سعید فرجپوری از جمله نوازندگانی است که هم بهصورت مستقل و هم در قالب گروه، آثار فراوانی را خلق و از شروع فعالیت کانون چاووش و در قالب عضوی از گروههای شیدا و عارف کار حرفهای خود را آغاز کرده است.
فرجپوری متولد 1339 سنندج و صاحب آثاری چون، کمانچهنوازی، تکنوازی کمانچه، نقش پندار، آوات، ژوان، زمانه، یادواره سیدعلی اصغر کردستانی و دریای بیپایان است.او علاوه بر کار آهنگسازی و نوازندگی کمانچه و عضویت در گروههای شیدا، عارف، استاد پایور، آوا و دستان به تدریس موسیقی در دانشکده موسیقی و هنرستانهای موسیقی دختران و پسران مشغول است.
پیش از آغاز سفر او با گروه شجریان، درخشانی، فیروزی و همایون و درست یک روز قبل از پرواز او و اعضای گروه به لندن با او دیدار کردیم و حاصل این دیدار گفتوگویی است که میخوانید.
- مشخصاً گروه شما یعنی گروه دستان از آندسته گروههای منسجم، پویا و پایایی است که مشکلی در خصوص اجرای کنسرت (یا حداقل مشکل بزرگی در این زمینه) ندارد. چه اتفاقی برای موسیقی ما افتاده است که گروههای نیمهحرفهای یا حتی گروههایی حرفهای که نام و نشان کمتری دارند، با مشکلات بزرگ دست و پنجه نرم میکنند؟
خاطرم هست در کنسرت تابستان گذشته، تقریباً 2 هفته مانده به اجرا، ما مجوز اجرا گرفتیم. مسئول برگزارکننده، حتی تصمیم گرفته بود برنامه را لغو کند، اما ما به او فرصت دادیم تا از آخرین فرصتها هم استفاده کند.
درست است برای ما که گروه شناخته شدهای داریم شرایط به نسبت بهتر است، اما موسیقی در کشور ما هنوز بهرسمیت شناخته نمیشود؛ دستکم به عنوان هنری پایهای. به ظاهر برای اهل موسیقی بزرگداشت میگیرند، تجلیل میکنند، از آنها به عنوان چهره ماندگار یاد میکنند، اما عملاً اصل قضیه فراموش میشود.
- و اصل قضیه از دید شما چیست؟
من در هنرستان موسیقی هم تدریس میکنم. تعجب میکنم (نه بهتر است بگویم افسوس میخورم) وقتی میبینم هنرجویان میآیند و همه دو ساز مشخص را انتخاب میکنند: پیانو و ویولن.آنها سازهای دیگر و بهویژه سازهای ایرانی را نمیشناسند، میگویند ما ندیدهایم.
- این قضیه را خیلی از هنرمندان تکرار میکنند اما آیا همه درد موسیقی ما این است؟
- بعد از 3 دهه تکلیف موسیقی مشخص نشده است. بالاخره متولیان فرهنگی مملکت باید علاوه بر استفادههای تبلیغی از هنر و هنرمندان موسیقی، ارزش واقعی آن را بشناسند و با حرمت و احترام ویژهای با این هنر و اهالی آن برخورد کنند.
آن چهره ماندگاری که از او تجلیل میشود، هنرش یک ارزش مقدس است، او 60 سال از زندگیاش را با این هنر سپری کرده، روزش را با نواختن ساز و شنیدن نغمههای ایرانی به شب رسانده و شبش را به اندیشه کردن در راه ساخت نغمهای نو و نوایی تازه به صبح پیوند زده و با ساز توانسته است احساسش را بیان کند.
- در واقع حرف شما این است که مشکل اصلی ما در آموزش موسیقی است؟
- بله، آموزش موسیقی در سطح جامعه ما و در لایههای مختلف هنوز نهادینه نشده است. مردم نمیدانند موسیقی چه جایگاهی دارد، آیا این هنر برای تعالی روح است، برای ارتقای فرهنگ است یا او را به زوال میکشاند؟! پیشتر در مدارس ما کلاس سرود بود.
بچه با فواصل موسیقایی، با آهنگ، با ساز و خیلی مسائل اولیه موسیقی آشنا میشد؛ هنرستانهای موسیقی، دانشسراهای هنری فعال بودند. جشنوارههای مختلف موسیقی در تهران و شهرستانها برگزار میشد. خود من اولین بار استاد فرامرز پایور را در یکی از همین جشنوارهها ملاقات کردم.
ایشان در آن دوره که ما به عنوان شرکتکننده جشنواره حضور پیدا کرده بودیم، داور بودند و همین مسئله باعث شد که هنرمندان خردسال، کودک و نوجوان بخشی از زندگی و اوقات فراغتشان را به موسیقی اختصاص دهند. اما امروز آنقدر شلوغی و بلبشو وجود دارد که علاقهمندان واقعی اصلاً نمیدانند و نمیتوانند تشخیص بدهند راه درست کدام است.
