علت این استعفا میتواند 2 مسئله باشد: نخست شکست مذاکرات ژنو 2که هیچ نتیجهای نداشت. در حقیقت، وی از روند این کنفرانس و دعوت نشدن ایران ناراضی بود و از همان روزهای نخست میدانست که این اجلاس نتیجهای نخواهد داشت. عامل دوم اینکه 2 طرف درگیر در سوریه هیچکدام به سمت گفتوگوی سیاسی حرکت نمیکنند. در این بین، دولت سوریه 2 روش را انتخاب کرده و چندان کاری هم به اخضر ابراهیمی نداشت. نخستین روش انجام آشتیهای محلی است، همانطور که در قلمون، الغوطه الشرقیه و اخیرا در حمص قدیم شاهد بودیم. این تلاشها نتیجه هم داشته و گروههایی هم تسلیم دولت شدند. دومین روش دولت، تحرکات نظامی گستردهای است که در جریان آن، مناطق را یکی پس از دیگری از مخالفان پس میگیرد.
از سوی دیگر میبینیم که مخالفان همچنان اصرار دارند که برخوردشان با دولت همهجانبه و نظامی امنیتی باشد. حامیان غربی و عربی این گروهها از عربستان و قطر گرفته تا اردن و ترکیه و اروپا و آمریکا هیچکدام مشوق گروههای مسلح برای مذاکره نیستند. با توجه به این شرایط، روند تلاشها دچار نوعی بنبست شده است. بنابراین میتوان گفت دیدگاههای اخضر ابراهیمی در هیچکدام از این موارد عملی نشد و مورد توجه قرار نگرفت. با توجه به اظهارات وی در روز استعفا، تنها جایی که نشان داد که واقعا جدی بوده و میتوانست کمک کند پیشنهاد 6محوری ایران بود که در استعفانامهاش به آن اشاره کرد. وی تأکید کرده که اگر وقت بود و دیگران همکاری میکردند پیشنهاد ایران برای حل وفصل سیاسی بحران، مفید و کارساز بود.
مسئله دیگر در این بین، آن است که با مطرح شدن موضوع انتخابات ریاستجمهوری در سوریه، دیگر جایی برای گفتوگوی سیاسی نمیماند. زیرا مخالفان میگویند اصلاح قانون انتخابات و تعیین تاریخ آن، تیرخلاصی به هر نوع گفتوگوی سیاسی برای ایجاد یک مرحله موقت است، چون اگر اسد مجددا انتخاب شود، 7 سال دیگر در این سمت باقی خواهد ماند و دیگر هیچ راهی برای جابهجایی قدرت وجود نخواهد داشت. بهعبارتی دیگربا این انتخابات، شرایط کلی سوریه و حتی منطقه دگرگون خواهد شد. تصورم این است که حتی از نظر قدرتهای بزرگ و منطقهای هم با توجه به لحن آرام محکومیتهایشان چندان بدشان نمیآید که اسد در قدرت بماند. لذا با تعیین تکلیف انتخابات تقریبا کار اخضر ابراهیمی خودبهخود پایان یافته تلقی میشود.