لحظه به لحظه همراه با پلیس، در عملیات دستگیری اراذل و اوباش
اگر هیجان خونتان پایین آمده یا کنجکاویتان گل کرده که بدانید پلیس چه جوری میرود سر وقت این آدمها، گزارش را بخوانید.
شاید اینجوری دستتان بیاید که شنیدههای شما درباره عملکرد پلیس در این جور عملیاتها چقدر واقعی است و چقدر خیالی. امروز دوشنبه، هفتم خردادماه 85، زمان صفر... شروع میکنیم!
اینجا ستاد فرماندهی نیروی انتظامی کرج است؛ جایی که قرار است عملیات دستگیری اراذل و اوباش از آنجا شروع و فرماندهی شود.
هوا هنوز روشن نشده. داخل محوطه ستاد شلوغ است. ماشینها میروند و میآیند و مدام از آنها آدم پیاده میشود. از سرباز و کادر بگیر تا فرماندهها. به همه اینها خبرنگاران و عکاسان دوربین به دست را هم اضافه کنید.
درجهدارها، لباسشخصیها و سربازها، گروهگروه وارد حیاط میشوند. سربازها یکراست میروند سمت اسلحهخانه تا سلاح تحویل بگیرند. بعضیهایشان جلیقه ضدگلوله هم پوشیدهاند. کمکم معلوم میشود که درجهدارها اکثرا رؤسای کلانتریهای مناطق مختلف کرج هستند و لباسشخصیها از گروه پلیس امنیت؛ کسانی که در طول ماه گذشته، مشغول شناسایی محل اختفای اراذل بودهاند.
موتورسواران یکدست مشکیپوش، وارد ستاد میشوند و پشت سرشان سر و کله بنزهای مشکی با آرم «یگان ویژه» هم پیدا میشود. چند دقیقهای همین طور بنز و موتور است که وارد میشود. ماشینهای یگان ویژه چرخی داخل حیاط میزنند و با نظم خاصی پشت سر هم میایستند. نیروها پیاده میشوند؛ از هر ماشین 4 نیروی شق و رق و یکدست مشکیپوش پایین میآید.
همه بهخط شدهاند. فرمانده انتظامی کرج بالای پلهها ایستاده و برایشان در مورد مراحل عملیات توضیح میدهد: «دستورات قضائی لازم اخذ شده و حالا نوبت شماست که با یک اقدام عملیاتی مناسب، اراذل را دستگیر و در اختیار مراجع قضائی قرار دهید تا درنهایت، منجر به ایجاد امنیت روانی بین مردم شود». جناب سرهنگ چند نکته را هم یادآوری میکند:
«اولین نکته، رعایت نظم در عملیات است. در طول این عملیات، شما اول وظیفه دارید شخص مورد نظر را دستگیر کنید. در طول این مرحله، باید از انجام اعمال خشونتآمیز جدا خودداری کنید. ضمن اینکه نباید از ایجاد رعب و وحشت در بین خانواده فرد مظنون خبری باشد. همچنین تا زمانی که مقاومتی در کار نیست، احتیاجی به مقابله با فرد هم نیست».
البته نیروها بعد از دستگیری اراذل، وظایف دیگری هم دارند: «بعد از دستگیری، باید محل سکونت اراذل بازرسی و آلات و ادوات ارتکاب جرم جمعآوری شود. در این مرحله، هم از ایجاد خسارت به وسایل منزل خودداری کنید». جناب سرهنگ در آخر اضافه میکند در داخل پوشههایی که در اختیار ماموران قرار داده شده، کپی حکم قضائی و فرم صورتجلسه وجود دارد.
عملیات با صلواتی که همه میفرستند، شروع میشود. اعضای یگان ویژه که تقریبا همهشان جوان هستند، سوار بنزها میشوند. آنها یک دستگاه ون مشکی هم دارند که قرار است اراذل را بریزند داخلش. در کنار یگان ویژه، بقیه ماموران نیروی انتظامی هم به سمت محلهای تعیینشده حرکت میکنند.
نیروها در طول مسیر به چند گروه تقسیم میشوند و هر گروه به یک سمت حرکت میکند. محلها از قبل شناسایی شده، به همین خاطر، جلوی هر گروه یک خودروی پژو حرکت میکند تا راه را نشان بدهد.
مردم از دیدن این همه ماشین پلیس آن هم آن موقع صبح، متعجب شدهاند. همه یکجوری به ماشینها نگاه میکنند.
ماشینها در کوچه پس کوچههای محله حصارک کرج حرکت میکنند. کوچهها خلوت است؛ خیلیها هنوز بیدار نشدهاند. ماشین راهنما وارد یک کوچه میشود. دو تا بنز نیروی انتظامی ابتدا و انتهای کوچه را میبندند. همه جلوی یک در جمع میشوند. رئیس کلانتری محل به همراه چند تا مأمور جلوی در میایستند. نیروهای یگان ویژه هم در کنار آنها. دو مأمور مشکیپوش از دیوار بالا میروند و وارد ساختمان میشوند تا در را برای بقیه باز کنند.
ناگهان همه میریزند توی ساختمان. صدای جیغ و داد و فریاد بلند میشود. در همین حین، یکی از مأمورها بیسیم به دست میدود بیرون و به پشت بام اشاره میکند. متهم از طریق پشت بام فرار کرده. بلافاصله چند نفر راست دیوار را میگیرند و میروند بالا تا به پشت بام برسند. بدی محله این است که خانهها به هم راه دارند و طرف میتواند برای خودش راه دررو پیدا کند.
آقای اوباش را میشود آن بالا دید که بدون لباس و با یک دست باندپیچیشده این طرف و آن طرف میپرد. در این گیرودار چند تا پلیس با موتور بهسمت ته کوچه میروند تا بقیه راهها را ببندند. ظاهرا طرف یکی از شرورهای محل است که چندین بار سابقه دستگیری دارد. حالا دیگر همه همسایهها هم ریختهاند بیرون.
جلوی خانه همچنان شلوغ است. افسرها میخواهند وارد خانه شوند ولی زنی که پشت در ایستاده، با جیغ و داد مانع میشود. یکی از ماموران میگوید:«میخواهد شلوغش کند تا مردم جمع شوند». پلیس در حال بازرسی خانه است و کمی این طرفتر یک گروه دیگر مشغول پر کردن فرم صورتجلسه هستند.
در همین گیر و دار 2 نفر از موتورسوارها سر میرسند، آنها دست پر برگشتهاند، یک نفر در حال فرار در کوچه پشتی دستگیر شده. اسمش عظیم است و با صدای آرامی مدام میگوید:« خدا شاهد است نامزد دارم. آبرویم میرود». موقع بازرسی یک بسته درست و درمان شیشه از داخل جیبش بیرون میکشند. او از ساقیهای معروف محل است. صورتش خیس خیس است و پاهایش برهنه. مدام از چشمهایش اشک میآید. توی صورتش اسپری زدهاند.
عظیم را نشاندهاند کف ون – بوی گاز فلفل تمام فضا را پر کرده. عکاسها مدام سرفه میکنند ولی انگار بوی گاز اصلا لباسمشکیهای یگان ویژه را اذیت نمیکند چون آنها با خیال راحت نشستهاند. ماشین به وسطهای کوچه که میرسد عظیم سرش را خم میکند تا کسی از بیرون متوجهش نشود:« مادرم اینها اینجا هستند نمیخواهم من را ببینند».
راننده با ستاد هماهنگی میکند. سر کوچه ماشین برای کامل کردن پرونده میایستد. عظیم را پیاده میکنند. به محض اینکه عکاسها میروند سراغش، دستش را میآورد بالا که « آقا نگیر» بدجوری خودش را به موشمردگی زده. کسی که پرونده را مینویسد، میگوید:« همین کیسه کوچک شیشه حداقل 50 هزارتومان میارزد. با همین میشود 150نفر را از پا درآورد». آقا ظاهرا از اراذل معروف محل هم هست!
همه برمیگردند ستاد. هر گروه چند نفری شکار کردهاند. همه را پشت در بازداشتگاه به خط کردهاند و یک نفر دارد وسایلشان را تحویل میگیرد. داخل خانههایشان هرچیزی که بگویی پیدا کردهاند؛ از قمه و شمشیر و چوب بیسبال بگیر تا داس و دوا و آلات قمار. هر نفر بعد از تکمیل پرونده، تحویل یک سرباز میشود تا بفرستدش داخل بازداشتگاه.
بیرون در بازداشتگاه روی زمین همین جوری کمربند و زنجیر ریخته. همه را از لباس متهمان باز کردهاند. لابهلای کمربندها هم چند بسته قرص موجود است. سرباز جلوی در میگوید:« مال بدنسازها است. میخورند که باد کنند».
کمی آن طرفتر 4 نفر را به هم بستهاند. یکیشان شناسنامهاش را به همه نشان میدهد و قسم و قرآن میآورد که من را اشتباه گرفتهاند. کمی اگر صبر کنی معلوم میشود اینها با هم برادر هستند:« ما 6 تا برادریم. یکیمان سرباز است.
آن یکی هم زندان. ما همه به خاطر او گرفتار شدهایم». آهان! پس شناسنامه برای این است که نشان بدهند با آن برادر زندانی فرق دارند. همهشان را از توی رختخواب کشیدهاند بیرون. برادرها با زیرپوش و پیژامه و دمپایی پشت در بازداشتگاه نشستهاند.
اراذل را میآورند در محوطه ستاد. همه را با دستبند به هم بستهاند. آنها را در گروههای 25-20 نفره مینشانند وسط حیاط. ماشینهای نیروی انتظامی یکی یکی میرسند جالب است! همه آقایان اراذل اصرار دارند که کاری نکردهاند. یکی از افسرها قیافه حق به جانبشان را که میبیند با عصبانیت میگوید:« یعنی این همه خط و خال روی تنت به خاطر حجامت است دیگر؟ آره، تو هیچ کاری نکردی! آن یک ماه تحقیق ما هم کشک. همینجوری الکی گرفتنت!»
دستبندهای پلاستیکی اذیتشان میکند. بعضیهایشان داد و فریاد راه انداختهاند. وقتی مال یکی را باز میکنند، بقیه هم دستهایشان را میآورند بالا که یعنی ما هم میخواهیم! بعضیهایشان اینقدر معروفند که حتی سربازهای ستاد هم آمارشان را دارند:« اینها برادران «الف» هستند. اصلا به خیابان بستن و زورگیری معروفند. فقط دوبار توی زمستان آوردنش اینجا!»
برادران «الف» اما هنوز جیغ و داد میکنند که سابقه ندارند. توی این شلوغ پلوغی یکهو سر و کله یک جوان 25-24 ساله پیدا میشود. سر استاد باندپیچیشده- او دو تا عکس توی دستش دارد که کله تکه پاره شدهاش را نشان میدهد. ظاهرا یکی از همین هایی که گرفتهاند با دو تا از برادرهایش با قمه ترتیب سر و گردنش را داده.
آن هم سر یک دعوای ساده بر سر مسافر توی خط جاده چالوس. تازه شانس آورده آنها ضربه آخر را به قصد گرفتن جانش زدهاند ولی قمه بین راه به صندوق صدقات کنار جدول خورده و شکسته!
فرمانده گزارش میدهد:« در طی عملیات امروز 56 نفر دستگیر شدند. که از آنها مجموعا 1170 بطر مشروبات الکلی، 25قبضه قمه و چاقو و سایر ادوات ، 9دستگاه رسیور ماهواره، 2قبضه سلاح شکاری، 1قبضه کلت و 500 گرم انواع مواد مخدر کشف و ضبط شد». فرمانده نیروی انتظامی استان تهران میگوید که در طی مرحله اول طرح ، 1300 نفر از اراذل استان دستگیر شدهاند.
اراذل را دوباره به هم میبندند- یک مینیبوس داخل محوطه منتظر آنهاست. نیروهای یگان ویژه هم بعد از خوردن صبحانه، سوار ماشین میشوند و برمیگردند به مقرشان. سربازها « آزادباش» میشوند تا داخل آسایشگاه استراحت کنند.
فرمانده از همه تشکر میکند و ستاد را ترک میگوید. خبرنگارها هم تقریبا رفتهاند. جلوی در ستاد اما شلوغ شده؛ فک و فامیل اراذل- از کوچک تا بزرگ- آمدهاند تا از سرنوشت شاخ شمشادشان باخبر شوند. راستی سرنوشتشان قرار است چه جوری باشد؟
ما را الکی گرفته اند
حالا که آوردنشان اینجا موش شدهاند و دم از حقوق شهروندی میزنند! انگار نه انگار که تا دیروز اهل محل از دستشان خواب راحت نداشتند. بیشترشان یا سابقه دارند یا موقع دستگیری یک چیزی ازشان گرفتهاند ولی با کمال اعتماد به نفس میگویند هیچ کاری نکردهاند.