2 سال پیش به دعوت ارکستر سمفونیک لندن یک کارگاه آموزش و معرفی موسیقی ایران در این شهر تشکیل دادیم. ما ملودیهای ایرانی را اجرا و معرفی میکردیم و آنها که همگی نوازنده و اهل موسیقی بودند از برنامههای ما بسیار استقبال کردند.
- این کارگاهها را چرا بزرگان موسیقی در کشور ما برگزار نمیکنند؟ آیا این از رخوت اهل موسیقی حکایت ندارد و آیا خود شما به عنوان اهل موسیقی حاضر هستید چنین کارگاههایی را در کشور برگزار کنید؟
- موسیقی با زندگی من گره خورده است. هر کاری که لازم بوده ما انجام دادهایم. وقتی در چاووش بودیم این فعالیتها شکل حرفهای به خود گرفت. تنها مرکز و کانونی که توانست موسیقی را نگه دارد، کانون چاووش بود. همه گروهها تعطیل شده بود.
ما جزو اولین گروههایی بودیم که اعتقاد داشتیم این شعله کوچک، این شمع افروخته همچنان باید روشن بماند. با هم همراه شدیم و در حفظ و گسترش موسیقی کوشش کردیم.
شاید گروههایی که با مردم بیشتر همدل و همراه بودند گروههای عارف و شیدا بودند و این حرکت مصادف بود با آغاز کار حرفهای ما و بر این اساس هر کاری از دستمان برمیآمد برای اعتلای ایران انجام دادیم. ما در آن سالها تنها مبارزه کردیم؛ برای حفظ موسیقی و در اینجا میپرسم حتی از خود شما ما چهقدر باید مبارزه کنیم؟
- اساساً هنرمند نباید به این نوع مبارزه فکر کند.
- بله درست است. من نوازنده، من آهنگساز، باید به خلاقیت فکر کنم، باید به کار فکر کنم، به هنر بیندیشم و در صدد ساخت نغمهای تازه باشم. چهقدر مبارزه کنم. بالاخره آدم در یک مرحلهای خسته میشود و کم میآورد.
حالا مسئله این است؛ بودن یا نبودن. من میخواهم در صحنه باشم و تنها تریبون و جایگاه بیان احساساتم موسیقی است. اما همه سرمایهگذاران به بنبست رسیدهاند، میگویند ما داریم ضرر میدهیم. قانون کپیرایت وجود ندارد تا از سرمایه ما حمایت و سوءاستفاده کنندهها را مجازات کند.
روی یک سیدی فشرده دستکم ده تا اثر میگنجد و ده تا کار ما را روی یک سیدی کپی میکنند و 500 تومان میفروشند. لازم نیست تا میدان انقلاب هم بروی، دو قدم آنطرفتر یک نفر بساط پهن کرده و همه چیز دارد؛ برای همه سلیقهها.
- پیشنهادی دارید؟
- در همه کشورهای دنیا دولت از موسیقی جدی حمایت میکند. آیا آمدهایم از سازندگان موسیقی، نوازندهها و حتی شرکتهای خصوصی عرضه کننده این هنر حمایت کنیم؟یکی از پایگاههای حمایت از موسیقیدانان و ارائه هنرشان تلویزیون است که فراگیری بسیاری دارد. تلویزیون میتواند از گروههای نیمهحرفهای و حتی حرفهای حمایت کند، هنرشان را عرضه کند تا مخاطب با آنها آشنا شود و نوع هنرشان را بشناسد.
در بهترین جای ایران اگر کنسرت برگزار کنیم، مثلاً در 6 شب متوالی چیزی حدود 15 هزار نفر از این برنامه استفاده میکنند، اما اگر تلویزیون این برنامههای هنری را بهصورت مستقیم پخش کند میلیونها نفر با نوع موسیقی و با نوازندگان و خوانندگان ارتباط برقرار میکنند.
اگر چنین اتفاقی بیفتد خود هنرمندان هم استقبال میکنند و حاضرند با تمام وجود همکاری کنند.شنونده ما به آموزش نیاز دارد. اکثر مردم ما متأسفانه نمیدانند موسیقی فاخر ما در مقایسه با موسیقی مطربی و نوعی موسیقی که در عروسیها و مجالس شادی اجرا میشود، چه جایگاهی دارد.به نظر من موسیقی در ایران یک متولی نیاز دارد.
- اما درباره کارهای اخیر گروه دستان و کاری که با نام دریای بیپایان ارائه شده است، آیا مشکلاتی که دربارهاش بحث کردیم گریبانگیر این کار نیز بوده است؟
- از یک سال و نیم پیش درباره ساختار و نوع ملودی این کار فکر کردم و بارها برخی ملودیها را تغییر دادم تا حال و هوای آن، حال و هوایی یکدست و هماهنگ باشد. به هر حال گذشت زمان باعث میشود سلیقه و نوع نگرش هنرمند نسبت به هنر عوض شود و تغییر کند.
