آنها پیش از این یک بار در سال 82 قهرمان مسابقات لیگ برتر شده بودند که آن عنوان اولین قهرمانی یک تیم شهرستانی در لیگ ایران به حساب میآمد. پس از آن هم برای 2 سال قهرمانی جام حذفی ایران را مال خود کردند. یک بار با مربیگری فرهاد کاظمی در استادیوم آزادی، استقلال را همراه 100 هزار تماشاگرش شکست دادند و بار دیگر در ورزشگاه آزادی، پرسپولیس و 100 هزار تماشاگر قرمز را بازنده به خانه فرستادند.
اما این بار دیگر خبری از تیمهای آبی و قرمز پایتخت نبود، هر چند که پرسپولیس در نیمه نهایی در حالی که باز هم 100 هزار تماشاگر داشت، 1 ـ 4 به سپاهان باخت و از جام حذف شد. به هر حال وقتی نویدکیا جام را بالای سر خود گرفت، احتمالا تمام مردم اصفهان با غرور فریاد میزدند که «اصفهان قطب فوتبال ایران شد». آنها همراه سپاهان در این 5 سال به قدری قهرمان شدهاند که حالا تماشاگران اصفهانی بتوانند شهرشان را ـ که پارسال «پایتخت فرهنگی جهان اسلام» لقب گرفت ـ «پایتخت فوتبالی ایران» هم بنامند.
در اصفهان هر آدرسی را که از هر کسی بپرسی تنها یک جواب میشنوی: «مستقیم برو!». شاید احساس میکنند که اگر خوشبرخوردتر باشند شما چند سؤال دیگر هم میپرسید و بیشتر وقتشان را میگیرید. برای همین شما را حواله میدهند به چند صد متر جلوتر تا باز هم مجبور شوید از کس دیگری آدرس را بپرسید.
اما وقتی بخواهید از خیابان چهارباغ اصفهان ـ جایی در مرکز شهر ـ به استادیوم نقش جهان بروید، اصلا احتیاجی به پرسیدن آدرس ندارید؛ موتورسوارهایی که پرچم زردرنگ را در باد تکان میدهند، جوانانی که پشت وانت سوار شدهاند و سر و صدا راه میاندازند و رانندههایی که در مسیر استادیوم برای خودشان بوق میزنند، به راحتی میتوانند شما را به سمت ورزشگاه نقش جهان بکشانند؛ ورزشگاهی که در شمال شهر ـ جایی در حوالی دروازه تهران ـ ساخته شده و تا سالها یک پروژه نیمه تمام ساختمانی به حساب میآمد.
به هر حال ورزشگاه نقش جهان حتی از 50 متری هم دیده نمیشود. تنها چند متر مانده به سکوهای ورزشگاه است که یک مرتبه نگاه آدم با سازه عظیم آن درگیر میشود؛ سازهای که آن را در گودالی عمیق ساختهاند و حتی بالاترین سکوهای آن، پایینتر از سطح زمین است. در نقشجهان هیچ دستفروشی پرچم سپاهان و بوق و تخمه و آب معدنی و بستنی نمیفروشد.
البته شاید این شغلهای کاذب فقط برای آدمهای ولخرج شهرهای دیگر اهمیت داشته باشد وگرنه در اصفهان اصلا کسی احتیاجی به این دستفروشها ندارد. فقط نیم ساعت به آغاز مسابقه در نقش جهان مانده، میتوانی مطمئن باشی 3 ـ 2 هزار موتورسیکلتی که از مرکز شهر به سمت استادیوم میآیند، هر کدام 3 ـ 2 نفر را به ورزشگاه میآورند.
در اصفهان شاید تراکم موتورسواران در شهر به پای یزد نرسد ولی محاصره شهر از سوی چند کارخانه موتورسازی، کاری کرده که جوانهای شهر با قسط ماهی 10 هزار تومان موتورسیکلت بخرند. البته انگار راهنمایی رانندگی شهر چندان گیر نیست و پسربچههای 14 ـ 13 ساله هم با موتور راحت میتوانند به استادیوم بیایند، آن هم بدون کلاه کاسکت!
در اصفهان شرکت واحد اتوبوسرانی، چندان خدماتی برای حمل مسافران به ورزشگاه ندارد و احتمالا خسارتهایی که تماشاگران در سالهای گذشته به اتوبوسها وارد کردهاند، شهرداری را از این کار منصرف کرده؛ هر چند که بدون خدمات اتوبوسرانی هم ورزشگاه در یک چشم به هم زدن پر میشود و چند ساعت پس از پایان هر مسابقه نیز ـ به خاطر ترافیک سنگین خیابانهای حاشیه ورزشگاه ـ استادیوم به راحتی خالی نمیشود.
