همکارانش به این دلیل به او نارنجی میگویند که در کارش خیلی جدی است، یعنی گاهی بهخاطر کار، آنقدر به خودش فشار میآورد که سبز و زرد و نارنجی میشود. (البته انتخاب این اسم، هیچربطی به موهای نارنجی رنگش ندارد!)
بهدلیل همان جدی بودن و علاقه، از وقتی بخش «کار و بار» راه افتاده، چپ و راست به دفتر هفتهنامهی دوچرخه زنگ میزند که: «بابا، شغل من هم خیلی جذابه! اگه این خوانندههاتون رو یه روز بیارین سر کار من، بهتون قول میدم که اونقدر بهشون مزه بده که از فردا همشون دلشون بخواد خبرنگار و نویسنده بشن!»
ما هم دعوت او را پذیرفتیم تا به همراه شما، مهمان یک روزهی آقای نارنجی شویم. البته، آقای نارنجی، برای مهمانی امروز، سهتا شرط هم گذاشته: اول اینکه او معتقد است اصلیترین شرط شغل خبرنگاری، صداقت است. یعنی اگر نوجوانی اهل چاخانپاخان و دوز و کلک باشد، باید فکر خبرنگارشدن را از کلهی مبارکش بیرون کند.
دوم اینکه از همهی مهمانان امروز خواهش کرده یا اهل مطالعه باشند و یا اهل مطالعه بشوند. چون معتقد است بهروز بودن یک خبرنگار، یکی دیگر از شرطهای موفقیت در این حرفه است که البته از راه مطالعهی کتاب و مجله و این چیزها بهدست میآید.
و سوم اینکه آقای نارنجی از همهی همراهان امروز قول گرفته تا ناهار، مهمان او باشند. پس خوشحال باشید و وسط بازدید از روزنامهی آقای نارنجی، هی اینور و آنور نروید تا ناهار مفصل آقای نارنجی را از دست ندهید. (البته به حساب جیب والدین عزیزتان!)
* * *
ساعت ۸
ساعت هشت، همه جلوی روزنامه هستیم. سرحال و شاد. سر و کلهی آقای نارنجی هم از داخل ساختمان پیدا میشود، آن هم با لبخند.
پس از ورود، آقای نارنجی ما را با قسمتهای مختلف روزنامه آشنا میکند. بخشهایی که به هرکدامشان گروه یا سرویس میگویند؛ گروه یا سرویس اجتماعی، گروه یا سرویس سیاسی، گروه یا سرویس ورزشی و... مسئولیت ادارهی هرسرویس، بهعهدهی یک دبیرسرویس است. اما در هرسرویس، چند خبرنگار و نویسنده هم حضور دارند که باید در سطح شهر بچرخند و تا آب از آب تکان بخورد، خبرش را برای بخش خودشان تهیه کنند.
آقای نارنجی هم خبرنگار گروه نوجوان است و معلوم میشود در کارش، یک سر دارد و هزار سودا. آخر در همان ساعتهای اولیه، چند قرار مصاحبه و گزارش میگذارد و هی از اینور، به آنور میرود.
ساعت ۱۱
آقای نارنجی ما را به همکارانش میسپارد و خودش برای گرفتن گزارش، سراغ یکی از مدارس میرود. مدرسهای که قرار است در آن بین بچهها، مسابقهی پرتاب موشکهای فضاپیما برگزار شود!
سر ساعت یازده، یکی از فوتبالیستهای مورد علاقهی نوجوانان هم، به دفتر آقای نارنجی میآید. انگار از قبل با او قرار مصاحبه گذاشته. اما از آقای نارنجی هیچ خبری نیست. ساعت دوازده شده، اما نارنجی، بینارنجی! بالأخره آقای ورزشکار، چندتا حرف غیرورزشی میزند و میرود. ما نگران آقای نارنجی هستیم. ساعت یک ظهر، سر و کلهی آقای نارنجی پیدا میشود، آن هم با سر و وضعی درب و داغان!
وقتی نفسش جا میآید به ما میگوید: «بچههای مدرسه، موشکهای کاغذی میساختن و به هوا پرتاب میکردن. اما نمیدونم چرا پدر و مادرشون فکر میکردن موشکهای بچهها، فضاییه و قراره تا خورشید بالا بره. تازه، به من هم میگفتن توی گزارشم، بنویسم که موشک چندتا از بچهها به خورشید هم رسیده، اما من زیر بار نمیرفتم و میگفتم که یه خبرنگار باید راستگو باشه و فقط حقیقت رو بنویسه. اونها هم در یه چشم به هم زدن، من رو از درخت توی مدرسه آویزون کردن تا حسابی خون به مغزم برسه و بهتر بتونم فکر کنم...»
انگار خبرنگاری هم مثل شغل نیروی انتظامی، آتشنشانی و یا اورژانس، جزء شغلهای سخت است. یعنی در حین تهیهی گزارش و خبر، احتمال کلهپا شدن یک خبرنگار از شاخههای یک درخت هم هست.
آقای نارنجی گزارش مدرسه را تنظیم میکند و برایش تیتر میزند:
«از موشکهای کاغذی تا موشکهای فضایی!»
راستی، بعدازظهر همان روز، آقای نارنجی با همان آقای ورزشکار تماس گرفت و بهخاطر بههم خوردن قرار مصاحبه، از او عذرخواهی کرد.
