روزنامه کیهان در ستون سرمقاله خود با تیتر« میدان فریب» نوشت:
حتما دیده یا شنیدهاید که وقتی یک گروه سارق حرفهای، قصد انجام سرقت مهم و بزرگی دارند، ترفندهای مختلفی به کار میبرند تا هرچه بیشتر موفقیتشان را تضمین کند. یکی از این ترفندها، صحنهسازی و ایجاد حوادث صوری و ساختگی است. حوادثی که باعث میشود حواس مردم و نگهبانان محل مورد نظر به سوی آن حادثه ساختگی پرت شده و سارقان با بهرهگیری از این غفلت، به راحتی مقصود خود را عملی کنند. در این روش معمولا فرد یا افرادی از باند سارقان در قالب مردم عادی و حتی در هیات مامور محافظ به قصد کمک کردن و حل مشکل یا برقراری نظم و... در بین مردم عادی و در محل حضور دارند و اتفاقا همانها هستند که هدایت جریان و افکار عمومی را بر عهده میگیرند و با زرنگی صحنه را برای حلقه اصلی ماجرا آماده میکنند.
این شگرد، تنها در سرقتها و فیلمهای ژانر پلیسی و کارآگاهی کاربرد ندارد، بلکه کاربرد بسیار مهم و اصلی آن در عالم سیاست، بمنظور جهت دادن و در اصل انحراف افکار عمومی و مسئولان کشورهاست. شگردی که غرب به خاطر سابقه استعماری و سراسر خباثت و جنایتش در آن متبحر و کارکشته است و بارها و بارها آن را در جهان به کار گرفته و در بسیاری از موارد نیز، به نتیجه مطلوب رسیده است. برای آنها مقدمات این روش مهم نیست! مهم این است که مردم و حافظان آن گوهر گرانبها، حواسشان از حادثه اصلی پرت شود. در همه این موارد، از حوادثی استفاده میشود که فی نفسه مهم و خطیر است اما در مقایسه با حادثه اصلی و آنچه انتظار مردم را میکشد، هیچ است و اصلا نباید آن حادثه فرعی را به هیچ انگاشت! و این فقط در سایه شناخت این شگردها حاصل میشود.
در مدل سیاسی این شگرد، برخی خواص و جریانات با همراهی مطبوعات و رسانههای آلوده، نقش همان کسانی را ایفا میکنند که با صحنهسازی حواس مردم را پرت میکنند تا دزدان به راحتی به غارت و دستبرد دست بزنند. و البته در این بین نقش رسانهها بسیار برجستهتر از سایر اجزا است. به نحوی که قاطعانه میتوان گفت بدون حضور آنها، امکان شکلگیری اینچنین سناریوهای خیانتآمیزی وجود ندارد.
در ایام اخیر شاهد زنجیرهای از حوادث و حواشی هستیم که پی در پی سپهر سیاسی کشور را دربر گرفته و هر یک برای مدتی انرژی و توان جامعه را به خود مصروف کرده و پس از مدتی گرد و غبار منازعه سیاسی و جناحی فروکش کرده و البته هنوز فروکش نکرده، مضمون تازهای از گوشه دیگری کوک شده و ماجرای تازهای شکل گرفته است!
چند نمونه دم دستی و آشکار از این حوادث عبارتند از:
1- سخنان سخیف وزیر اسبق اطلاعات و دستیار کنونی رئیسجمهور در تقدیس شیر و خورشید و آرزوی بازگرداندن آن که در تقابل صریح و بیچون و چرا با فرمایشات امام راحل عظیمالشأن بود.
2- اظهارات عجیب رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام درباره مسائل فرهنگی و مباح دانستن برخی منکرات عینی، به بهانه پرداختن به امور به اصطلاح ریشهای و مبنایی!
3- برپایی جشنی در روز میلاد حضرت زهرا(س) در کاخ سعدآباد و نقل روایات گوناگون از اشرافیت یا سادگی مبالغهآمیز آن.
4- واکنشهای تعجبآور نسبت به تولید و پخش یک فیلم مستند و دعوت از مسئولان قضایی برای برخورد با سازندگان آن، از سوی کسانی که حتی فیلم را ندیده بودند!
به این فهرست میتوان دهها مورد و نمونه دیگر اضافه کرد. نمونههایی که گاه از سوی حامیان و گاه از سوی منتقدان دولت شکل میگیرد و در جامعه منعکس میشود. با نگاهی وسیعتر میتوان حتی برخی رفتارهای قانونی در مقطعی خاص را هم حرکت ناخواسته در این الگو دانست. مثل سوالات پیاپی و بعضا بیثمر از وزرا یا بعضی تغییرات مدیریتی بیموقع در برخی قوا.
اما ماجرا چیست!؟ آیا همه کسانی که رفتارهای این چنینی را در پیش گرفتهاند عامل مستقیم دشمناند؟ قطعاً چنین نیست و نمیتوان به همه آنها چنین نسبتی داد. میتوان گفت که برخی عامدانه سخنان خلاف اصول و مبانی نظام اسلامی و حتی احکام شرع میزنند تا خشم و خروش مردم مومن انقلابی را برانگیزند! امام راحل(ره) در این خصوص هوشیارانه اندرز دادهاند:« اهانت به بعض احکام اسلام... من باب اتفاق نیست، نقشه است، توطئه است. نقشه برای اینکه شما را از راه مستقیمی که دارید منحرف کنند و به امور دیگر غیر از این امر مهم منحرف کنند. ملت ایران باید با هوشیاری این توطئه را خنثی کنند.» اما برخی هم نسبت به نتیجه سخن و رفتارشان بیاطلاعند و نمیتوانند چند گام جلوتر، تاثیر آن را ببینند! اما آنچه مهم است پژواک و انعکاس این رفتار و گفتار در مقطع خاص جامعه است. این همان هدف مهم دشمن است.
رهبر معظم انقلاب سالها قبل فرمودند: «گاه دشمن حرف خود را با ده واسطه از دهان یک فرد موجه میزند». این همان وضع امروز ما در بسیاری از اظهار نظرها و اقدامات است. اما ماجرا به همین جا ختم نمیشود. بیان یک سخن در جمعی محدود یا انجام یک کار در گوشهای متروک انعکاس اجتماعی ندارد و گردانندگان و صحنهپردازان را به هدفشان نمیرساند! پس باید حلقه دوم وارد کارزار شود و موضوع را با سر و صدا و جار و جنجال رسانهای تبدیل به موضوع اول کشور کند! اینجاست که دشمن به زنجیرهای از رسانههای همسو و غوغاسالار نیاز دارد!
اگر فیلم مستندی ساخته شده، باید تمام نظام متهم به توطئه علیه رئیسجمهور شود! اگر از وزیری سوال میشود، باید دهها یادداشت و گزارش خبری با ذکر تعداد، جزئیات، جناح و سابقه نمایندگان سوالکننده نگاشته شود تا موضوع کاملا سیاسی و حاکی از کینه و غرض جلوه کند! اگر کسی حرفی زد باید دهان او را با بیسواد و بیشناسنامه خواندن بست و آن کلمات را هزاران بار در روزنامهها تکرار کرد و لاجرم در همه این موارد - و دیگر موارد مشابه - گروهی که خود را مظلوم و مورد حمله قلمداد میکند به دفاع از خود میپردازد و جنگ مغلوبه میشود!... و این همان لحظه مطلوب و مورد انتظار غارتگران و دزدان است!
البته این حوادث، برای نخستین بار نیست که در ایران اتفاق میافتد! سالها قبل همان وقتی که رهبر معظم انقلاب، صراحتا برخی نشریات زنجیرهای را پایگاه دشمن معرفی کردند و البته مدتی بعد مقامات غربی صراحتا به حمایت مالی از این زنجیرهایها اعتراف و اذعان کردند، رئیسجمهور وقت مدعی بود که هر 9 روز در کشور با یک بحران مواجه است! گرچه آن روز هم برای خیلیها معلوم بود، اما بعدها بر همگان و حتی هواداران خود او هم معلوم شد که بحران را خودشان میساختند، مدیریت میکردند، به اوج میرساندند و پس از آنکه هزینههای فراوانش را به نظام تحمیل میکردند، به کناری مینهادند و بحران تازهای به راه میانداختند! آن روزها چنین میکردند تا مردم نفهمند چه بر سر ارزشها میآید! تا کسی خبردار نشود که در عرصه سیاست خارجی و دیپلماسی هستهای چه میگذرد! تا خبردار نشویم که از ترس تشر دشمن و قرار گرفتن در محور شرارت، چه نرمشهای غیرموجهی پشت صحنه صورت میگیرد و چه نامههایی به التماس و پوزش نوشته میشود!
... و البته خدا چیز دیگری میخواست و مثل همیشه حافظ این انقلاب بود.
اما اکنون چه باید کرد!؟ آیا باید منفعل بود و نسبت به هر حرف سخیف و ضد دین و یا هر حرکت خلاف اصول و مبانی نظام چشمها را بست و دم برنیاورد!؟ آیا باید با جوش و خروش، کشور را به صحنه نبرد و تقابل دائمی تبدیل کرد و هر روز، پیگیر و درگیر بحرانهای ساخته و پرداخته شیاطین داخلی و خارجی و رسانههای زنجیرهای آنها شد!؟ و آیا راه میانهای هم وجود دارد؟ آیا نمیتوان از ظرفیتهای تجربی و خسارتهایی که پیش از این همین روش به کشور و انقلاب وارد کرده، بهره گرفت و بازی شعبدهبازان را با هوشیاری خنثی کرد و ناکامشان گذاشت؟ فراموش نکنیم عمده واکنشها، بر حق و از روی غیرت دینی و انقلابی است، درست مثل ضرورت کمک به مصدومان واقعی همان تصادف ساختگی! اما اولویتبندی و دید باز داشتن، اقتضا میکند که برای حفظ ارزشی عظیمتر و گوهری قیمتیتر، قربانی شدن آن چند نفر را با چشم اشکبار شاهد باشیم و آن نقد جان را برای حفاظت از آن گوهر پسانداز کنیم! به بیان دیگر هیچ اقدام پلشت و آسیبرسان را بیپاسخ نگذاریم، اما مراقب باشیم که اینگونه اقدامات و حاشیهسازیها نگاهمان را از مسائل اصلی منحرف نکند.
باید به هوش بود و فراموش نکرد که عقبههای مهم و تعیینکنندهای در پیش داریم. مذاکرات هستهای به حساسترین روزهای خود نزدیک میشود و بهانههای غرب وحشی برای پنجه کشیدن به روی انقلاب هر روز جدی و جدیتر میشود. رویکرد به اقتصاد مقاومتی برای مقابله با توطئههای دشمن و گشایش و رونق اقتصادی کشور ضرورتی حیاتی دارد و... باید برای آن روزها و آن صحنهها مهیا باشیم و فریب صحنهسازیها را نخوریم و از یاد نبریم که شیطانکهای بنده شیطان بزرگ، اگرچه از داخل و خارج به حرکت درآمدهاند، اما لشکر کلاغها را سنگی کافی است.
مهمترین وظیفه آموزش و پرورش
روزنامه رسالت در ستون سرمقاله خود آورد:
سالها از دوره مقاومت در برابر جنگ تحمیلی و خاطرات مدرسه تربیت جهادی می گذرد. مدرسه ای که شگفتی آفرید و از همه تهدیدها ، فرصت ساخت و امروز عزت و سربلندی خود را مدیون همان مدرسه کار آمد هستیم . دیر یا زود این مدرسه باید بازگشایی شود، چرا که روزهای سخت آزمونهای بزرگ در پیش است. و تنها مدیران جهادی هستند که از عهده ماموریتهای دشوار بر می آیند .
آموزش و پرورش جمهوری اسلامی که اولین امید تربیت جهادی است، همچنان چشم انتظار یک قهرمان است که با اشراف به مبانی و اصول تعلیم و تربیت اسلامی و با انگیزه آخرتی و آزاد از اسارتهای حزبی و جریانی ، خاطر انقلاب اسلامی را در مورد تربیت نیروی انسانی مناسب، آسوده سازد.اکنون که از "قرعه فال" رئیس جمهور محترم نام جناب فانی بیرون آمده است و قرار است "بارسنگین امانت" تربیت نیروی انسانی و تضمین آینده نظام را حمل نمایند، شایسته است مروری بر عملکرد ماههای گذشته داشته باشند و ارزیابی خود از پیشرفت کار تحقق سند تحول مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی و سیاستهای ابلاغی مقام معظم رهبری را مستمرا به افکار عمومی اعلام نمایند .
پیشرفتهایی را اطلاع رسانی کنند که خانواده ها آن را در مدرسه و رشد و ارتقای شخصیت و تعلیم و تربیت فرزندانشان احساس کرده باشند و باور کنند .
در دیدار چهارشنبه گذشته فرهنگیان با مقام معظم رهبری اولین و مهمترین مسئله آموزش و پرورش که مورد تاکید قرار گرفت این بود که وزیر محترم ببینند از چه نیروهایی در مدیریتهای کلان آموزش و پرورش استفاده می کنند ؟
" نیروهایی که در این شبکه عظیم به کار گرفته میشوند باید خصوصیاتی داشته باشند . یکی از این خصوصیات این است که پرانگیزه باشند با نشاط باشند . از نیروهای خسته ، فرسوده، بی ابتکار و کسانی که هر چه بلد بودند به کار زدند، دیگر هیچ کاری بلد نیستند، نباید به عنوان عناصر اولویت دار استفاده کرد. اولویت با نیروهای جوان ، با نشاط، پرانگیزه، متدین ،انقلابی و کسانی است که مسئله آنها در آموزش و پرورش همان مسئله اصلی آموزش و پرورش باشد یعنی تربیت انسانها ، از اینها باید استفاده کرد... اولین مسئله به نظر من این است که ببینند از چه نیروهایی استفاده می کنند از نیروهای مومن ، انقلابی ، با نشاط ، علاقهمند، عاشق کار خود و آماده ورود در میدانهای دشوار و در محدوده اهداف آموزش و پروش این مهمترین کار است" ( مقام معظم رهبری)
همه انتظارات مطرح شده قابل دسترسی و تحقق هستند البته به شرطی که راس وزارت بخواهد و بتواند از همه ظرفیتها استفاده کند. دانش، فکر و تجربه مدیرانی که سالها در حوزه تعلیم و تربیت خدمت کرده اند از جمله این ظرفیها هستندکه نباید به بهانه هایی مورد تغافل واقع شوند .
