اسلحهاش را به سرعت برداشت. تنها کافی بود اشارهای به ماشه کند. دواندوان به سوی محل چرای گوسفندانش رفت که با صحنه عجیبی روبهرو شد. 44 بز، خونین و دریدهشده، نقش زمین شده بودند. چوپان، در ابتدا تصور کرد که گرگ به گلهاش زده اما ناگهان یک پلنگ روبهرویش ظاهر شد. در یک لحظه به جای اینکه ماشه را فشار دهد، تفنگش را آرام پایین آورد و اجازه داد حیوان گرسنه خوب از خودش پذیرایی کند. این ماجرای چوپان قهرمان، زمستان سال گذشته حسابی سر زبانها افتاد و بسیاری از فداکاریاش حرف زدند. چند روز پیش اما او بهخاطر ماجرایی دیگر باز همه را غافلگیر کرد. آقای چوپان ضرر و زیان 11میلیون تومانی را از سازمان محیطزیست قبول نکرد و گفت که سازمان این پول را صرف کمک به محیطزیست کند. حالا خیلی از مردم «نوروز حیدری» را بهعنوان یک شخصیت حامی محیطزیست میشناسند؛«دار و ندارم همان گوسفندان بود. آن روز 140راس گوسفند را به چرا برده بودم. خیلی از آنها امانت مردم بودند.» این جملههایی است که نوروز شبان به زبان میآورد؛ «35سال است که در منطقه کولپیر در ارتفاعات هشتادپهلو زندگی میکنم. این طبیعت را دوست دارم و با آن انس گرفتهام.» چوپان گزارش ما زندگی سخت و طاقتفرسایی دارد. خودش میگوید سالی 3 بار کوچ میکند و از کودکی تا به امروز به زندگی عشایری مشغول بوده است؛ «ما عشایر کوچنشین هستیم و برای همین، همه زندگیمان را در کوه و دشت میگذرانیم.»
1- زندگی خصوصی آقای نوروزی
آقای حیدری 3فرزند دارد و پدر و مادرش هم با او زندگی میکنند؛ سرجمع یک خانواده 7نفری هستند که یکی از بچهها برای تحصیل به مدرسه ابتدایی شبانه روزی رفته. همه اهالی آن منطقه میدانند که این چوپان به سختی از پس خرج و مخارج آنها بر میآید اما او میگوید خدابزرگ است. روزی را میرساند. میگوید که اگر سال نیکویی باشد پایان سال 5یا 6میلیونی درآمد دارد؛ این یعنی در حالت خیلی خوب در آمد این خانواده 7نفری ماهانه 500هزار تومان است. بدتر از همه این است که آقای حیدری پارسال هیچ درآمدی نداشت. حتی مقروض هم شد؛ «پارسال بهخاطر حمله پلنگ هیچچیز دستمان را نگرفت. بدهکار هم شدم. مجبور شدم برای سیر کردن شکم خانوادهام از کسی پول قرض کنم اما باز هم خدا را شکر امسال سال خوبی است. فکر کنم بتوانم تا 8میلیون تومان از دامها را بفروشم. تحمل سختی تنگدستی را دارم اما تحمل این را ندارم که طبیعتی که سالهاست از دیدن حیوانات بینظیرش لذت میبرم از بین برود.»
چوپان فداکار میگوید نیازی نیست برای اطلاع از اوضاع حیاتوحش پای اخبار تلویزیون بنشیند که البته هیچوقت هم این امکان برای او میسر نشده. او میگوید که فنا شدن حیوانات را در این صحرا با پوست و استخوانش لمس میکند؛ «سالها پیش برای دیدن کلهای وحشی و پرندگان و حتی همین پلنگ نیازی نبود شال و کلاه کنیم و به عمق درهها برویم. کافی بود نگاهی به کوهستان بیندازیم، آن وقت بود که از تماشای جولان دادن آنها لذت میبردیم. این صحنهها را باید دید تا به زیبایی خلقت این جانوران پی برد.»