موج اصفهانی
تماشاگران اصفهانی در تشویق سپاهان صاحب سبک هستند بر خلاف تماشاگران شهرهای دیگر ایران که برای تشویق تیمشان شعارهای تماشاگران استقلال و پرسپولیس را کپی میکنند و به جای نام این 2 تیم، نام تیم شهرشان را میگویند، در اصفهان، سپاهان تعدادی شعار اوریجینال و مخصوص به خود دارد.
«یک تیم داره اصفهان... سپاهان قهرمان»،یکی از شعارهایی است که الان چند سالی است در نقش جهان آن را فریاد میزنند. تماشاگران سپاهان شعارهایی هم دارند که ـ به جای تشویق تیمشان ـ برای کری خواندن علیه رقیب است. البته این شعارها ثابت است و اصلا ارتباطی ندارد که سپاهان با چه تیمی بازی داشته باشد.
در هر حالت کریهای تماشاگران سپاهان برای 2 تیم استقلال و پرسپولیس است. آنها حتی سر بازی با برق شیراز هم در شعارهایشان به استقلال و پرسپولیس طعنه میزنند تا همه بفهمند رقیب جدی تیم شهر آنها، تیمهای تهرانی هستند. همان طور که اصفهانیها در زمینههای دیگر هم با تهران در حال رقابت هستند، با پیروزی در فوتبال هم میخواهند به مردم تهران ضرب شست نشان دهند.
شاید اصلا برای همین باشد که برای مسابقات سپاهان با استقلال و پرسپولیس دستکم 3 ـ 2 هزار نفر از تماشاگران اصفهانی با اتوبوس به تهران میآیند تا تیمشان در آزادی تنها نماند. البته تماشاگران اصفهانی روی یک چیزهایی هم تعصب کورکورانه دارند؛ مثلا با اینکه عالم و آدم میدانند موج مکزیکی ابتکار تماشاگران در جام جهانی 1986 مکزیک است اما در اصفهان نه تنها این را قبول ندارند که حتی نام آن را به «موج اصفهانی» تغییر دادهاند!
از سوی دیگر، چیزی که در ورزشگاه نقش جهان حسابی چشم آدم را میگیرد، پارچههایی است که در گوشه و کنار آن در حمایت از سپاهان نوشته شده. پارچهها بیشتر حمایت مردم یک شهر حاشیه اصفهان از سپاهان را نشان میدهد. البته بماند که در یک پارچه که جای ثابتی در سمت جنوبی ورزشگاه دارد، «کارکنان یک آموزشگاه تعلیم رانندگی» هم حمایت خودشان از سپاهان را اعلام کردهاند!
فوتبال اقتصادی به روش اصفهانیها
اگر بخواهیم بودجه سالیانهای که هیات مدیره کارخانجات فولاد مبارکه اصفهان برای سپاهان کنار میگذارد را با بودجه تیمهای دیگر لیگ برتری مقایسه کنیم، اصلا جای تردیدی نمیماند که سپاهان تیم ثروتمندی است. حالا شاید این باشگاه ثروتمندترین تیم نباشد ولی به راحتی میتوان آنها را در بین 3 تیم مرفه ایران گذاشت.
با وجود این هیچ وقت اثری از این ثروت در تیم دیده نشده؛ نه دستمزد بازیکنان تیم آنقدر بالاست، نه سپاهان از آن تیمهایی است که در فصل نقل و انتقالات دست به خریدهای گرانقیمتی بزند. آنها با اینکه همیشه بودجه بالایی را در بین تیمهای لیگ برتر دارند اما با حسابگری ویژه خودشان ـ که اصلا ویژگی مردم اصفهان به حساب میآید ـ با کمترین هزینه بیشترین راندمان را دارند.
محمدرضا ساکت یک اصفهانی اصیل است و شاید برای همین باشد که او در فصل نقل و انتقالات لیگ برتر اصلا سراغ سوپراستارها نمیرود. او بیشتر سراغ بازیکنانی میرود که با قیمت پایین، حسابی به کار تیم بیایند. این سیاستی است که هر اصفهانی در زندگی خودش دارد. کافی است کمی در خیابانهای اصفهان چرخ بزنید تا بفهمید این ویژگی تمام مردم اصفهان است.
