«خانم کوچولوی سانشاین» یک فیلم امروزی است که به سبک فیلمهای قدیمی ساخته شده است. حال و هوای فیلم تلاش دارد تا به روز باشد و از سبک روز پیروی کند. یک کمدی درام سرزنده که پر از نمک و مزه است و خنده بر لب تماشاچی مینشاند.
پایان فیلم هم خلاف عرف رایج است و به نوعی با ضربه زدن به بیننده او را گیج میکند. در عین حال فیلم نکات زیادی را مطرح میکند. رشته وسیعی از مسائل مختلف اجتماعی – از موادمخدر و تلاش برای خاتمه دادن به زندگی گرفته تا یک مرگ – در طول قصه فیلم مطرح میشود.
با وجود آن که فیلم در برخی لحظات ضرباهنگ خود را از دست میدهد، اما دو کارگردان آن جاناتان دیتون و والری فاریس با کمک فیلمنامهنویس ماهر خویش مایکل آرنت موفق میشوند به یک یکدستی قانعکننده و مقبول برسند.
به این ترتیب، آنها مانع از دوری بیننده از قصه، فضا و حال و هوای آن میشوند. «خانم کوچولوی سانشاین» به کمک عوامل مختلفی که در تولید آن سهیم هستند، تبدیل به فیلمی کوچک و دوست داشتنی میشود که تماشاچی خود را متقاعد کرده و راضی از سالن سینما به بیرون میفرستد.
همین مسئله باعث میشود تا این اثر کمهزینه (که با هزینهای 10 میلیون دلاری تهیه شده است) با فروش بالای 50 میلیون دلار از نظر تجاری تبدیل به یک فیلم موفق شود. تماشاگرانی که با لبی خندان سالنهای نمایش را ترک کردند، بهترین تبلیغ کننده برای این اثر (که بیسر و صدا به روی پرده رفت) بودند.
تیم دو نفره دیتون و فاریس – که زن و شوهر هم هستند – با این فیلم اولین ساخته بلند سینمایی خود را در معرض دید و قضاوت تماشاگران آثار جدی و غیرمتعارف سینما قرار دادهاند. این دو تا قبل از این فیلم تعدادی ویدئوکلیپ و فیلمهای تبلیغاتی تلویزیونی ساختهاند. آرنت فیلمنامهنویس فیلم هم با «خانم کوچولوی سانشاین» اولین کار سینمایی خود را عرضه کرده است.
خوشبختانه زوج دیتون و فاریس دید ادبی و هنرمندانه آرنت را به روش و شکلی سنتی تبدیل به یک کار سینمایی کردهاند. در این فیلم خبری از قصههای عجیب و غریب دوربین فیلمبرداری و یا تدوین تند و چرخشی که در غالب ویدئوکلیپهای امروزی میبینیم نیست.
این همان روشی است که بسیاری از فیلمسازان تازه کار معاصر از آن استفاده میکنند و خالقین «خانم کوچولوی سانشاین» آگاهانه از آن اجتناب ورزیدهاند. برعکس این کار، دیتون و فاریس به کاراکترهای خود فرصت زندگی و تنفس میدهند و این همان چیزی است که هر بینندهای در شرایطی شبیه آن چشم انتظار دیدن آن است. در عین حال، آنها قصهشان را به گونهای تعریف میکنند که تماشاچی تلفیقی از کمدی و درام را روی پرده سینما تجربه میکند.
به این ترتیب «خانم کوچولوی سانشاین» چیزهایی را در خود دارد که در بسیای از دیگر فیلمهای سینمایی مفقود شده است. تماشاچی متوسط و معمولی سینما بارها و بارها در طول تماشای فیلم میخندد، اما بیننده جدیتر چیزهای بیشتری به دست میآورد. در لایه زیرین این موقعیت کمدی موضوعی جدی نهفته است. پیام فیلم به هیچ وجه خندهدار یا کمدی نیست و میخواهد به بینندهاش چیزهایی را یادآوری کند.
