نروند و نگویند دیوار خاکستری کثیفی تا آسمان کشیده شده، تا پدران با چشمهای قرمزی که میسوزد به خانه نیایند، تا مردم سرطان نگیرند... تا آدمها در یک شب بارانی با خدا راز و نیاز کنند... من میدانم شما منتظرید که من ببارم و من میآیم با نسیم مهربان خدا و به شهر شما میرسم. من میبارم...
دوستدار همیشگی شما: ابر نوجوان
هلیا قریشی از تهران