شنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۲ - ۰۵:۰۱
۰ نفر

زهرا عزیزمحمدی: یکی از اعضای بدن انسان هست که زیر بار هیچ قانونی نمی‌رود. وقتی هم بگوید چیزی را می‌خواهد یا چیزی را نمی‌خواهد، بقیه‌ی همسایه‌ها باید یاری کنند تا ایشان را راضی کنند که بی‌خیال شود.

سه‌راه سرگیجه

ازخوردن چیپس و پفک گرفته تا هوس دعوا و مرافعه. یک‌بار بیخودی می‌گیرد، یک‌دفعه ناگهانی تنگ می‌شود، بعضی وقت‌ها بی‌دلیل هوایی می‌شود، غنج می‌رود و... هرچه هم بنشینی با دودوتا چهارتا برایش توضیح دهی که این چیزی که می‌خواهی با آن چیزی که دیروز می‌خواستی جور در نمی‌آید، با حرفی که هفته پیش زدی تناقض دارد و اصلاً در هیچ قانون و قاعده‌ای نمی‌گنجد، باز هم کوتاه نمی‌آید.

ایشان همان «دل» محترم هستند که می‌خواهند و نمی‌خواهند و می‌گیرند و تنگ می‌شوند و غنج می‌روند و هزار کار دیگر می‌کنند که تنها از خودشان ساخته است و از سایرین برنمی‌آید.

در طول تاریخ بشر هم سابقه نداشته که جناب دل تصمیمی بگیرند و تبعات (خوب یا بدش) گریبان بقیه را نگیرد.

منصفانه که نگاه کنیم درست است که «دل» آدم خیلی موجود مسئولیت‌پذیری نیست، اما خیلی کار راه انداز است.

درست در زمان‌هایی که کاسه‌ی چه‌کنم چه کنم دستت گرفته‌ای و نمی‌دانی از کدام طرف بروی، حرف اول و آخر را خودش می‌زند و با نیرویی باور نکردنی وادارت می‌کند از فرمانش اطاعت کنی.

بروم یا نروم؟ بگویم یا نگویم؟ بپذیرم یا نپذیرم؟ گاهی حتی ممکن است سر همین دوراهی خنده‌دار هم ما را گیر بیندازد: سلام کنم یا نکنم؟  و از آن بدتر: خداحافظی کنم یا نکنم؟

مغز آدمی‌زاد کارخانه‌ی تولید همین سؤال‌های بی‌جواب است. برای هر کدام از تصمیماتش هم می‌تواند ده صفحه دلیل محکمه‌پسند(!) بیاورد. اما فکر نمی‌کنم «دل»اش را داشته باشد به این سؤال‌ها جواب قطعی بدهد. چون جواب دادن به این سؤال‌ها دقیقاً «دل» می‌خواهد. هر وقت هم کسی از آدم بپرسد چرا این تصمیم را گرفتی هیچ دلیلی قانع‌کننده‌تر از این نیست که با اطمینان بگویی: دلم خواست!

به هر حال ما که دیگر تصمیم گرفته‌ایم با دلمان راه بیاییم چون به نظر می‌آید موجود راحت‌گیری است که خودش هم خیلی زود با همه چیز راه می‌آید.

فقط و فقط و فقط یک مسئله‌ی نگران کننده در مورد ایشان هست. یعنی یک حرف‌هایی در مورد جناب دل درآمده و پشت سرش می‌گویند که آدم یک‌دفعه توی «دل»اش خالی می‌شود که اصلاً می‌شود با اتکا به او، رفت توی «دل» هر ماجرایی یا نه. بین خودمان باشد، می‌گویند «دل» با همه‌ی این «دل»گندگی‌هایش موجود بی‌معرفتی است. خیلی پای حرف‌هایش نمی‌ایستد و مسئولیت تبعاتش را قبول نمی‌کند.

این آقای «دیوید هیوم» فیلسوف اسکاتلندی در سال‌های ۱۷۰۰ میلادی حرفی زده که فکر کرده خودش تنهایی کشف کرده. گفته: «دل انسان‌ها ساخته شده تا بین اضداد آشتی برقرار کند.»

البته شاید هم واقعاً آن زمان هنوز علم آن‌قدر پیشرفت نکرده بوده که دانشمندان بفهمند همه‌ی این تناقضات نه تنها زیر سر دل است بلکه حل آن‌ها هم فقط از دست او برمی‌آید.

 

همشهری، دوچرخه‌ی شماره‌ی ۷۱۷

کد خبر 233550
منبع: همشهری آنلاین

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز