البته گاهی شاید بسیار زیاد اینگونه دیده می شود. برخی دیگر معتقدند که تکریم انسانها در برابرشان نوعی تملق و چاپلوسی است و پسندیده نیست و باید از آن اجتناب کرد. اما قدردانی، کیش و رویه انسان های فهیم است. اگر نباشد ناسپاسی است و اگر زیاد شود چاپلوسی است. بر این اساس قدردانی و چاپلوسی دو سر یک طیف هستند و باید اعتدال و میانه روی را رعایت کرد. بر این اساس عزیز از دست رفته جامعه ارتباطات را ارج مینهیم و متذکر می شوم که قدر دان عزیزان از خود گذشته و اخلاقگرای فعال خود باشیم.
2. زندگی عرصه ی تغییر و تحول است از گونه ای به گونه ی دیگر شدن و این دگرگونی ها را هم می توان "تولد دوباره" و هم از نگاهی وارونه "مرگ های متوالی" نامید. مرگ نفس دون پایه و سپس تولد روحی متکامل. تولد دوباره یعنی آنجا که در مسیر زندگی هر روز بزرگ و بزرگتر می شویم و در واقع مسیر تکامل را طی میکنیم. در اندک مراحلی، این تکامل با تکامل فیزیکی مقارن و همزمان است یعنی با بزرگ تر شدن جسم، روح و عقل ما نیز بزرگ تر می شود مانند بزرگ شدن از خردسالی به جوانی و سپس به بزرگسالی و کهنسالی. در این مسیر فکر و عقل نیز تا حدودی بارور می گردد. اما تا حدودی! بعد از بزرگ تر شدن تقویمی ، بزرگ شدن نیازمند ممارست و جهد تلاش و خویشتن داری است. نیکی کردن و ظلم نکردن و اخلاق مدار بودن. به جهت سخت بودن این مرحله است که هر کسی را توان طی این مسیر دوم یعنی تکامل و بلوغ عقلی و معنوی نیست.
دکتر معتمد نژاد از معدود کسانی بود که فقط با تقویم بزرگ نشد. او از درون بزرگ شد و به دل همه نفوذ کرد. مولوی در این خصوص میگوید:
از جمادی مردم و نامی شدم و زنما مردم به حیوان برزدم
مردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم کی زمردن کم شدم؟
جمله دیگر بمیرم از بشر تا برآرم از ملایک پرّ و سر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو کل شیء هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک قربان شوم آنچه اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم که: انا الیه راجعون