آقای حیدری تنها تا کلاس پنجم ابتدایی درس خوانده.خودش میگوید بهخاطر کوچنشینی نتوانسته درسش را ادامه دهد. کتاب و مقاله و روزنامه به دستش نمیرسد. تمام دریافتهای او از جانوران حیات وحش تجربیاتی بوده که به چشم خودش دیده؛ «در این کوهستان خرس، گرگ، روباه، کل، بز و ... زیاد میبینیم اما پلنگ را شاید سالی یکبار ببینم. به همینخاطر معلوم است که این حیوان نادر است.» چوپان کوهستان هشتادپهلو در ادامه از بینظیرترین صحنههای حیات وحش میگوید که با چشم خود و از نزدیک شاهد آن بوده؛ «به برنامههای مستند حیاتوحش که از طریق تلویزیون پخش میشود علاقهمندم اما من بیشتر روزهای سال را در کوه و صحرا سپری میکنم و فرصت دیدن این برنامهها را ندارم. تا به حال چند مستند دیدهام اما مثل مستندهایی که خودم از نزدیک دیدهام نمیشود. بارها پلنگ را قبل از این حادثه دیدهام و شاهد حرکات و رفتارش بودهام. باورتان نمیشود که این حیوان وقتی شکمش سیر است حرکات بینظیری انجام میدهد؛ درست مثل این است که میخواهد نظر حیوانات دیگر را بهخودش جلب کند و برایشان نمایش بدهد و سرگرمشان کند. شاید دور از ذهن باشد اما من در این مدت رفتاریهای بینظیری از این حیوانات دیدهام که هیچ دوربینی تا به حال ثبت نکرده. بهنظرتان اگر شما جای من بودید، عاشق طبیعت نمیشدید؟»
2- روز حادثه
زیاد مقدمه نمیچیند، میرود سر اصل مطلب و برایمان از روزی میگوید که پلنگ، نیمی از گلهاش را درید؛ «خوب یه یاد دارم. نزدیک غروب بود. تصمیم گرفتم بعد از نوشیدن چای، گله را جمع کنم تا به خانه بروم. هوا مهآلود بود و کمی هم باران باریده بود. آن روز خیلی خستهتر از روزهای دیگر بودم.» آقای چوپان سابقه زیادی در گلهداری دارد، شاید به همینخاطر است که میتواند یک تنه، 140راس بز را با خودش به چرا ببرد. او در تمام سالهای گلهداریاش با مشکل حادی روبهرو نشده بود اما اینبار ماجرا فرق میکرد؛«یک لحظه متوجه سروصدای غیرعادی بزها شدم و به سمت گله شروع به دویدن کردم. شاید در حدود 200متر دویدم. بزهایم حسابی پراکنده شده بودند و با منظرهای که پیشرویم قرار داشت و مه غلیظی که مقابلم بود، دید خوبی نداشتم و نفهمیدم چه اتفاقی رخ داده.»
آقای حیدری در ابتدا تصور میکرد که گرگها به گلهاش زدهاند؛ «جلوتر که رفتم با صحنه عجیبی روبهرو شدم. تعداد زیادی از بزهایم درحالیکه توسط حیوانی قدرتمند دریده شده بودند، نقش زمین بودند.» اما او به این موضوع شک کرد؛ چراکه میدانست گرگ آنقدر قدرت ندارد که این همه حیوان را به این شکل بدرد.
