حتی اگر سیاسی هم نباشی و بخواهی موضوعی را از دیدگاه تخصصی و کارشناسی نقد کنی، حمل بر سوءنیت یا خصومت میشود و چه بسا که کار بیخ پیدا کند. الان هم نوشتن درباره آنچه طی 8 سال گذشته بر سر آموزشوپرورش آمد، دردی را دوا نمیکند و بلایی را باز نمیگرداند. با این همه، بهعنوان یک معلم، صاحبنظر و علاقهمند به تربیت و فرهنگ مینویسم تا آنها که به آموزشوپرورش آمدند و فقط حرف زدند، بدانند که چه کردند؛ البته اگر بخوانند و بخواهند که بشنوند.
آموزشوپرورش ایران در 8سال گذشته، 3 وزیر بهخود دید؛ محمود فرشیدی، علیرضا علیاحمدی و حمیدرضا حاجیبابایی. وزیر فعلی دوازدهمین وزیر آموزشوپرورش بعد از پیروزی انقلاب اسلامی است؛ کسی که حداقل شانس آورد و برخلاف دو سلف خود، 4سال در وزارت ماند. موضوع 8سال گذشته از دو جهت قابل بررسی و تحلیل است؛ اول، نگاه کلی دولت به آموزشوپرورش و دوم، عملکرد هرکدام از سه وزیر.
نگاه کلی دولت
در مورد نگاه کلی دولت به آموزش و پرورش به چند نکته میتوان پرداخت:
1 - درحالیکه از زمان سیدکاظم اکرمی، پنجمین وزیر آموزشوپرورش بعد از انقلاب، مرسوم شده بود که هر وزیر حداقل چهار سال بماند و حتی محمدعلی نجفی تا 9سال دوام آورد، این رویه در دولت احمدینژاد به همخورد. محمود فرشیدی و علیرضا علیاحمدی هر کدام دو سال وزیر ماندند و حمیدرضا حاجیبابایی در کشوقوسی طولانی بر سر کار آمد و خوششانس بود که بین راه حذف نشد.تغییر اعضای کابینه از اختیارات دولت است اما چگونگی انتخاب و چرایی تغییر وزیران نشانههایی از نگاه حداقلی دولت به آموزشوپرورش داشت.
2 - آموزشوپرورش در این 8 سال شاهد بازی اسمها بود. در همان آغاز دولت نهم، درحالیکه اسامی متعددی برای وزارت آموزشوپرورش مطرح و رایزنیهایی با افراد گوناگون صورت گرفته بود، به یکباره، گزینهای معرفی شد که کسی انتظارش را نداشت. به اذعان بسیاری از کارشناسان، محمود فرشیدی بین اسامی احتمالی برای تصدی وزارت آموزشوپرورش، ضعیفترین گزینه به حساب میآمد. بعد از2 سال فرشیدی کنار رفت و علیاحمدی آمد؛ کسی که آمده بود تا شش سال بماند اما محاسباتش نتیجه نداد. علیاحمدی که تعدد آرا و دیدگاههایش نشان میداد با آموزشوپرورش غریبه است، بعد از 2سال رفت. در دولت دهم، بعد از دو نفری که نتوانستند از مجلس رأی اعتماد بگیرند، حمیدرضا حاجیبابایی، نظر مجلس را با رأی بالایی جلب کرد و مجلسیها برای همکار سابقشان سنگتمام گذاشتند.
3 - تصور و شاید هم توهم موفقیت، در 8 سال گذشته در آموزشوپرورش موج میزد. پدیده «خودموفقپنداری» با چنان سروصدایی دنبال شد که بیرونیها تصور کردند خبری است و عدهای از اندرونیهای سطوح بالا هم باورشان شد که تاکنون کسی در موفقیت، به گرد آنان نرسیده است. رئیسجمهور در آغاز کارش حرفهای زیبایی در مورد آموزشوپرورش زد، از جمله «انقلاب ما اهداف و مسئولیتهای بزرگی دارد که برای تحقق آن باید به آموزشوپرورش بهعنوان مرکز ثقل نگریست... دولت در حد توان و با نگاه اولویتدار در خدمت فرهنگیان است...» (روزنامه همشهری- شماره 3926- اول اسفند 1384)؛ در سالهای بعد هم سه وزیر آموزشوپرورش همین کلیگوییها و حرفها و شعارها را ادامه دادند. تنها کسانی که تأیید کردند آموزشوپرورش موفق عمل کرده، همهچیز روبهراه است و چرخ فرهنگ بدون هیچ مشکلی و با دور تند میچرخد، دولت و وزیر و مقامات وزارت آموزشوپرورش بودند. 8 سالی که گذشت، سالهایی آکنده از انکار مشکلات، ایدهها و طرحهایی نارس، وعدههایی شیرین، نشان دادن افقهای ناپیدای تحول و حرفهای بسیار جذاب دیگر بود.