بهره گیری از بازوانی سالم و توانمند و برنامه اجرایی مدون برای تحقق سند تحول و پیگیری و پشتکار برای عملیاتی شدن آن نباید تحت الشعاع ملاحظات سیاسی و حزبی قرار گیرد.
واگذاری فرصتها و مسئولیتهای حساس نظام تعلیم و تربیت به جناحها و جریانهای سیاسی تغافل از بند 10 سیاستهای کلی ابلاغی به وزارت آموزش و پرورش است و زمینه ساز به حاشیه رانده شدن مسائل اصلی ودامن زدن به مسائل حاشیه ای خواهد شد که در همین دیدار اخیر نیز به عنوان "سم" از آن یاد شده است. سمی که موجب تشدید بیماری در کالبد نیمه جان آموزش و پرورش میگردد .
دستگاه عظیمی که میخواهد برای آرمانهای بلند نظام نیروی مناسب تربیت کند اول باید بتواند نیروی انسانی مورد نیاز (برای تحقق ماموریت) خود را کشف و تربیت کند.
در فرض تهیه برنامه عملیاتی برای تحقق سند تحول چه افرادی از عهده اجرای صحیح آن بر می آیند ؟ این افراد چه وقت، کجا و چگونه باید تربیت شوند ؟اگر قرار است قله های آرمانی این ملت با مدیریت جهادی فتح شوند ، این مدیران جهادی در کدام مدرسه و با کدام معلم و مربی و کدام برنامه تربیتی باید تربیت شوند؟
بررسی و کشف چنین استعدادهایی و تربیت مناسب آنهامسئله ای نیست که به سادگی و خود به خود اتفاق بیفتد و لذا بازنگری و تحول در نظام گزینش و تامین و تربیت منابع انسانی اولین مسئله ای است که لازم است مورد توجه واقع شود. ادامه وضع فعلی نظام گزینش چیزی بهتر از شرایط موجود به ارمغان نخواهد آورد.
اگر وزارت آموزش و پرورش نتواند معلمان و مدیران شایسته ای برای تحقق چشم انداز سند تحول تربیت کند چگونه می تواند برای سایر دستگاه ها، نهادها و آرمانهای بلند نظام، نیروی انسانی مناسب تربیت نماید؟!
اگر کاری برای خدا خالص شود و جز عمل به تکلیف و جلب رضایت او ملاحظات دیگری وجود نداشته باشد حتما یاری خداوند را به دنبال خواهد داشت و گامهای استواری که به موفقیت می انجامد .
برای وزیر محترم آموزش و پرورش که بارسنگین این مسئولیت خطیر را پذیرفتند موفقیت و حسن عاقبت از پیشگاه خداوند متعال مسئلت داریم و امیدواریم بتوانند از این آزمون مهم ، سربلند بیرون آیند.
این، رسم امانتداری نیست
روزنامه جمهوری اسلامی نوشت:
اگر اهل تعارف و پنهان کردن واقعیتها نباشیم، باید بپذیریم که فعالان سیاسی جناحهای مطرح در کشور، سال 1393 را با بداخلاقی شروع کردهاند. در کمتر از دو ماهی که از سال جدید میگذرد، تقریباً به اندازه روزهائی که پشت سر گذاشتهایم، بداخلاقی دیده ایم.
بداخلاقی، بد فرهنگی هم هست. اگر فرهنگ سیاسی داشته باشیم، اهل تعامل و تفاهم با همدیگر و همراهی و همفکری بر سر مصالح و منافع کشور خواهیم بود و بهانهجوئیها و خرده گیریهای وقت گیر را کنار خواهیم گذاشت. غفلت از اصول، پرداختن به فروع و سرگرم شدن به حواشی، شایسته کسانی که در نظام جمهوری اسلامی مسئولیت دارند یا در فضای سیاسی چنین جامعهای توفیق و فرصت فعالیت دارند، نیست.
