تصور کنید که کسی که در گذشته اردک صوری را در هندوستان، تا مرز 300 بال در روز شکار میکرد، اکنون که این پرنده به کل منقرض شده، چگونه رفتار خود را توجیه مینماید؟ یکی از این شکارچیان قدیمی، شوهر ملکه انگلستان دوک آف ادینبروگ میباشد. او در زمان جوانی همه جای جهان (منجمله ایران) را زیر پای گذاشت و در جستوجوی شکارهای رکورد، شکارگاههای مهم دنیا را درنوردید.
از شکارهای مهمی که او در زمان شکارچیگری خود انجام داد، قوچ تار و قوچ مارکوپولو بودند که این دو جانور به راستی در زیبایی و شکوه مانند جواهری در عالم خلقت میدرخشند. سربزرگ، جثه عظیم و شاخهایی که پایه آنها بسیار ضخیم است و پیچیده میشود و از دو طرف به طرف خارج با تقارن خیرهکننده منتشر میگردد، از خصوصیات این قوچهاست.
قوچ مارکوپولو در مغولستان و قوچ تار در صفحات شمالی پاکستان است و ارزش جواز شکار این قوچها بالغ بر 50هزار دلار است و هر ساله پاکستان به 3 نفر جواز میدهد و نیمی از این درآمد را صرف منطقه شکار مینماید.
همین جا تاکید کنم اگر بخواهیم از راه فروش جواز درآمد ملی کسب کنیم، بهتر است قیمتهای جهانی آن را بررسی کنیم. شورای اقتصاد سال 1383، قیمت جواز شکار گرگ را 500 دلار تعیین کرد! آیا ما به راستی ارزش گرگها را نمیدانیم یا این قدر به پول نیازمندیم؟ به هر حال از مهمترین شکارهای دوک شکار ببر هندوستان است.
در هندوستان ببرهایی که آدمخوار میشدند با فروش جواز حدود 50هزار دلار از غربیها به خصوص آفریقاییها میخواستند که آنها را شکار کنند. این جناب دوک یک یا چند بار تعداد دقیق آن را نمیدانم به نجات مردم ستم کشیده هندوستان رفت و قهرمانوار ببر آدمخوار را معدوم کرد.
البته برای این گونه شکار، به دستور مقامات دولتی، منطقه را قرق میکردند سپس حیوان درشت و قدر و یا تروفه را در نظر میگرفتند و آن را به مهمان عالیقدر خود پیشکش میکردند. البته این عالیجنابان با بذل و بخشش، کشور میزبان را راضی کردند.
ورق برگشت، دوک تفنگها را آویخت و شد طرفدار دوآتشه حیات وحش به حدی که در راس صندوق جهانی حفظ طبیعت قرار گرفت. مطبوعات شروع به شیطنت کردند و عکسهای دوک را در حالی که کنار لاشه ببرها عکس گرفته بود- چنانچه رسم شکارچیان است– از آرشیو خود بیرون آوردند و چاپ کردند که ببینید چه کسی مدیریت یک سازمان جهانی حفظ محیط زیست را به دست گرفته. عکسالعمل دوک این بود که در آن زمان مسائل به گونه دیگر بود و اینکه در ضمن من از آنچه انجام دادهام زیاد هم راضی نیستم و معذرت میخواهم.باز هم گلی به گوشه جمال دوک ادینبروگ که خود را از رفتار اشتباهآمیز گذشته مبری کرد.
قبل از عید نوروز امسال، یک مجله که در مورد شکار و صید منتشر میشود، به دستم رسید با کاغذ عالی و مقالات خوب... در میان این مجله عکس یکی از اساتید فعلی و شناخته شده محیط زیست را دیدم که در کنار یک لاشه پلنگ بسیار زیبا نشسته بود و در حالی که تفنگ را به دست راست نگه داشته و به کمر پلنگ تکیه داده بود، فاتحانه عکس گرفته بود. زیر چانه پلنگ زیبا و برجسته که از منطقه شاهرود شکار شده بود (1352) چوبی گذارده بودند تا سربالا بایستد. پلنگ حتی در این حالت سربلند نشان داده میشد!
زیبایی و درشتی جثه این پلنگ به راستی چشمنواز و خیلی غمانگیز بود! البته این عمل 34 سال پیش صورت گرفته بود و صرف عمل را نمیتوان با دید و عینک فعلی خطا دانست ولی چاپ چنین عکسی که باید به فراموشی سپرده شود در این روزها چه معنی دارد؟ آیا هنوز هم کسانی هستند که در آرزوی تکرار این اشتباهات هستند؟ اگر اشتهای آنان تحریک شد چه؟
آیا طرز فکر، نگرش و بینش ما از زمان مسعود میرزا، ظلالسلطان که در خاطرات خود مرتب یاد میکند «امروز روز خوبی بود 9 قلاده پلنگ را در ... زدیم» و یا در آن سفر یک ببر زدم که ریش سفیدان هم آن را ندیده بودند و یا ... در آن سفر... یعنی بیش از 150 سال پیش تا هم اکنون تغییری نکرده است؟ آیا هنوز هم ما جانوران باشکوهی مانند پلنگ که بزرگترین گربهسان ایران است (بعد از انقراض شیر و ببر) به عنوان شکار و یا حیوان قابل شکار میدانستیم؟ این شکاربان قدیمی شرم دارد اقرار کند که ظاهراًدر بسیاری از موارد چنین است.
نگاهی به عکسهای روی جلد مجلات مربوط به شکار و ... بیندازید، با من همدرد و همعقیده خواهید شد؛ اوریال، تروفه، قوچ کرمان، آهوها، کلها و ...
چطور میتوان یک پستاندار با عظمت و شکوه یک قوچ کوهی، یک کل و یا یک آهو را صرفاً به صورت یک تروفه دید؟
تروفه یعنی میلیونها سال تکامل، آن همه زیبایی، رفتار اجتماعی، هوش بالا، فراست، سازگاری زندگی در ارتفاعات و کوهستانها، توانایی زاد و ولد، همه و همه را فقط به صورت یک حیوان خشک شده آویخته بر دیوار ببینیم؟ حیف نیست که نگرش ما نسبت به حیات وحش ایران این چنین سودجویانه و خودخواهانه باشد؟ من فکر میکنم زمان انقراض تروفهها رسیده است. شما این طور فکر نمیکنید؟