4 - در سالهایی که گذشت، درحالیکه وزرا از واژههای بزرگی چون تحول بنیادین، فلسفه تربیت، سند ملی و امثال آن حرف میزدند، آموزشوپرورش ایران بهتدریج بین انبوه مشکلات غرق شد؛ از جمله افت انگیزشی شدید معلمان، تداوم و تشدید مشکلات معیشتی معلمان، مشکلات مالی ادارات و مدارس، افزایش مشکلات متعدد مدیریتی در مدارس، ادامه افت سطوح تخصصی و مدیریتی در وزارتخانه و خروج نیروهای کارآمد و نخبه.
با وجود اصرار وزیر فعلی بر انکار مشکلات و تلاش برای روبهراه نشان دادن اوضاع، آموزش و پرورش امروز ایران، گرفتار مصائب فراوانی است؛ ادارات با مشکلات مالی دست و پنجه نرم میکنند، مدارس از پرداخت نشدن سرانه رنج میبرند، نگرشهای نمره، آزمون، کنکور، تیزهوشان، المپیاد، تأکید بر حفظ مطالب و... هنوز بر فرایندهای اصیل آموزش و یادگیری غلبه دارند؛ سطح تخصصی مدیریتها در سطوح گوناگون افت پیدا کرده است، کارهای انجامشده برای ارتقای توان علمی معلمان همچنان ناکارآمد بوده است، مدارس در تدارک تجهیزات و تأمین ایمنی دانشآموزان دچار مشکل هستند و در عمل، نهتنها پیشرفت خاصی در ارتقای کیفیت آموزش و تربیت رخ نداده، بلکه وضعیت بدتر هم شده است. تأثیرات این افت کیفیت در سالهای نه چندان دور دیده خواهد شد؛ اگرچه نشانههای آن از هماکنون قابلمشاهده است.
تغییرات شتابزده و عجولانه در نظام آموزشی، اقدام ناشیانهای بود که آثار آن در همین یک سال گذشته هم به چشم آمد. هیچ منطق و دلیلی نمیپذیرد که یک پایه تحصیلی طی یک سال ایجاد شود، کتابهایش را با سرعت بنویسند، معلمهایش را به هر زحمتی جفتوجور کنند، ترکیب جمعیت دانشآموزی مدارس را به هم بزنند و زمین و زمان را به هم بریزند تا خواسته تحمیلی وزیر محقق شود. همین یک نکته نشانهای آشکار از افت شاخص توان علمی و تخصصی آموزشوپرورش است. مدیران ارشد و کارشناسان سطوح بالای وزارتخانه یا خود از ضعف دانش و تخصص رنج میبرند یا توان مقابله با خواستههای وزیر را ندارند و به راحتی تسلیم میشوند. ترکیب مدیریتی و کارشناسی امروز آموزشوپرورش، تهدیدی برای آینده فرهنگ و تربیت در ایران است. دولت و وزارت آموزشوپرورش در حالی به تولید اسناد تحول بنیادین میبالند که این اسناد نگاهی غامض و پیچیده به تربیت دارند و مفاهیم آنها ایدهآلگرایانه، دور از دسترس، غیرواقعبینانه و غیرعملیاتی است. انسان متصور در این اسناد، انسانی با وجوه متعدد است؛ انسانی که «یافت مینشود، جستهایم ما...».
مثلا این تعریف تربیت را بخوانید: «تربیت عبارت است از فرایند تعاملی زمینهساز تکوین و تعالی پیوسته هویت متربیان، بهصورتی یکپارچه و مبتنی بر نظام معیار اسلامی، بهمنظور هدایت ایشان در مسیر آمادهشدن جهت تحقق آگاهانه و اختیاری مراتب حیات طیبه در همه ابعاد.» (مبانی نظری تحول بنیادین در نظام تعلیموتربیت رسمی عمومی- آذرماه 1390- ص 139). تربیت باید مفهومی ساده و قابل فهم برای عموم داشته باشد؛ تعریف بیانشده از تربیت، نه به راحتی قابل درک است و نه قابل تحقق. مباحث بسیاری پیرامون اسناد تحول در آموزشوپرورش وجود دارد که شاید در شرایط منطقی و فارغ از تعصبات و تحمیلها امکان طرح بیابند.