انتظار این بود که در سال فرهنگ و اقتصاد، از یکطرف ضوابط و اقتضائات فرهنگی توسط فعالان سیاسی رعایت شود و از طرف دیگر تمام کسانی که به نحوی دست اندرکار امور مدیریتی کشور هستند و در عرصه سیاسی نقشآفرینی میکنند، به الزامات استقلال اقتصادی که نگاه فرهنگی در رأس آن قرار دارد، ملتزم باشند. نه اقتصاد میتواند منهای فرهنگ شکل بگیرد و نه سیاست بدون فرهنگ میتواند برای جامعه کارساز و مفید باشد. به همین دلیل، همواره فرهنگ را باید محور قرار داد و با استفاده از بهرههای فرهنگی، به سیاست و اقتصاد غنا بخشید. رسیدن به چنین هدفی نیازمند فرصتی است که مسئولان و صاحبان فکر و نظر بتوانند با استفاده از آن فرصت، به مسائل کلان بیاندیشند تا بتوانند نقشه راه را ترسیم نمایند و برای اجرای آن برنامه ریزی دقیق کنند.
متأسفانه بداخلاقیهای سیاسی از اولین روزهای بعد از تعطیلات نوروز از ناحیه رقبای دولت و اظهارنظرهای کارشناسی نشده یا غیر ضروری توسط بعضی مسئولان موجب شده بخش عمدهای از وقتها به جای آنکه صرف مسائل محوری شود، با درگیریهای لفظی و بحثهای حاشیهای تلف شود و تلفات زیادی نیز با خود به همراه بیاورد. عدهای در عین حال که مدعی ولایتمداری هستند هر روز به شکلی درباره مذاکراتی که خود رهبری آن را زیر نظر دارند و دست اندرکاران آن را فرزندان انقلاب نامیدهاند و توصیه کردهاند راه برای ادامه کار آنها باز باشد، بهانهجوئی و اعلام دلواپسی میکنند.
سایتهای متعدد، روزنامهها، بولتنها، راهپیمائیها و همایشهای متعدد در خدمت این گروه قرار دارند و حتی و با استفاده از بودجههای متعلق به بیت المال و امکانات عمومی و تر?بونهای نظام از جمله مجلس شورای اسلامی به مشوش ساختن اذهان مردم میپردازند. عدهای نیز در عین حال که به دولت وابسته هستند و باید مشکلات کشور، اقتضائات منطقه و شرایط جهانی را به خوبی درک کنند، گاهی اظهارنظرهائی میکنند که حتی اگر صحیح باشد قطعاً غیرلازم و چه بسا مضر است.
نام اقدامات گروه اول را نمیتوان انتقاد گذاشت کما اینکه اظهارنظرهای گروه دوم را نیز نمیتوان خدمت به دولت یا نظام و کشور دانست. مردم به خوبی میفهمند و این فهم و درک خود را به زبان میآورند که گروه اول، دلواپس مصالح کشور نیستند بلکه دلواپس منافع خود هستند کما اینکه برای گروه دوم نیز متأسفند که همچون خروس بیمحل، مطالبی به زبان میآورند که تعرض به مراجع محسوب میشود، بهانه به طرف مقابل میدهد، اختلافات را دامن میزند و در عین حال هیچ سودی برای کشور ندارد.
اگر در جامعه اسلامی ما حتی مراجع نیز نتوانند نظر شرعی خود را درباره مدیریتها بگویند و بلافاصله بعد از اظهارنظر با تعرضهای تبلیغاتی مواجه شوند، سایرین چگونه برای آزادی بیان و نظر احساس امنیت کنند؟ همه میدانیم که در تشخیص فقهای ما تفاوتهائی وجود دارد. این تشخیصها چه در قالب فتوا و چه در قالب رهنمود و یا ابراز نگرانی میتوانند ابراز شوند. مسئولین ارشد نظام نیز با در نظر گرفتن همین اختلاف تشخیصها و مصالحی که برحسب مسئولیتهای خود در نظر دارند و اقتضائاتی که وجود دارد، به تصمیم میرسند و به آن عمل میکنند. بدین ترتیب، جائی برای تعرضهای تبلیغاتی و یا نگرانی افراد دیگر حتی اگر از روی دلسوزی باشد وجود ندارد.
ورود به مسائل غیرضروری از قبیل موضوع پرچم و اینکه آیا شیر و خورشید خوب است یا بد نیز از جمله اقدامات حاشیهایست که نه تنها مفید نیست بلکه عوارض منفی زیادی نیز دارد. اشکالی ندارد که افرادی معتقد باشند علامت شیر و خورشید خوب و استفاده از آنها بلامانع است، ولی سخن بر سر اینست که در شرایط حساس کنونی که دولت درگیر مسائل مهم داخلی و بینالمللی است و کسانی درصدد هستند از هر کاهی کوهی بسازند و موانعی بر سر راه دولت ایجاد کنند، چه ضرورتی ایجاب میکند افراد منتسب به دولت وارد مسائل و موضوعاتی شوند که اولاً حاشیهای هستند، ثانیاً حساسیت برانگیزند و ثالثاً بهانههائی به دست مخالفان میدهند؟
با اینکه موارد فراوانند، ولی به همین نمونهها اکتفا میکنیم و به فعالان سیاسی هر دو جناح و به دولتمردان و منتسبین به دولت یادآور میشویم که نظام جمهوری اسلامی، امانت الهی است که در اختیار شما قرار دارد و حفاظت از این امانت بر همه واجب است. یک روز شما دولت هستید و روز دیگر رقبای سیاسی شما ولی هر دو باید فراتر از دولت و جناح سیاسی فکر کنید تا بتوانید به وظیفه حفاظت از امانت الهی عمل نمائید. برای انجام این وظیفه، کمی تحمل، سعه صدر، گذشتن از منافع شخصی در برابر مصالح عمومی لازم است. روشی که اکنون با بداخلاقیهای سیاسی در جامعه ما دنبال میشود، با امانتداری در تضاد است و اگر ادامه یابد ممکن است خدا ما را لایق برخورداری از این نعمت نداند و همه را از آن محروم نماید. امانتداری کنیم و قدردان نعمت الهی باشیم تا خدا ما را شایسته برخورداری از آن بداند.