بعضیهایشان اینقدر معروف هستند که همه پلیسها به اسم و نشانی میشناسندشان. از قیافههایشان پیداست که غافلگیر شدهاند. شاید دیشب که خوابیدهاند فکرش را هم نمیکردند که صبح کله سحر یقهشان را بگیرند.
روی بازویش خالکوبی کرده و هیکلش هم که ردیف است. توی پروندهاش سابقه دستگیری دارد، به خاطر پخش مواد مخدر. میگویند از ساقیهای معروف کرج است. اکبر و برادرش را با هم گرفتهاند. صبح رفتهاند بالای سرش و از خواب بیدارش کردهاند.
حالا هم که اینجاست.
- برای چی گرفتنت؟
توی خانه ماهواره داشتیم.
- یعنی به خاطر ایجاد مزاحمت و پخش مواد نیاوردنت اینجا؟
نه. خداوکیلی سابقهدار نیستم!
- بچه کجایی؟
حصارک.
- چند سالت است؟
18... نه، 20سال.
- کار هم میکنی؟
کاسبم. ضایعاتی دارم. میدانی میخواهند با ما چه کار کنند؟
- نه. چیزی هم ازت گرفتند؟
نه!
- سرت چرا زخم شده؟
آهن افتاده رویش. ببین! بنویس تر و خشک همیشه با هم میسوزند.
احمد، 22ساله. قیافهاش که حسابی داغان است. وقتی گرفتنش دست و بالش حسابی خونی بود. مامورها میگویند رگ دستش را زده که صحنه را شلوغ کند و در برود. حالا هم که دستش را با دستبند بستهاند، مدام داد میزند و التماس میکند که «تاندونم پاره شد جناب سروان! تو را خدا بازش کن».
- چی کار کردی؟
هیچی بهخدا.
- پس اینجا چه کار میکنی؟
آقام زنگ زد، گشت آمد گرفتمان!
- یعنی پدرت زنگ زد که بیایند سراغت؟
آره.
- برای چی؟
چه میدانم!
- دستت چی شده؟
بابام زخمیام کرده.
- سر چی؟
از قیافهام خوشش نیامد.
- چه کارهای؟
هیچی، ول میگردم، میخورم و میخوابم. کار دیگری هم بلدیم مگر؟ آدم بیکس و کار، همینجوری میشود دیگر!
- چند تا بچهاید؟
4تا. کاش هیچی نبودیم.
- بابات چه کاره است؟
کارگر شهرداری.
- برای چی زنگ زد به پلیس؟
به خاطر اینکه میگویم چرا حق ما را میخوری؟
- سابقه داری؟
نه بابا! من کاری نکردم. تو عجب بدبختیای گیر کردیمها!
(احمد بلند داد میزند:«عکس نگیرید. ما اراذل نیستیم. مال ما خانوادگی است!»
پلیسها البته میشناسندش. مثل اینکه در طول همین یکی دو ماهه چند بار آوردنش اینجا! آن هم به جرم اوباشگری!)
وقتی رفتهاند سراغش فرار کرده. ولی بعد، گیرش آوردهاند. اسمش حسن است.
شاکیاش همین جاست. ظاهرا او به همراه دو تا برادرش آقای شاکی را قمه زدهاند.
البته حسن میگوید کار او نبوده ولی پسر قمهخورده میگوید برادرها به دستور او به طرفش حمله کردهاند. حالا هم که اینجاست مدام غر میزند که ما را ناحق گرفتهاند...
- صبح چرا فرار کردی؟
جایی فرار نکردم.
- تو نبودی که دررفتی؟
خب، 7 صبح 20 تا مأمور ریختند خانهمان، خدا وکیلی ترسیدم.
- این پسر را تو قمه زدی؟
من نزدم. داداشم یک بار دعوا کرده من را هم سر همان قضیه گرفتهاند.
- پس این آقا چه میگوید؟
نمیدانم! این خودش زورگیر است. مزخرف میگوید.
- میگویند ازت شکایت کرده.
این؟ شکایت بکند ببینم میخواهد چه غلطی بکند.
- سابقه داری؟
نه. تا حالا حتی کلانتری هم نرفتم.
- این جای قمهها چیست روی گردنت؟
مال الان نیست. بچه که بودم یک نفر زد و دررفت.