ساعت ۱۶
در روزنامهی آقای نارنجی، فقط خبرنگار نیست. کلی عکاس و هنرمند هم میتوانی ببینی. حتی در سرویس علمی روزنامه، میشود فیزیکدان و اقتصاددان هم پیدا کرد. پس با این حساب، برای کار در یک روزنامه، میشود اقتصاددان شد، اهل نوشتن هم بود، کمی هم از خلاقیت خدادادی کمک گرفت و خلاصه در سرویس اقتصادی یک روزنامه مشغول به کار شد. راستی، آقای نارنجی، دورهی عکاسی هم گذرانده و خودش، عکسهای خبری خودش را میگیرد.
حدود ساعت چهار بعد از ظهر، آقای نارنجی مطالبش را حسابی بازنویسی کرده و آنها را به همراه عکسهایش، به گروه فنی سپرده. آنجا مطالب آقای نارنجی به همراه عکسهایش، صفحهآرایی میشود و بعد هم صفحهی نمونهی پیش از چاپ آماده میشود خوانده و تصحیح شود.
ساعت ۲۴
ما که دیگر کم آوردیم. آخر فهمیدیم دبیر سرویس نوجوان، قسمتی از گزارش آقای نارنجی را حذف کرده و او مجبور است تا دیروقت، در دفتر روزنامه بماند و مطالبش را اصلاح کند. وحشتناکتر اینکه، کارکنان یک روزنامه، باید روزهای تعطیل هم سر کار بیایند. یعنی یکجورهایی آنها زبلخان هستند، زبلخان اینجا... زبلخان آنجا... زبلخان همهجا...
خلاصه یک خبرنگار، روز و شب نمیشناسد. یعنی اگر نیمههای شب هم اتفاقی افتاد، باید کنجکاویاش او را بیدار کند و آن خبر را بدون کم و کاست، به دست مخاطبانش برساند.
-----------------------------------------------------------
۱. این بخش گرافیک روزنامه است. گروهی هنرمند که دور هم جمع شدهاند و با کمک نرمافزارهای روز گرافیکی، تصاویر و نوشتههای خبرنگاران را به شکلی چشمنواز، در صفحههای روزنامه قرار میدهند و برای چاپ آماده میکنند. پس اگر در رشتههای هنری، به شاخههایی مثل گرافیک و تصویرگری علاقهمندید، میتوانید پس از فراغت از تحصیل از آن رشته، کار در مطبوعات را انتخاب کنید.
۲. پس از آمادهسازی کل روزنامه، سردبیر و مدیرمسئول، کل مطالب روزنامه را میخوانند تا خیالشان از همه نظر راحت باشد. آخر مسئولیت کل روزنامه و مطالبش به عهدهی آنهاست. راستی، سردبیر، آقای نارنجی را در دفترش خواسته تا از او به خاطر گزارش جالبی که همین امروز صبح از مدرسه تهیه کرده، تشکر کند.
۳. راستی یادم رفت بگویم که در بعضی از نشریهها، قبل از اینکه نشریه برای بررسی نهایی به دست سردبیر برسد، وارد بخش ویرایش میشود. همکاران در بخش ویرایش، نوشتهها را از نظر «فنی» (پاراگرافبندی، علایم نگارشی و ...) و از نظر «زبانی» (دستور زبان فارسی و...) بررسی و اصلاح میکنند و صفحهها را برای تصحیح دوباره، به بخش حروفچینی یا صفحهآرایی باز میگردانند.
-----------------------------------------------------------
وقتی صفحههای روزنامه، نهایی میشود، به اینجا، یعنی چاپخانه فرستاده میشود. چاپخانهای که برای خودش یک شهر است و کلی هم شهروند دارد. محصول این شهر بزرگ، چند ساعت بعد، داغ داغ، بهدست بچههای پخش میرسد. کسانی که روزنامه را بسته بندی میکنند و بستههای روزنامه را به باجهی روزنامهفروشیها میرسانند.
پس این روزنامهای که همینطور الکیپلکی نگاهش میکنید و گاهی با آن، شیشهی مبارک منزلتان را پاک میکنید، اینهمه برایش عرق ریخته شده.
راستی، اگر بخواهید در چاپخانهی یک روزنامه، مشغول بهکار شوید علاوه بر گذراندن دورههای تجربی چاپ، میتوانید دورهی متوسطه را در یک هنرستان بگذرانید و در رشتهی چاپ، فارغالتحصیل شوید.
-----------------------------------------------------------
قدم به قدم تا رسیدن به روزنامه-----------------------------------------------------------
آزمون علاقه!
این جدول، تا حدودی میزان علاقهی تو را به رشتهی روزنامهنگاری و کار در مطبوعات، مشخص میکند. بنا به علاقهات به هرقسمت، نمره بده و در انتها، جمع نمرهات را با عددهای زیر مقایسه کن.
نمرهی ۱۵ تا ۲۰: علاقهی زیاد
نمرهی ۱۰ تا ۱۴: علاقهی نسبی
نمرهی شش تا ۹: تردید
نمرهی صفر تا پنج: بیعلاقه
-----------------------------------------------------------
بازارکار در رشتهی خبرنگاری
۱. خبرگزاریها
۲. مطبوعات کشور، مثل روزنامهها، هفتهنامهها و دیگر مجلهها
۳. صدا و سیما
۴. روابط عمومی وزارتخانهها و سازمانها و شرکتهای دولتی و خصوصی
۵. شرکتهای تبلیغاتی
۶. پروژههای مطالعاتی و پژوهشی مرتبط با رسانه
۷. تدریس روزنامهنگاری
------------------------------------
پینوشت: از سرکار خانم آمنه اسماعیلزاده، کارشناس ارشد رشتهی مدیریت رسانه، تشکر میکنیم که به ما در تهیهی این مطلب کمک کردند.