بازگشت نقّاد
داوود محمدی . سردبیر در روزنامه شرق به صحبتهای آیتالله مصباح یزدی پرداخت و نوشت:
«در شرایط کنونی باید ایستادگی و مقابله کرد و بت آزادی را شکست»؛ این بخشی از سخنان آیتالله مصباحیزدی است که پنجشنبه گذشته در همایش «راهکارهای اجرای اصل هشتم قانون اساسی (امر به معروف و نهی از منکر)» بیان شد. هرچند، آیتالله مصباحیزدی به اعلام اینگونه مواضع، شهره است اما با توجه به تحرکات اخیر تندروها باید سخنان او را فراتر از «توصیه» دانست.
1- آیتالله مصباحیزدی از منتقدان فعال دولت اصلاحطلب محمد خاتمی بود و از تریبونهای گوناگون میکوشید تا مخالفت با افکار و اقدامات اصلاحطلبان را تئوریزه کند. پس از دولت اصلاحات، آیتالله مصباحیزدی، به «پدر معنوی دولت احمدینژاد» ملقب شد و در حمایت از نامزدی وی تا آنجا پیش رفت که گفت: «دیشب یکی از دوستان... در حال احیا پیش از نیمهشب به خواب میرود. در خواب به او ندا میشود که بلند شو برای احمدینژاد دعا کن، وجود مقدس ولیعصر(عج) دارند برای احمدینژاد دعا میکنند.» 21 مرداد 88 نیز وی تاکید کرد وقتی رییسجمهوری از جانب رهبری نصب و تایید میشود به عامل او تبدیل شده و از این پرتو نور بر او نیز تابیده میشود، بنابراین «وقتی ریاستجمهوری حکم ولیفقیه را دریافت کرد، اطاعت از او نیز مثل اطاعت از خداست.» آیتالله مصباحیزدی، به علت انتقاد از عملکرد مشایی، به جرگه منتقدان «معجزه هزاره سوم» پیوست اما جز جمله توجیهی حاکی از آنکه «بیش از 90درصد معتقدم شخص مسالهدار احمدینژاد را جادو کرده»؛ توضیح مجابکنندهای ارایه نداد تا مشخص شود چرا وی درحالیکه ضرورت اطاعت از رییس دولت دهم را مشابه «اطاعت از خدا» مورد تاکید قرار داده بود، خود، به انتقاد از آن دولت پرداخت؟
2- اکنون هم مشخص نیست آیا دولت حسن روحانی از قاعده بیانشده فوق توسط آیتالله مصباحیزدی در سال 88، استثنا شده یا اینکه وی اصل این قاعده را مورد بازنگری قرار داده و تغییرعقیده داده است؟ آیتالله مصباحیزدی که از نامزدی جلیلی حمایت میکرد در جریان رقابتهای انتخاباتی و پس از آن در زمره منتقدان ثابت حسن روحانی بوده است. از جمله، پس از سخنان رییسجمهوری در «بیسواد»خواندن منتقدان توافق «ژنو»، آیتالله مصباحیزدی در سخنان شدیداللحنی گفت: «علما، بزرگان و خانوادههای شهدا شما را نصیحت میکنند که فریب آمریکا را نخورید، عزت ملت را نفروشید و خون شهیدان را به باد ندهید... شاه هم میگفت این آخوندها یک دمکنی روی سرشان گذاشتهاند و نمیفهمند سیاست یعنی چه و ما چه دنیایی داریم... آنهایی که قسیالقلب هستند میگویند شما را چه کار به این کارها؟ شما را چه به اقتصاد و سیاست؟ بیسوادها.»