- چه کارهای؟
محصل، ورزشکار، در مغازه هم میایستم. بوتیک داریم. جناب سروان! جان مادرت این دستبند را باز کن، از آن فلزیها بزن.
نمی شود نرم برخورد کرد
سردار رضا زارعی، فرمانده نیروی انتظامی استان تهران است؛ یعنی همه شهرهای حاشیه پایتخت در محدوده کنترل او و همکارانش قرار دارند. شهرهایی مثل کرج، شهریار، پاکدشت، فیروزکوه و.... با سردار، در حاشیه انجام عملیات دستگیری اراذل شهرستان کرج گپ زدیم؛درباره نوع برخورد نیروی انتظامی و انتظارات و نگرانیهای مردم.
- سردار، سؤال اول این است که تعریف شما از اراذل و اوباش چیست؟ یعنی در اجرای طرح امنیت اجتماعی، شما چه کسانی را اوباش میدانید و دستگیر میکنید؟
بعضیها فکر میکنند منظور ما از رذالت، فقط همین عربدهکشی است. نه، اینها در حوزههای جرائم مختلف اجتماعی نقش دارند چون بالاخره کسی که میخواهد گندهلاتی بکند و 4 تا نوچه دور و بر خودش جمع کرده، نیازمند تعدادی از منابع مالی هم هست. بنابراین اینها میروند سراغ یک سری جرائم مثل زورگیری، کیفقاپی، سرقت داخل خودرو و حتی توزیع موادمخدر و مشروبات الکلی. از عربدهکشی که خیلی پول درنمیآید که!
- الان شما در استان تهران چند نفر را دستگیر کردهاید؟
از اول طرح، بیش از 1300 نفر را تحت شناسایی داشتیم. البته به این معنی نیست که همه این 1300 نفر جرم کرده بودند ولی در طول طرح فراخوانده شدند و از آنها تعهد گرفته شد. از این تعداد، 160 نفر قطعا به زندان رفتهاند و 180 نفر همچنان تحت قرار وثیقه آزاد هستند و پروندهشان برای صدور رأی نهایی، دست قاضی است. منتها این عده هم همچنان تحتکنترل پلیس هستند.
- در تهران، نیروی انتظامی شبها برای دستگیری اراذل اقدام میکرد ولی شما صبح زود را انتخاب کردهاید، چرا؟
خب، شیوهها متفاوت است. من خودم 6-5 صبح را برای شروع عملیات ترجیح میدهم چون ابتدای صبح است و تازه فعالیتها شروع شده و خبری از آن نگرانیهایی که در دل شب برای مردم وجود دارد، نیست.
- در محدوده شما هم اراذل دستگیر شده، در محل گردانده شدند؟
ما بالغ بر 30 نفر را - صرفا با دستور مراجع قضائی - در محلههای مختلف گرداندیم. مطمئن باشید که در چهارچوب موازین قانونی و شرعی، ما مقتدرانه عمل کردهایم.
- یک بحثی که وجود دارد و بعضا انتقاداتی را هم متوجه نیروی انتظامی کرده، نحوه برخورد با اراذل است. سردار، از دستگیری اینها تصاویری منتشر میشود که خیلی خشن به نظر میرسند. به نظر شما چرا برخوردها تا این حد خشن است؟
من خودم معتقدم که هر اقدامی که میخواهیم بکنیم، باید در چهارچوب معینش باشد؛ یعنی براساس موازین شرعی و قانونی. اما نوع اعمال قانون نسبت به اراذل، با اعمال قانون نسبت به یک فرد در حوزه بدحجابی، خیلی فرق دارد. در مورد اراذل نمیشود نرم برخورد کرد. اما اینکه ما فرد را بگیریم و خودمان هم در مسند قاضی همان جا یک کاری بکنیم، غیرقابل قبول است.
- میدانید، آخر این تصاویر خشن، بعضی وقتها به ضرر پلیس تمام میشود.
من قبول دارم. این احتمال وجود دارد که افکار عمومی از بعضی صحنهها متاثر شود. آن وقت نتیجهاش این میشود که با یک کار اشتباه، تمام زحمات ما و کارهای خوبمان زیر سؤال میرود. باید حواسمان به این مسائل باشد اما این حق را به پلیس بدهید که وقتی کاری در یک مقیاس وسیع انجام میشود، احتمال بروز اشکال حتما هست. بالاخره همه ماموران که در هر لحظه کنترل نمیشوند.
