اما قضاوت صحیح در این خصوص باید با توجه به نکات مهمی صورت گیرد. با توجه به خصوصیات و ویژگیهای نگارگری ایرانی: ویژگیهای بینشی (حکمت و عرفان اسلامی)، ویژگیهای مضمونی (پیوند تنگاتنگ با ادبیات)، ویژگیهای ساختاری (فضاسازی معنوی بر پایه سنتهای تصویری)، ویژگیهای کارکردی (مصورسازی با توجه به خصوصیات فرهنگی، ذوقی و فردی)، تاکید بر این نکته مهم است که هنر در تکاپو برای حفظ پارهای روابط و پیوندهای مشخص با شناخت است.
در نمایشگاه بهار ایرانی هیچیک از ویژگیهای مطرح شده در نگارگری ایران مدنظر قرار نگرفته و با نگاهی کوتاه و اجمالی تفاوتی بین این دسته از آثار و آثار به نمایش درآمده در عناوین متفاوت دیگر مانند جهان اسلام احساس نمیشود و در برخی از آثار تکرار عین به عین به لحاظ تکنیک و متریال و فضای ذهنی و غیره... و حتی آثار مکرر به نمایش درآمده نیز دیده میشود.
در برخی از آثار علاوه بر نادیده گرفتن نگاه انسانی امروزی، به شعر و ادبیات کهن و یا ادبیات مدرن، هیچ رابطهای هم بین هنرمند و انسان دوران تکاملی نگارگری ایران، شکل نمیگیرد.طبق معمول و برحسب عادت همیشگی نمایشگاههای آثار تولیدی برگرفته از شرق و غرب دنیا و از اطراف و اکناف میباشد.
پارهای از آثار هنر آمریکای لاتین را در دهه 1940 میلادی به یاد میآورد، هنرمندی چون خواکین ترس گارسیا (روئین پاکباز، دایرهالمعارف هنر، فرهنگ معاصر تابستان 1379 چاپ دوم، ص 687) و هنرمندان باهوش و نابغه ایرانی که عناصر خورشید و ماهی و غیره... را تبدیل به گل و مرغ و درختان سرو بدل نمودهاند و در قالب و صورتی به ظاهر ایرانی ارائه دادهاند.
برخی دیگر از آثار، تکرار مکرراتی بودند از بافتهای اتفاقی و خوشایند و گولزننده 1960و1970، یعنی آبستره در قالبی مربع و مستطیلگونه که به ظاهر ترکیببندی نظام ارگانیک مینیاتور ایرانی را به یاد میآورد، که میتوان به نمونههای زیبای آن در آثار حسین کاظمی در سالهای بین 40 تا 1350 برابر با 1970 میلادی (همان منبع، ص 398) اشاره کرد و در این خصوص نیازی برای معرفی نمونههای کثیر و فراوان در آثار اروپایی و آمریکایی احساس نمیشود.
تعدادی از آثار یادآور انتزاعگرایان آمریکایی 1970 بودند، مانند فرانک استلافلینفلون (همان منبع، ص22) عدهای از هنرمندان نیز به تقلید از رنگپردازان واشنگتن به بازی با دوایر رنگی پرداختهاند مانند کنت نالند نقاش آمریکایی 1924 (همان منبع، ص 571) نقاشی بصورت لکه رنگها و بصورت دوایر رنگی در یک مرکز چون هدف نشانهگیری به نظر میرسد.
دستهای دیگر نیز با پیروی از هنرمندان تجریدگرا مکتب پاریس مانند هانس هارتونگ در دهه 1950 (همان منبع، ص 638) فاصله خود را از فرهنگ و تمدن و اقلیم وجغرافیای ایران حفظ نمودهاند.در اینجا خالی از لطف نیست که به برخی از هنرمندان مقلد رئالیسم سوسیالیست دهه 1970 اشاره شود، مانند پنوهیون کون کرهجنوبی (همان منبع، ص 877).
