در غیر اینصورت تجدیدشدن همان و بیآبرویی آنان در میان بستگان و آشنایان و به هم خوردن برنامههای تابستانی همان.
به هر حال من پیش از آن که نگران نتایج امتحانات خود باشم، از عکسالعمل والدینم میترسیدم و زمانی این نگرانی و ترس به پریشانی و اضطراب مبدل شد که خانم مدیر در آخرین روز امتحانات تأکید کردند که کارنامهها را فقط به اولیاء خواهند داد. میدانستم که اگر موضوع را برای پدر و مادر مطرح کنم چه خواهد شد.
مطابق معمول من و مدرسه را به باد ناسزا گرفته و میگویند: «چرا اینقدر بیعرضه هستی که ما باید برای دریافت کارنامهات به مدرسه برویم و از کار و زندگی بیکار شویم؟! شاید هم به خاطر تنبلی و بازیگوشی کارنامهات سیاه است و خجالت میکشی که خودت آن را بگیری؟»
البته تصور والدینم از درس خواندن ما هرگز جدی نبوده است، زیرا متأسفانه به اهمیت تحصیل واقف نیستند و بدان اعتقادی ندارند. از سوی دیگر نوع کار پدرم هم طوری است که صرفاً به درآمد بیشتر توجه دارد تا این که به فکر رشد و تربیت و تحصیل ما باشد. با این وصف طبیعی است که محیط خانه ما به جای آرامش و نشاط، پر از دغدغه، اضطراب و تشنج است.
انتظار برای فرا رسیدن زمان دریافت کارنامه بسیار سخت بود. ناتوانی در تصمیمگیری و نداشتن کسی که در این گونه موارد به کمکم بشتابد، مرا دچار اضطراب و پریشانی مضاعف میکرد که هرگز فراموش شدنی نیست.
سرانجام به این نتیجه رسیدم که خود برای دریافت کارنامه به مدرسه بروم. بنابراین با حالتی نگران و مضطرب خدمت خانم مدیر رسیدم. وقتی وارد دفتر شدم عدهای از اولیاء نیز در آنجا حضور داشتند.
خانم مدیر تا مرا دید با تعجب پرسیدند: «دختر چرا خودت آمدهای؟ پدر و مادرت کجا هستند؟ مگر نگفته بودیم که کارنامه را فقط به اولیاء میدهیم تا بهانهای برای دیدن آنها باشد؟!» من در جواب گفتم: «اجازه خانم مدیر! پدرم سر کار هستند و مادرم هم نتوانستند بیایند.»
خانم مدیر گفتند: «مگر مسائل مربوط به تحصیل شما کم ارزشتر از کار است و آیا... » من که در درونم التهاب عجیبی بود و گفتنیهای دردناک بسیاری در این مورد داشتم، ترجیح دادم که در این باره سکوت کنم و سپس با لحنی ملتمسانه گفتم: «اجازه خانم مدیر، لطفاً کارنامه را به من بدهید، قول میدهم که آن را به پدر و مادرم نشان دهم.»
بعد از اندکی تأمل کارنامهام را در آوردند و پس از نگاهی تمسخرآمیز به آن، گفتند بیا این هم نتیجه یک سال درس خواندن شما که حاکی از تلاش و پشتکار شماست! آیا با این کارنامه از خانواده و دوستانت خجالت نمیکشی؟
من با دستانی لرزان و چشمانی پر از اشک در حالی که حاضران در دفتر به من چشم دوخته بودند، کارنامه را تا کرده لای کتابم گذاشتم و از مدرسه خارج شدم. بغضام که تا آن زمان در گلویم حبس شده بود ناگهان ترکید و در میان راه با صدای بلند شروع به گریستن کردم.
با خود گفتم: گیرم که خانواده من تحصیلات عالی ندارند و پدرم تمام هم و غم خویش را صرف درآمد بیشتر میکند و توجه او به مدل ماشین بیشتر از توجهش به تعلیم و تربیت ماست، اما مدیر چرا اینگونه بدون بررسی حکم میکند و در حضور دیگران با دانشآموز چنین رفتاری دارد؟ به راستی آیا این فقط «کارنامه من» است؟ آیا مدرسه در آن نقشی ندارد؟
نقش خانواده در این میان چیست؟ پس چگونه است که وقتی کارنامه دانشآموزی خوب و درخشان است هم اولیای مدرسه و هم خانوادهها آن را نشانه تلاش و سند افتخار خود میدانند و بدان میبالند ولی در مواردی اینچنین کارنامه تنها به دانشآموز تعلق دارد و مدرک بی لیاقتی و محکومیت اوست؟ آیا مدارس به راستی وظایف و مسئولیتهای خود را بهطور کامل انجام میدهند؟
«والدین گرامی، اولیای محترم مدرسه کارنامه فقط متعلق به دانشآموز نیست»به راستی دانشآموزی که در خانه احساس امنیت نکند و فضای تربیتی در رفتار پدر و مادر با او و با یکدیگر بر اساس احترام و تکریم، درک متقابل و همکاری نباشد قطعاً احساس عزتنفس و اطمینان خاطر نخواهد داشت و نیز قوای روحی و جسمی و استعدادهای درونی وی کشف و به کار گرفته نشده دچار اضطراب و تشویش خاطر خواهد شد. در این صورت از چنین دانشآموزی نباید انتظار درس خواندن و موفقیت تحصیلی و شکوفایی استعدادهایش را داشت.
سخن آخر هم با شما والدین گرامی است که وقتی منتظرانه یا مضطربانه برای دریافت کارنامه فرزندتان به مدرسه مراجعه میکنید یا آن را از دست فرزند دلبندتان دریافت میکنید به خاطر داشته باشید که در این کارنامه هم والدین سهیمند و هم مدرسه در آن نقش دارد!
به هر حال اگر در طول سال تحصیلی با برنامهریزی منظم برای پیگیری امور تحصیلی و تربیتی فرزندتان به مدرسه مراجعه کنید و در خانه نیز محیط امنی را برای درس خواندن او فراهم کنید نتایج کار تا حدود زیادی روشن خواهد بود و روز دریافت کارنامه نیز بدون دلواپسی سپری خواهد شد.