آنها هم انسان هستند و در یک میدان عمل، از برخی مسائل متاثر میشوند و یکدفعه دست به اقدام خلافی میزنند. این به این معنی نیست که این کارها یک اصل در استراتژی پلیس است؛ یعنی فرمانده محترم ابلاغ نکرده که شما هر کس را که گرفتید، جلوی دوربین ضرب و شتم کنید. این را هر عقل سلیمی میفهمد که این کار میتواند تبعات منفیای داشته باشد.
- پس شما هم با این حرکات مخالفید؟
من به عنوان یک فرد به کاری بیش از اعمال قانون معتقد نیستم. اما معتقدم که در اجرای این طرح، نوع برخورد باید کاملا متفاوت از سایر زمینهها باشد؛ یعنی مقتدرانهترین و قاطعانهترین اعمال قانون، باید متوجه اراذل و اوباش باشد. اگر اینجوری نگاه بکنیم، آن وقت حکم گرفتن و وارد شدن و دستگیر کردن و حتی به حکم مراجع قضائی در محلها چرخاندن، به نظر من اثر مثبت دارد، شک نکنید که اثر مثبت دارد.
- همین چرخاندن در محل هم یکی از کارهایی است که سرش بحث است.
ببینید، این کار با ضرب و شتم در حضور مردم فرق میکند. یک جاهایی تا مردم باور نکنند این فردی که تا دیروز در محل، گردن کلفتی می کرده، باج میگرفته و ضرب و شتم میکرده و مدعی بوده هیچکس نمیتواند هیچ غلطی بکند، حالا گیر افتاده و حال و روزش این است، نگرانیشان برطرف نمیشود.
البته اینجور اقدامات فقط برحسب ضرورت و برای شکستن اقتدار اراذل انجام میشود نه به عنوان یک اقدام دائمی. تازه در این حالت هم، همه به این فکر میکنند که اگر این آدم برگردد چه اتفاقی میافتد و این حرفها. یعنی این اگر همیشه وجود داشته باشد، یعنی اینکه هنوز ما در درون خودمان تردید داریم که نیروی انتظامی این طرح را استمرار بدهد یا برای اراذل حکم محکمی بریده شود یا نه. به هر حال شما در حوزه استان تهران، یک مورد هم پیدا نمیکنید که ماموران ما بدون حکم قاضی، کاری کرده باشند.
- ولی سردار، یک سؤالی همچنان وجود دارد و آن برگشتن این آدمها به جامعه است. مردم محل حق دارند از برگشتن این اراذل بترسند.
من معتقدم که یکی از گرفتاریهای ما در جامعه، هزینه پایین بعضی جرائم است. اگر هزینه بعضی جرایم بالا باشد، مجرم خیلی سخت آن کار را تکرار میکند. این مسئلهای که در ذهن مردم جا افتاده و حق هم دارند، به این خاطر است که آنها گذشته را به یاد دارند و بر اساس آن قضاوت میکنند.
الان اراذل زندان رفتن را برای خودشان یک پوئن به حساب میآورند ولی من میگویم اگر این جرائم با هزینهاش تناسب پیدا کند، اینجوری نخواهد بود که اراذل اجازه تکرار جرمهای قبلی را به خودشان بدهند. ولی خب، الان اتفاقات خوبی دارد میافتد.
- مثلا چه اتفاقاتی؟
الان طرح استقرار اراذل در اردوگاهها دارد به نتیجه میرسد؛ یعنی دیگر زندان معنایی ندارد. قرار است اینها را در یک اردوگاه - در شرایط زیستی فوقالعاده سخت - قرار بدهند که اگر فردی فردا آمد بیرون، دیگر فکر خلاف به سرش نزند.
ضمن اینکه ارادة مقام قضایی این است که در مورد این آدمها حداکثر تنبیهات اعمال شود. به نظرم ما به قوانین کاملتر و سختگیرانهتری در رابطه با اراذل و اوباش نیاز داریم. البته این یک بخش ماجراست. بخش دیگر این است که ما باید دلایل رشد این آدمها را در جامعه ریشهیابی کنیم چون تنها با برخورد انتظامی نمیتوان از پیدایش اراذل و اوباش جلوگیری کرد.