نکته مهم و اساسی که باید به آن اشاره کرد این است که تمام نمونههای ذکر شده فقط از یک کتاب است، کتابی با ارزش از روئین پاکباز. هنرمندان معاصر متاثر از آمریکای لاتین، آمریکا، فرانسه، انگلیس، آلمان، اروپای شرقی، رومانی، چک، کرهجنوبی، چین، و ژاپن و غیره.... فضای بهشتآسای ایرانی را جستجو میکنند و دعوی هنر ایرانی و اصیل و ناب را دارند.
آنچه در هنر مهم و باارزش به شمار میرود نگرش به جهان پیرامون، ایدئولوژی یا جستجوگری نهفته در اثر هنری است و هنرمندان بایستی سعی و تلاش خود را بر بازسازی این جهانبینی نمایند اما در این دسته از نمایشگاهها، مبدأ و مقصد و هدف و خاستگاه اجتماعی، فرهنگی، سنتی، قومی و ملی و میهنی و ایرانی بودن به کلی فراموش شده و فقدان محتوا باز به چشم میخورد. آثار یادآور جغرافیا، آب و هوا، مرز و بوم، رنگ و فرم ایرانی است.
فرم موجب بروز و ظهور زیبایی و کمال و کلیت آن میشود، شکل و محتوا مکمل یکدیگرند و معنا رابطه تنگاتنگ و اساسی با فرم دارد. این عوامل موثر و مهم مخاطب را برمیانگیزد او را به عنوان ناظری هوشیار و آگاه به فکر کردن و شناخت وامیدارد و این همه حاکی از این نکته است که هدف هنر، برانگیختن است.
با این مقدمه کوتاه از جهاننگری، فرم، زیبایی، شکل و محتوا، و با اشاره به تقلیدی بودن آثار هنرمندان معاصر ایرانی حال میتوان به این نتیجه دست یافت که در بازدید از هر نمایشگاه چند نمونه متعالی از آثار در ذهن مخاطب میماند؟ در چه مدت از زمان آن را فراموش خواهد کرد؟ آیا پس از پایان بازدید تصویری شاخص را به خاطر خواهد سپرد؟ اگر چنین خواهد بود پس از چند ساعت یا چند دقیقه فراموش خواهد شد؟
اسامی هنرمندان و نام خانوادگی و فامیلی در بستر تاریخ نقاشی ایران تکرار مکرر دیگر است، حال پس از سالیان متمادی متوجه میشویم که چرا در تاریخ نقاشی ایران ما شاهد چند نمونه امضای رضا عباسی هستیم؟!
در این میان بسیاری از آثار سالیان سال تکرار میشود و در برخی از اوقات نیز آثار در چندین نمایشگاه از جایی به جای دیگر و از دیواری به دیوار دیگر منتقل میگردد، کافی است که شما به عنوان مخاطب 20 سال پیش کار فلان هنرمند را دیده باشید دیگر نیازی به بازدید از نمایشگاههای جدید با عناوین پرهیاهو را در خود احساس نمیکنید، نمایشگاه جهان اسلام همان میشود که بهار ایرانی در پی خواهد داشت، فقط عناوین تغییر میکند، فرم و رنگ، شکل و محتوا و داستان همان است.
تکرار و در جا زدن در متریال، تکنیک، فضای ذهنی، محتوای شکل و فرم و غیره همچون امضای ثابت و بیبدیل عمل نموده و این خصوصیت و ویژگی باعث شناخته شدن یک اثر بین هزاران اثر دیگر خواهد شد.
حال باید گفت که اگر روزی هنرمندان شناخته شده را وادار کنیم که از این خصوصیات دست بردارند و به آزمون جدید دست زنند آیا آثار جدید آنها بین فضاهای داوری شناخته خواهد شد و یا آثارشان مورد قبول داوران قرار خواهد گرفت؟
* عضو هیأت علمی گروه نقاشی
دانشکده هنر دانشگاه الزهرا