بزها حسابی ترسیده بودند و چوپان با فریادهای بلندی که میکشید سعی میکرد تا حیوان درنده را فراری بدهد؛« بارها اتفاق افتاده بود که گرگ به گلهام زده بود اما هر وقت فریاد میزدم و به گله میرسیدم گرگ پا به فرار میگذاشت ولی اینبار از این خبرها نبود، چراکه بزهایم هنوز ترس داشتند و به این طرف و آن طرف میدویدند.» نوروز حیدری این ماجراها را تعریف میکند و در ادامه از لحظهای میگوید که پلنگ در مقابلش ظاهر میشود؛ «پلنگ، گردن یکی از بزهایم را به دندان گرفته و در حال خفه کردنش بود. باورتان نمیشود. برای لحظاتی با پلنگ عصبانی چشم در چشم شدم.» هنوز پلنگ کار بزی که در دهانش بود را تمام نکرده بود که سراغ یک بز دیگر رفت و او را خفه کرد؛ «حتی تعدادی از بزهایم را از ارتفاعات کوه به پایین پرت کرده بود.»
به گفته آقای حیدری، پلنگ خشمگین و گرسنه بود و به اندازه کافی بزها را از پا درآورده بود اما با وجود این، چوپان لرستانی هیچ تلاشی برای از پا درآوردن پلنگ نکرد؛ کاری که او را به یک قهرمان بدل کرد؛ «من تفنگ برنو با جواز دارم و همیشه همراهم است. آن روز هم تفنگ روی دوشم بود اما حتی شلیک هوایی هم نکردم تا مبادا حیوان را بترسانم. در این میان از 150تا بز 44تا با حمله پلنگ تلف شده بودند.»
البته این برای نخستین بار نبود که نوروز با پلنگ روبهرو میشد؛ «من قبلا هم پلنگ را در این کوه دیده بودم اما از فاصله خیلی دور. بهنظر من این حیوان خیلی زیباست، شما تا آن را از نزدیک نبینید متوجه حرف من نمیشوید. به خدا قسم اگر تمام دامهای مرا هم میخورد هرگز به طرفش تیر شلیک نمیکردم. خداوند به ما برکت میدهد، هر سال بزغالهها و برههای جدید متولد میشوند و دامداریام رونق میگیرد اما اگر پلنگ از بین میرفت دیگر این کوه، این حیوان نادر را به چشم نمیدید. این منطقه خیلی بکر و زیباست. من از طبیعت اینجا لذت میبرم اما طبیعت هر چقدر بکر و زیبا باشد بدون جاندارانش هیچ لطفی ندارد.» بعد از آن ماجرا چوپان گزارش ما تعدادی از بزها را که زخمی بودند یا آنها را که از ترس پا به فرار گذاشته بودند، در کوه رها کرد و با بقیه گله مثل لشکری شکستخورده به روستا بازگشت.
3- فداکاری دوباره چوپان
مسئولان محیطزیست استان لرستان بعد از آن اتفاق درصدد جبران خسارت وارده به این دامدار برآمدند و جالب اینکه مدیرکل حفاظت محیطزیست لرستان از آقای حیدری بهخاطر کاری که کرد و پلنگ را از پا در نیاورد تقدیر و قدردانی کرد. ماهها گذشت تا اینکه همین چند روز گذشته نوروز حیدری به اداره کل حفاظت محیطزیست استان لرستان رفت.
معادل قیمت 44راس گوسفند تلف شدهاش چک صادرشده بود؛ یعنی 11میلیون تومان. شبان جوان تا اینجای کار هم گل کاشته بود؛ گرفتن خسارت حقاش بود و اگر این مبلغ را دریافت میکرد چیزی از محبوبیتاش کم نمیشد اما درحالیکه به این پول نیاز داشت و با آن میتوانست گره خیلی از مشکلات مالیاش را باز کند در عین ناباوری چک را قبول نکرد. او به ازای این کار، تنها یک خواسته داشت؛ خواستهای که همه را متحیر کرد و دوباره این چوپان خبرساز شد؛ «کوهستان هشتاد پهلو هزار و 800هکتار وسعت دارد اما تنها یک محیطبان، یک تنه دارد از آن حراست میکند، این در حالی است که شکارچیان غیرمجازی در کمین هستند که کمر به قتل حیوانات بیزبان محیطزیست بستهاند. این مبلغ گرچه ناچیز است اما میتواند پایهای شود برای ساخت پاسگاه محیطبانی.»