3- نقش مریدان و حامیان آیتالله مصباحیزدی در رخدادهای اخیر، پررنگ و محوری است. از برگزاری همایش بدون مجوز «دلواپسیم» گرفته تا تجمع غیرقانونی مقابل وزارت کشور. حالا هم؛ دور از انتظار نیست، پس از همایش «راهکارهای اجرای اصل هشتم قانون اساسی (امر به معروف و نهی از منکر)» که با فراخوان آیتالله مصباحیزدی به «ایستادگی» برای «شکستن بت آزادی» همراه بود، اقدامات «همایشی» و «تجمعی»- بدون احساس نیاز به رعایت ضوابط قانونی- افزایش چشمگیری یابد. همزمانی چنین پدیدهای با «لغو» همایشهای «مجوزدار» حاملان دیگرگرایشهای سیاسی مانند لغو سخنرانی سیدحسن خمینی، هماندیشی اصلاحطلبان استان فارس، نشستهای هادی خانیکی و احسان شریعتی و چندین مراسم دانشجویی و نیز هفتخوان دریافت «مجوز تجمع» برای حامیان دولت، وضعیت تازهای را رقم میزند.
رواج همایشها و تجمعهای غیرقانونی مخالفان، آرامش سیاسی و دیپلماسی را از جامعه و فرصت رقابت عادلانه و در شرایط برابر را از فعالان سیاسی، سلب خواهد کرد. 4- اهمیت ممانعت از قانونگریزی و دفاع از مجوزهای قانونی برای هر دولتی، غیرقابل انکار است و آنگاه که رییسجمهوری «حقوقدان» سکاندار قوهمجریه باشد، مطالبات و انتظارات مردم، فزونتر میشود. گاهی، تندادن برخی مسوولان دولتی به فشار تندروها برای لغو مراسم «مجوزدار» که از حوزههای فرعیتر مانند موسیقی آغاز شد، کار را به جایی رسانده که اینک، در حوزه سیاست هم حتی چهرههایی مانند سیدحسن خمینی، از فرصت بیان دیدگاههای خویش محروم میشوند و تشکلها و نهادهای حامی دولت، با لحاظ تجارب موجود، ترجیح میدهند تا از خیر راهاندازی هر مراسم مجوزداری نیز بگذرند زیرا اندکاندک به این باور میرسند که حتی طی مراحل قانونی هم تضمینی برای برگزاری نشست نیست و نهایتا با مختصرفشار تندروها، مراسم مجوزدار، طعم تلخ «لغو» را خواهد چشید. از آنسو، مشاهده جولان غیرقانونی منتقدان کمشمار اما پرسروصدا در خیابانها و همایشها، موجب خواهد شد تا امیدبستگان به «تغییر»، سرخورده شوند. زیرا «اعتدال» هر معنایی که داشته باشد، قطعا، مترادف با نرمش مقابل قانونگریزان و عدم حمایت از قانونمداران نیست.
حساسیت ها درنقطه جوش
محمدعلی وکیلی در روزنامه ابتکار نوشت:
این روزها همه از پایین بودن آستانه تحمل جامعه سخن میگویند و درباب خطرات چنین وضعی هشدار میدهند. آنها از تیره بینی ها و کج اندیشی ها شکایت دارند و آن را به نفع جامعه و نظام نمیدانند. واقعیت های روزمره و پیرامونی ما این خطر را تائید میکند. آستانه تحمل آن چنان پایین است که یک کلمه، تلنگر، اشاره و کنایه کافی است تا پرخاشگری و آشوب به پا شود. فرد عصبانی با توجه به جایگاهش واکنش نشان میدهد. هر چه مقام، قدرت و اختیارش بالاتر، واکنشش شدید و قهر آمیزتر است.
رویه اجتماعی این وضعیت را میتوان در دعواهای خیابانی، نزاع های فردی و دسته جمعی، بی حوصلگی در پشت چراغ قرمز، ترافیک و تصادفات مشاهده کرد. این صورت مساله است؛ ولی نکته مهم و اساسی این است که چرا چنین وضعتی شکل گرفته است.
چرا به رغم تاکید آموزه های دینی بر داشتن شرح صدر، کظم غیظ و خویشتن داری، جامعه به این نقطه رسیده است. برخی در بیان علل وضع، به شکلی سطحی سعی در فرافکنی دارند. گویا در تحلیل علت مساله خود نیز گرفتارعصبیت و بی تحملی شده اند. مسئولان علت را به گردن رسانه ها میاندازند و به گمانشان سیاه نمایی رسانه ها عامل این شرایط است. برخی از رسانه ها هم به صورت یکسویه، رفتار مسئولان را دلیل این وضع میشمارند.
اما واقعاً چرا؟ برای پاسخ به این پرسش لازم است به چند نکته به عنوان علل شرایط کنونی دقت و توجه شود.
1- واضح است سهم مردم در این نا به هنجاری ها به مراتب از مسئولان کم تر است. چرا که «الناس علی دین ملوکهم». رفتار مردم نتیجه رفتار مسئولان است. بی شک نقش مسئولان بیش از رسانه ها ست، چرا که رسانه نقشی انعکاسی دارد و این مسئولان هستند که نقششان فاعلی است.
