جسم درویشخان، جسم پر رمز و راز و غریب درویشخان حالا میان باغ سنگیاش زیر تلی از خاک جا خوش کرده و روح سرکشش به آسمانها رفته است. بله! درویشخان دیار خاکی را ترک گفته است.
هیچکس معنای واقعی درختان خشکیدهاش را نفهمیده، آدمهای زیادی برای دیدن باغ سنگیاش آمدند؛ مردم عادی و هنرمندان. مردم عادی از دیدن آن درختهای عجیب و غریب تعجب کردند، کوچکترهایشان ترسیدند و هنرمندان که سعی میکردند باطن هنر درویشخان را بخوانند، روی باغ سنگیاش انواع و اقسام اسمها را گذاشتند؛ برخی نام هنر مفهومی بر آن نهادند و بعضی گفتند این یک هنر طبیعی است، اما هیچکس روح واقعی حاکم بر باغ سنگی درویشخان را ندید؛ شاید چون درویش کر و لال بود نه میتوانست درمورد آنچه خلق کرده بگوید و نه آنچه دیگران درمورد کارش میگویند را بشنود.
دلخوش بود به باغ سنگیاش و از آمد و رفت مردم لذت میبرد. با همه این حرفها درویشخان دوستان بسیار داشت؛ دوستانی از میان مردمان عادی و هنرمندان؛ دوستانی که زبان نداشتهاش بودند و در جزئیات زندگیاش با او همراه.
محسن بنیفاطمه یکی از همان دوستهاست؛ کسی که به جای درویشخان قصه زندگیاش را تعریف کرده و از زبان او احساساتش راجع به باغ سنگی را بیان کرده است؛ «درویشخان یک ایلیاتی یکجانشین شده بود.
سالها پیش، رضاخان ایل و طایفهاش را در روستایی به نام «بلورد» یکجانشین کرده بود. روستای بلورد 40 کیلومتر با سیرجان فاصله دارد. درویشخان از ابتدا ساکن همین روستا بوده و همین جا بزرگ شده است.»
اینطور که میگویند ریشه و نسب درویشخان به خانهای قدیم میرسد و روی این خانزادهبودن در نام او تأکید شده؛ «چون درویشخان کرولال بود درباره زندگی گذشته و جوانیاش داستانهای بسیار ساختهاند. در نظر مردم محل، درویشخان آدم عجیب و غریب و تا حدودی ترسناک بود که تا قبل از اینکه پای هنرمندان و گردشگران به باغش باز شود، اوقات فراغتش را با کارهای بیهوده پر میکرد.»
یکی از داستانهای معروف درمورد درویشخان و باغش این است که میگویند درویشخان در زمان اصلاحات ارضی، ملک بسیار داشته است. اما حاکم منطقه بهخاطر اصلاحات ارضی همه زمینهای درویشخان را به زور گرفته و به او ظلم و ستم بسیار کرده است.
درویشخان هم به نشانه اعتراض به کار حاکم، قطعه زمین بایری را برداشته و تبدیل به باغی با درختان سنگی کرده است؛ «البته این حرفها شایعهای بیش نیست. او صرفا یک آدم بسیار سرخوش و هنرمند است و اوج هنرمندیاش را هم در ساختن این باغ سنگی نشان داده است.»
البته با توجه به سن درویش خان که حدود 83سال بوده و با در نظر گرفتن اینکه قدمت این باغ سنگی به 40 سال پیش میرسد هنوز این سؤال در ذهن دوستانش مطرح است که چه اتفاقی در زندگی درویش باعث شده که بعد از 40 سال جرقة خلق کردن باغ سنگی در ذهنش ایجاد شود؛ «این قسمت از زندگی درویش خان همیشه در پردهای از ابهام باقی خواهد ماند؛ اینکه واقعا 40 سال پیش برای او چه اتفاقی افتاده است. ناتوانی درویش خان در سخن گفتن، قسمتهای مهمی از زندگی و هنرش را برای همیشه در پردهای از ابهام باقی گذارده است.»
آدمهای زیادی تا به حال در زندگی
درویش خان کنجکاوی کردهاند. حتی از زندگیاش فیلم هم ساختهاند. «هنرمندان در سادگی و شلختگی باغ، یک حس خاص و جادویی میبینند و این سؤال برایشان مطرح میشود که چگونه یک آدم سادة دهاتی، اینگونه دست به پدید آوردن اثری پستمدرن زده است.»
پرویز کیمیاوی از جمله افرادی است که از زندگی و باغ سنگی درویش فیلم ساخته است؛ «کیمیاوی 2 بار زندگی درویش را به صورت فیلم درآورد. یک بار سال1350 که یک فیلم داستانی بود و خود درویش خان و خانوادهاش در آن بازی میکردند و یک بار دیگر هم سال1373 به باغ سنگی بازگشت تا از اوضاع درویش خان بعد از 23 سال باخبر شود؛ این بار یک فیلم مستند ساخت و نامش را گذاشت پیرمرد و باغ سنگی!»
حالا بعد از گذشت 20 روز از مرگ درویشخان، میگویند باغ سنگی رو به زوال است. دیگر درویش خانی نیست که روز به روز جلوهای از هنر به آن بیفزاید و چون همة درختان باغ مردهاند، روز به روز به نابودی نزدیکتر میشوند؛ «حیف از باغ درویش خان. موضوع بخشی از فیلم کیمیایی در سال73 این بود که چقدر مسئولین به این باغ رسیدهاند.
بعد از پخش فیلم هم قرار شد استانداری و میراث فرهنگی برای حفظ و حراست باغ کارهایی بکنند؛ دورش حصاری بکشند. برایش نگهبانی بگذارند و... اما تا همین 20 روز پیش که برای خاکسپاری درویش خان به باغ رفتیم، خبری از اجرای این قولها نبود!»