در اصفهان چند سالی است که پراید از محبوبترین اتومبیلهای مردم به حساب میآید و توجیه آن هم کاملا اقتصادی است؛ «مصرف پایین و راندمان بالا». این مدیریت بهرهوری را میتوان در نوع بازی سپاهان هم دید.
تاکتیک دفاع در زمین خودی برای گل نخوردن و ضد حمله برای گل زدن روشی است که سپاهان در 2 سال گذشته حسابی از آن استفاده کرده؛ تاکتیکی که کمترین انرژی را از بازیکنان تیم میگیرد و بیشترین بازدهی را برای تیم دارد.
فیروزهای یا زرد؟
انتخاب رنگ زرد برای پیراهن سپاهان اصلا انتخابی منطقی نیست. اگر مدیران سپاهان در سالهای گذشته میخواستند رنگی را برای پیراهن تیمشان انتخاب کنند، باید سراغ رنگهایی میرفتند که با فرهنگ مردم اصفهان بخواند.
اولین رنگی که در یک گشت سطحی در شهر چشم آدم را میگیرد، فیروزهای است؛ رنگی که در تمام بناهای تاریخی شهر به چشم میخورد. تمام نقش و نگارهایی که با کاشی روی در و دیوار و گنبد آثار تاریخی اصفهان کار شده، فیروزهای است.
حتی با اینکه در تمام ایران رنگ تاکسیها چیزی بین زرد و نارنجی است، در اصفهان تاکسیها را فیروزهای رنگ میکنند و البته وقتی زایندهرود پر آب باشد و آفتاب سر ظهر مستقیم روی آن بتابد، رنگی منعکس میشود که کاملا به فیروزهای نزدیک است.
اما با وجود این، در سالهای گذشته رنگ زرد را برای سپاهان انتخاب کردند؛ رنگی که ریشه چندانی در فرهنگ مردم اصفهان ندارد و اگر بخواهیم دنبال ردی از آن باشیم به صنایع اصفهان میرسیم که همیشه رنگ زرد را برای لوگو و محصولات خود انتخاب کردهاند.
البته در کاشیکاریهای گنبد مسجد شیخ لطفالله هم به جای رنگ فیروزهای، از رنگی نزدیک به رنگ زرد استفاده شده که این یکی کمی سپاهان را با فرهنگ مردم این شهر گره میزند؛ بماند که نورپردازی شهر کاملا زردرنگ است. نیم ساعتی به غروب مانده در اصفهان، تمام چراغهای شهری روشن میشوند و در همه جا رنگ زرد غالب میشود. حتی چراغهایی هم که برای نورپردازی سیوسه پل و میدان نقش جهان طراحی شده، زردرنگ هستند.
جشن با پیرهن برزیل
سوت پایان مسابقه فینال که زده میشود احساس میکنیم که مردم اصفهان باز هم میخواهند برتری خودشان نسبت به مردم تهران را ثابت کنند. سکویی که آنها برای جشن قهرمانی تیمشان ساختند، در ایران بیسابقه بود. جشن قهرمانی که تمام شد، تماشاگران استادیوم به خیابانها ریختند و در تمام شهر به جشن و پایکوبی مشغول شدند.
آنها از سمت استادیوم به خیابانهای مرکزی شهر میرفتند، از بلوار کاوه به سمت چهارباغ میرفتند و از آنجا سمت پل فلزی و سیوسه پل و پل خواجو. موتورسوارها هم در حاشیه زایندهرود حرکت میکردند و ماشینها روی برفپاککن خودشان دستکشهای زردرنگ آشپزخانه زده بودند.
در این بین حتی بودند کسانی که با پوشیدن پیراهن تیم ملی برزیل، هم میخواستند در جشن سپاهان شرکت کنند و هم بیخود پول برای خرید پیراهن سپاهان ندهند. این جشن مردمی حتی به آن ور آب هم کشیده شد. محلههای آن سوی زایندهرود- که در اصفهان به «اون ور آب» شهرت دارند و تمامشان جزء محلههای مرفهنشین اصفهان هستند- هم پس از قهرمانی سپاهان شلوغ شده بود.
در چهارباغ بالا- که در امتداد خیابان چهارباغ عباسی و سیوسهپل است- مردم روی سر دیگران برف شادی میریختند و میرقصیدند؛ هرچند که تمام آنها از محلههای دیگر اصفهان به آنجا آمده بودند و مردم «آن ور آب» با تعجب به جشن آنها نگاه میکردند و سر درنمیآوردند که آنها به خاطر چه چیزی این قدر خوشحال هستند!