جمع بازیگران فیلم شاید موفق به دریافت جایزهای از هیچ یک از جشنوارهها و مراسم رسمی اهدای جوایز نشوند. اما آنها کاراکترهایی را روی پرده جان میبخشند که تماشاچی نهایت همراهی و همذاتپنداری را با آنها میکند. کاراکتر ریچارد پدر فیلم (گرگ کینیر) آدمی سرشار از انگیزه است که وظایفش از یاد نمیرود. شریل مادر قصه (تونی کولته) تمام انرژی خود را صرف اتحاد خانوادگی کرده است.
دواین (پل رائو) پسر نوجوان آنها طرفدار نیچه است و اغلب اوقات سکوت میکند. اولایو (آبیگیل برسلین که نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر زن نقش مکمل شد) دختر کوچولوی خانه عاشق شرکت در مسابقات زیبایی کودکانه است و اخیراً موفقیتهایی هم کسب کرده است. دایی فرانک (استیو کارل) و پدربزرگ (آلن آرکین) هم تکمیلکننده این جمع پرشور خانوادگی هستند.
شرکت اولایو در یک مسابقه تازه بهانه سفر کل اعضای خانواده میشود و فیلم حال و هوای یک کار جادهای را پیدا میکند. این سفر جادهای بالا و پایینهای زیادی دارد، کمدی و تراژدی را در هم میآمیزد و باعث تحول و تغییر رفتار تکتک کاراکترهای قصه میشود اما هیچ یک از اتفاقاتی که در طول سفر رخ میدهد، مانع از ادامه تلاش خانواده برای رسیدن به مقصد نمیشود.
«خانم کوچولوی سانشاین» با طول زمانی بیش از صد دقیقه سرشار از ناگفتههای زندگی امروزی است. سفر جادهای جمع خانواده باعث میشود تا فیلم بتواند روحیه شاد و تازه خود را حفظ کند. این روحیه به شکلی مصنوعی به قصه فیلم تزریق نمیشود و از دل برخوردها و روابط آدمهای فیلم ایجاد میشود.
در همین رابطه فیلم لحظههای کمیک خوب و جذابی دارد: حرفهای خردمند از پدربزرگ به نوه خاموش خود، نصیحت عملی درباره روشن کردن ماشین با یک کلاچ خراب و برخورد با ماشین پلیس در بزرگراه از جمله لحظات شیرین فیلم هستند که نمونهاش را در کمتر فیلمی میتوان سراغ گرفت.
حتی برخی لحظههای فیلم حال و هوای کارهای ترسناک را پیدا میکند و تماشاچی احساس میکند دارد وارد محدوده سینمای وحشت میشود. به صورت طبیعی شاید تعریف قصه دختر هفت سالهای که میخواهد ملکه زیبایی خردسالان شود، برای بینندگان حکم یک قصه بیمعنی و غیرمنطقی را داشته باشد. اما بعد از تماشای فیلم است که متوجه میشویم اشتباه کردهایم و حتماً باید این فیلم را تماشا میکردیم.
بازیهای فیلم روان، طبیعی و غیرکلیشهای است. سفر فیلم از نقطه کمدی به نقطه تراژدی خوب و حساب شده است و سرگردانی تماشاچی را به دنبال ندارد. دیالوگهای فیلم اندازه و غیرتکراری است.
هیچ جملهای بیحساب به زبان هیچ یک از کاراکترهای آن نمیآید و خاموشی پسر نوجوان خانواده جای صدها دیالوگ را پر میکند و سرشار از معنی است. آبیگیل برسلین که اولین بار در فیلم «نشانها» (در کنار ملگیبسن) ایفای نقش کرد، در «خانوم کوچولوی سانشاین» نشان میدهد که بازیگر بسیار خوبی است و آینده درخشانی پیشروی خود دارد. او خیلی بهتر از یک بازیگر کودک بازی میکند و بیشتر از سن واقعیاش هوش و استعداد دارد.
نکته جالب این که او جلوی دوربین اصلاً شبیه بسیاری از بازیگران هم سن و سال خود عمل نمیکند و یک بازی غیر کلیشهای و تازه ارائه میدهد.