با این وسواس و با توجه به انجام کارهای اجرایی و با این ترکیب سازها، اجرا کمی به تعویق افتاد. از آن گذشته وقتی در حال نوشتن این آهنگها هستم به ترکیب سازهای این گروه که چند ساز کوبهای دارد و یک تار و یک بربت و یک کمانچه، فکر میکنم و قطعات چنین شکل میگیرد.
- به نظر میرسد ریتم در آثار آهنگسازی شما، جایگاه ویژهای دارد.
- در حال حاضر بعد از تجربه فعالیتهای گروهی، از جمله حضور در گروههای شیدا، عارف، آوا، گروه آقای پایور، به این نتیجه رسیدهام که در کارهایی که میسازم بیشتر حرف امروز را بیان کنم.
امروز وقتی میخواهم تصنیفی بسازم، میخواهم از تجربههایی که بهدست آوردهام و آنچه از محیط اطراف فراگرفتهام و نکتههایی که در این سه چهار دهه دریافتهام، به نوعی استفاده کنم تا کاری درست، زیبا و هماهنگ پدید بیاورم. اولاً تلاشم این بوده که حرف امروز را بزنم.
اگر قرار است قطعهای یا تصنیفی بسازم، اگر بخواهم بر اساس موسیقی قاجاز بسازم ارزشش بهمراتب کمتر است از کاری که با حال و هوای امروزی و با شکل و حرف تازه ساخته میشود. برای اینکه خیلی تصنیفهای ماندگار و جاودانه داریم که در هر حال دارای ارزش مخصوص به خود است و حتی اگر به مانند شیدا و عارف قطعات آنان را دوباره اجرا و بازسازی کنم، این آثار نمیتواند ارزشمندتر از نسخه اصلی خود باشد.
اما اگر بخواهم قطعهای با حال و هوای امروزی بسازم، باید تلاش کنم کاری متفاوت ارائه دهم. البته مخالف اجرای آثار قدیمی نیستم. همچنین در تمام دنیا متداول است که برخی از آهنگسازان و نوازندگان به بازسازی مثلاً نغمههای قرون وسطا میپردازند.در هر حال در نوع ویژه اجرا به ریتم نگرشی نو داشتهام.
- و این ریتم آیا برگرفته از ریتمهای محلی از جمله ریتمهای موسیقی کردی نیست؟
- اصولاً ما در موسیقی ایرانی با توجه به پراکندگی اقوام مختلف از نظر زیباییشناسی ملودی و ریتم خیلی نغمهها و ریتمها داریم که میتوانیم از آنها استفاده کنیم. وقتی میگوییم موسیقی ایرانی، این موسیقی محدود و متمرکز در موسیقی در مرکز ایران نیست. توان و ظرفیت موسیقی ما اصولاً با تنوع و پراکندگی بسیار زیاد اقوام بسیار بالاست و من فکر میکنم باید از زیباییهای ریتمیک و ملودیک نغمههای محلی استفاده کنیم.
اگر بیاییم و دوباره بر اساس همان ملودیها و ریتمهای ردیف تصنیفسازی کنیم، قطعه بسازیم، ممکن است عنوان شود کار تکراری است اما در این مورد خاص معتقدم نباید تعصب نشان داد.
کسی که میخواهد اثری خلاق بسازد، کسی که میخواهد طرحی نو دراندازد، در بند این باید و نبایدها نیست. از این ریتمهای متنوع که در موسیقی خراسان، شمال، کردستان، آذربایجان، خوزستان، بوشهر و... وجود دارد استفاده نکنیم؟ چهبسا که استادان قدیم موسیقی ایرانی نیز از این ریتمها و ملودیها استفاده کردهاند؛ خیلی از گوشههای ما از موسیقی نواحی گوناگون ایران برگرفته شده و ثبت شده است.
- در هر حال سلیقه حاضر شما به چه سمتی گرایش بیشتری دارد؟
- هم حسم و هم ذوق و سلیقهام حکم میکند از همان پتانسیلی که دربارهاش گفتیم، یعنی موسیقی نواحی ایران به بهترین شکل ممکن استفاده کنم. امروز آهنگسازان مطرح گویش و لحن موسیقی را عوض کردهاند و این یک حرکت است و یک گام به جلو. خود من هم در کار تازهام دریای بیپایان سعی کردهام این گویش و لحن متفاوت را رعایت کنم و با زبانی تازه و سخنی نو با مخاطبانم حرف بزنم.
- به عنوان پرسش آخرین، برای مخاطبان اروپاییتان چه ارمغانی میبرید؟
- از یک سال پیش با آقای شجریان، آقای مجید درخشانی، آقای محمد فیروزی و آقای همایون شجریان، همکاریمان آغاز شد و یک بخش از کار در شور و افشاری است که بهصورت نوار و سیدی هم بهزودی وارد بازار میشود.
چون مراحل ضبط چند وقتی است طی شده و احتمالاً تا 2 ماه آینده وارد بازار میشود. این اثر به همراه بخش دیگری در ماهور (اگر بتوان نام ارمغان بر آن نهاد) ارمغان ما برای علاقهمندان موسیقی ایرانی در اروپا خواهد بود.