یه خرده از خود راضیه
تا حرف بازی میزنم،
میگه: «چهوقت بازیه!»
میزنمش زمین، میگه:
«نزن! نمیرم تو هوا
خطر داره، ممکنه که
گیر بکنم به شاخهها»
میبرمش یهپا دوپا
میگه: «یواش یواش یواش»
تا که میخوام گل بزنم،
میگه: «آهای، وحشی نباش!»
میگه: «از این بدم میآد
اونیکی رو صدا نزن
زمینِ خاکی نمیشه
فقط بریم توی چمن!»
وقتی میره تو دروازه،
با ناز میگه: «چه گُل شدم!»
حرفزدنش اینجوریه
من که حسابی خُل شدم!
قِلش میدم تا خونهمون
میگه: «نذار قل بخورم
یهخرده سرگیجه دارم
تماس بگیر با دکترم!»
میگم: «دیگه خسته شدم
وای که چهقد ناز میکنی
میذارمت توی اتاق
پیش عروسک بمونی»
توپه با خوشحالی میگه:
«راستی که چی بهتر از این؟
من خالهبازی دوست دارم
اینم یه دوست نازنین!»
تصویرگری: مریم سادات منصوری