عملکرد سه وزیر
1 - محمود فرشیدی: همانگونه که معلوم نشد فرشیدی چگونه آمد، دلیل رفتنش هم نامعلوم ماند. فرشیدی در جوی سیاسی، حاصل از حذف امور تربیتی روی کار آمد و بیشتر تلاش او، روی نزدیک ساختن آموزشوپرورش به حوزه متمرکز شد. فرشیدی با این ادعا کنار رفت که «اگر نگویم موفقترین وزیر آموزشوپرورش، بیشک یکی از موفقترین وزیران این کابینه بودهام.» (روزنامه کارگزاران- شماره 255- 24 اسفند 85)
2 - علیرضا علیاحمدی: اگر علیاحمدی میدانست که فقط برای 2سال وزیر خواهد بود، اصلا وزارت را نمیپذیرفت. او آمد تا طی 2سال بر اوضاع مسلط شود و در 4سال بعد، کارهای اصلیاش را انجام دهد. علیاحمدی هم با ایدهها و حرفهایی شتابزده آمد که نشان از بیتجربگی او در حوزه آموزشوپرورش داشت. نگاه عدد و رقمی و آماری این وزیر به نیروهای آموزشوپرورش، به تصویب طرح بازنشستگی پیش از موعد انجامید که نتیجهاش خروج تعداد زیادی از نیروهای کارآمد و نخبه بود. توانمندیهایی در مدیریت علی احمدی دیده میشد و اگر میماند، بهتدریج اشراف بیشتری بر مسائل پیدا میکرد و شاید حتی در حد نجفی میتوانست مؤثر واقع شود اما همانگونه که اتفاقی آمده بود، اتفاقی هم رفت.
3 - حمیدرضا حاجیبابایی: برعکس علیاحمدی، بسیاری تصور میکردند حاجیبابایی نیامده است که بماند و پیشبینی میشد بهزودی جزو حذفیهای دولت باشد. حاجیبابایی ماند، در دورهای که آکنده از تنشهای سیاسی و اقتصادی بود. به این ترتیب، شرایطی پیش آمد که آموزش و پرورش زیاد در کانون توجه جامعه قرار نداشت.
اگر همین الان از وزیر بخواهید که شرایط و وضعیت فعلی آموزشوپرورش ایران را توصیف کند، او کارنامهای درخشان از موفقیتها ارائه خواهد داد؛ از ارتقای جایگاه معلمان گرفته تا پیشرفتهای آموزشی و ابتکارات پرورشی و البته انواع سندهای تحولی. تسلط وزیر در انکار مشکلات از یک طرف و بیان موفقیتها شاید ستودنی باشد اما در باغ سبزی را نشان میدهد که در آن از سبزی و بالندگی خبری نیست.
حاجیبابایی وزیری است که از ایدهآلها سخن میگوید، کاستیها را نمیپذیرد، به معلمان قوت قلب میدهد، همهچیز را در جریان پیشرفت میبیند و حتی کتاب مینویسد و به توصیف مدرسه مطلوبش میپردازد اما باید درباره کارنامه او صاحبنظران و متخصصان داوری کنند. به مصداق «مشک آن است که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوید»؛ بهطور حتم درباره عطاری آموزشوپرورش در آیندهای نهچندان دور، تاریخ و فرهنگ کشور به قضاوت خواهد نشست.
سخن آخر: سالیان دیگری بر آموزشوپرورش ایران گذشت؛ سالیانی که فقط میتوان با مفاهیمی چون آشفتگی و سردرگمی توصیفش کرد. هر کس هر کاری کرد و نتیجه هر چه شد، هنوز یک چیز تغییر نکرده است: «آموزشوپرورش در مفاهیم توسعهای کشور ما هنوز جایگاهی جدی ندارد.» دورنمای پیشرفت و توسعه را نباید در صنعت، معدن، نفت و نه حتی در دانشگاه و آموزش عالی جستوجو کرد؛ پیشرفت و توسعه از مدرسه آغاز میشود. ما به دولتهایی نیاز داریم که اهمیت و جایگاه آموزش و پرورش را درک کرده و متناسب با این جایگاه، وزیر انتخاب کنند. جابهجایی حرف با عمل کار سختی است و هزینه دارد، اما این اتفاقی است که باید روزی در آموزشوپرورش ایران روی دهد. بخش عمدهای از آینده فرهنگ، اقتصاد و توسعه، سیاست و همهچیز ما در گرو نگاهی اندیشمندانه و مدبرانه به آموزشوپرورش است.
*کارشناس آموزش و پرورش