2- تلاش برای دو قطبی کردن جامعه و سیاه وسفیدکردن آن، روان جامعه را پریشان میکند و نا امنی را رواج میدهد. بخشی از جامعه خود را کاملا در امان میبینند و گروهی در ناامنی مطلق به سر میبرند.
3- طرح سؤال های پیاپی و احضارهای مکرر وزراء به مجلس به منظور ایجاد تردید در مردم دلیل دیگر حساسیت کنونی است.
4- تهمت های واهی و اثبات نشده به افراد و شخصیت ها، مصونیت مدعیان چنین اتهاماتی و ناتوانی متهمان در دفاع از خود، زمینه ساز رواج رفتارهای مدارا ستیز در بطن جامعه است.
5- ایجاد تردید و تشکیک در خصوص گذشته رئیس جمهور از طریق ساخت آثاری مانند «من روحانی هستم»، دلیل دیگری است.
6- برگزاری نشستها و تجمعات غیر قانونی به بهانه ارزشها و طرح شعار علیه برخی شخصیتها و مسئولان و قدرت نمایی گروه های خاص به منظور تردید در قدرت دولت، بازتولید بی صبری و فقدان تحمل در جامعه را رقم میزند.
7- مصونیت آهنین برخی رسانه ها در گذر از خطوط قرمز و نمایش اینکه کسی توان برخورد با آنان را ندارد؛ آنان که با جوسازی و غوغا سالاری میکوشند صدای رقیب را خفه کنند و میدان را یکسویه در اختیار بگیرند. از سوی دیگر بی پناهی برخی دیگر از رسانه ها و پایین بودن امنیت شغلی آنان به گونه ایست که استرس ناشی از نا امنی و سوء تفاهم قدرت تمرکز را از آنان سلب کرده است. آنان به ناچار با دست و دلی لرزان رسالت مطبوعاتی خود را ایفا میکنند؛ در مقابل، تحریریه رسانه های روئین تن، به واسطه چنین امنیتی خود را فعال مایشاء میپندارند. گروهی در امنیت کامل و گروهی در ناامن ترین شرایط ممکن در حال رقابتند. حال نتیجه این نوع رقابت نابرابر را خود بسنجید.
8- تشکیک و تردید در آمارهای رسمی و صداقت مسئولان
9- تحریف اخبار و وقایع با هدف تحریک حساسیت متدینان و افکار عمومی؛ شبیه روایتهای اغراق آمیز و غریب در خصوص جلسه همسر رئیس جمهور با تعدادی بانوان در روز زن.
10-ادعای وجود پرونده های چند صد هزار میلیاردی اختلاس، شبیه آنچه چند روزپیش از زبان یکی از نمایندگان مجلس مطرح شد.
11- روند روبه تزاید گرانیها و ادعای برخی مسئولان مبنی بر اینکه همه چیز خوب و آرام است.اینها تعدادی کم شمار از عوامل موثر در تشدید نا آرامی ها، دلهره و استرس در جامعه امروزند.
بی شک حجم بالای اخبار منفی در خصوص گرانی ها، کمبود ها، تحریم، محدودیت ها، محرومیت ها، نا به هنجاریهای اجتماعی و حوادث جاده ای، همه و همه به جامعه انرژی منفی میدهد و حس ناامنی ایجاد میکند. چنین اخباری جامعه و افکار عمومی را دچار نگرانی، پریشانی، عصبیت و پرخاشگری میکند. اینکه چه میزان از این اخبار منفی تولید مدیران و چه مقدار محصول ذهن بدبین و منفی باف جامعه رسانه ای است، خود نیاز به تحلیل و تحقیق مستقل دارد.
ولی هر چه باشد این روزها فضای خبری، گفت و گوها و گپهای محفلی بار منفی دارند و استرس زا هستند. بیم از آینده بر تحلیلها سایه افکنده است. رفتار نازک نارنجی برخی از مسئولان، حساسیت بالایشان و واکنشهای شتابزده آنان بر ناامنی محیط افزوده است. برخی تلنگر به خود را مرادفِ مواجهه با منافع ملی قلمداد میکنند و با چنین نگاهی به هر موضوعی واکنش نشان میدهند. این گونه حساسیتها را بالا بردن و نقطه تحملها را به جوش رساندن بسیار خطرناک و هراس آور است. بی شک باید این فضا را تغییر داد. هضم این شرایط، سخت و سنگین است و تداومش عواقب جبران ناپذیری دارد. هر حرکتِ خطایی در این شرایط حکم جرقه در انبار باروت را دارد. پس هر کس دل در گرو ایران و نظام و منافع مردم دارد، برای برون رفت از شرایط کنونی میبایست قدمی بردارد.