و جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند.
سورهی الذاریات، آیهی ۵۱
* * *
دارم این خیابان طولانی را قدم میزنم. تنهای تنها. میخواهم در تنهاییهای خودم به تو فکر کنم. به تو فکر کردن هم عبادت است؛ مگر نه؟ هرچیزی که مرا به تو وصل می کند، یکجور عبادت است. چه فکرکردن باشد، چه صدازدن. چه گلخریدن باشد، چه گوشدادن به یک موسیقی بیکلام. هرچیزی که در جانش تو را زمزمه میکند، حالتی از عبادت است. حالا این خیابان هم با این درختان قدیمی، مرا یاد تو میاندازد. حتی اگر زمستان باشد و به خواب رفته باشند. درختان در خواب زمستانیشان هم تو را زیر لب میخوانند. حتی با برگهای ریخته شدهشان باز هم بوی تو را میدهند. ذکر تو در ذات آنهاست؛ درست مثل سرسبزیشان.
دارم این خیابان طولانی را قدم میزنم و به درختان خیابان تو فکر میکنم. سعی میکنم صدای زمزمههایشان را بشنوم. به رسم خودشان نام تو را میبَرند. رسمی که انسانها آن را نمیدانند. میایستم و نگاهشان میکنم. در خیالم صدایشان را میشنوم. حتی نگاه کردن به مخلوقِ تو در حالی که ذکر تو را میگوید، عبادت است. گنجشکها هم با حال و هوای خودشان تو را صدا میزنند؛ با نُت مخصوص به خودشان. با آوایی که ما انسانها آن را جیک جیک میشنویم و فقط تو میدانی پشت این کلمه چه حرفها جا شده است.
دارم این خیابان طولانی را قدم میزنم و به گنجشکها و درختان خیابانِ تو فکر میکنم. این خیابان طولانی نیز تو را صدا میزند. شبها خواب تو را میبیند و در رؤیاهایش به تو میرسد. کسی چه میداند؟ شاید یکروز در بیداری به تو برسد. کسی که تو را میخواند، اجابتش میکنی. به کوچکی و بزرگیاش نگاه نمیکنی. اصلاً هرکس تو را بخواند، بزرگش میکنی. کوچکی در ذات کسی که صدایت میزند نیست.
همه دارند تو را میخوانند. تصور میکنم صدای درختان و گنجشکها و خیابان را. صدای تکتک شاخهها و قطعه به قطعهی خیابان را. اگر میتوانستم رسم ذکر گفتنشان را بیاموزم و صدایشان را بشنوم، بیشک سمفونی باشکوهی به گوشم میرسید؛ هماهنگ و عظیم برای تو. برای شکوه تو و آفرینش تو. تمام جهان یک صدا برای تو...
از تصور خودم به وجد میآیم. عمیقتر به اطرافم نگاه میکنم. در دلم حس تازهای پیدا شده. یک حس عجیب که عجیب بودنش را فقط من درک میکنم و تو. یک حس عجیب میان من و تو. حالا این خیابان را از بُعد دیگری دیدهام. حالا در تمام طول این خیابان نام تو را شنیدهام و تو را عبادت کردهام. ته دلم شادی کوچکی گل میدهد و لبخندهایم بوی نام تو را میگیرند. دارم سمفونی بزرگ درونم را میشنوم.