واقعیت آن است که با وجود گذشت قریب سیسال از فتنه منافقین همه وجوه این تفکر و سازمان جهنمی برای مردم ما آشکار نشده است و پخش این برنامهها میتواند به شناخت عمیقتر از چنین تفکرات انحرافی کمک کند و جلو بازتولید آن در جامعه را بگیرد.
چه زمینهها و عواملی سبب میشود یک گروه به چنان انحطاطی برسد که رسماً و البته با افتخار، جاسوسی نه تنها اجنبی بلکه دشمن در حال جنگ با کشور متبوعش را بکند؟ اگر این زمینهها و عوامل به درستی شناسایی شوند و نگاه و ادبیات سیاسی جامعه به آن حساس شود میتوان اطمینان داشت که فردا شاهد تولد سازمانی شبیه آن نخواهیم بود.
نبود مبانی دقیق تئوریک، فقدان باورهای مذهبی و حتی ملی، عملگرایی مفرط، اعتقاد و عمل به ماکیاولیزم هدفمحور، نداشتن شناخت از محیط، تشکیلاتزدگی و کیش شخصیت این گروه را به جایی برد که رقابت عادی سیاسی را تکافودهنده کسب قدرت ندید و با انتخاب فاز مسلحانه نه تنها بر روی رقبا بلکه بر هموطنان بیپناه خود اسلحه کشید و به ترورهای کور دست یازید و سرانجام به دامن اجنبی پناه برد و حتی در خدمت دشمن قرار گرفت و با دادن اطلاعات به رژیم بعث عراق، نقش مهمی در کشتهشدن جوانان هموطن خود در جبههها و کودکان و زنان در جنگ شهرها ایفا کرد.
انحراف این گروه تا حدی بود که تمامی طیفهای ضدانقلاب در خارج از کشور، از سلطنتطلبان گرفته تا کمونیستها، از آنان برائت جستند و به صراحت اعلام داشتند اگر چه ما در صدد براندازی جمهوری اسلامی هستیم ولی حاضر نیستیم برای رسیدن به هدف خود، دشمن مردممان را یاری رسانیم و به او پناهنده شویم.
این گروه حتی زمانی که در ایران بود نیز جاسوسی میکرد و صدام را بیمنفعت نمیگذاشت. حتی اگر اسناد این خبر درمستند گرگها نیز پخش نمیشد باز هم قابل پیشبینی بود چرا که برای رسیدن به چنان حضیضی، منطقاً باید از جایی شروع کرد.
بازخوانی پرونده پیدایی و نابودی این گروه یک ضرورت همیشگی است تا مرز بین کنش سیاسی و مزدوری اجنبی روشن شود. اگر سیاستورزان این حد را بخوبی بشناسند و مردم نیز مراقبت داشته باشند تا با ملاحظه رگههای اولیه انحراف واکنش نشان دهند تجربه منافقین هیچگاه تکرار نمیشود اما اگر عناصر سیاسی برای پیشبرد اهداف خود و پیروزی در رقابتهای سیاسی، منافع ملی را قربانی منفعت حزبی خود کنند و بیگانگان را محرم خود بدانند عملاً راه رجوی را رفتهاند و سرنوشت محتوم این راه البته بر اهل نظر روشن است.