دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۳ - ۰۵:۴۰
۰ نفر

زهرا فیضی: «بهتر است مجرد باشی‌ اما حداقل دیگری را در منجلاب مشکلات زندگی دانشجویی ات نیندازی و خودت بار مسائل و مشکلاتت را به‌عهده بگیری».

بسی گنج دارم در این متر ســـی

 اين حرف بسياري از دانشجوهايي است كه دارند درس مي‌خوانند و از طرفي در سن ازدواج هم هستند‌ اما دانشجو‌هايي‌هم هستند كه در همين خوابگاه‌هاي دانشجويي ساده و بي‌تكلف و با امكانات كم زندگي مشترك خود را شروع مي‌كنند و درس هم مي‌خوانند؛ خوابگاه‌هاي متاهلي دانشجويي كه گاهي فضاي آنها به 30مترمربع هم نمي‌رسد. بيشتر اين دانشجوهاي متاهل كه اتفاقا بچه هم دارند در دوره دكتري مشغول به تحصيل هستند. بعضي از اين زوج‌ها هر دو دانشجو هستند و بعضي‌ها فقط براي اينكه همسرشان بتواند به موقعيت علمي مناسب و مورد نظر خود برسد، ‌زندگي در اين خوابگاه‌ها را تحمل مي‌كنند.

شكل ظاهري اين خوابگاه...

اين خوابگاه در خيابان كارگر‌شمالي و كمي بالاتر از دانشكده فني واقع شده است. نخستين ‌مشكل در پيداكردن اين خوابگاه در‌ ورودي‌اش است كه‌ تابلوي مشخص‌كننده خوابگاه متاهلي دانشجويي ندارد. در مجتمع اين خوابگاه 2 ساختمان به دانشجويان دكتري دانشگاه تعلق دارد و مابقي اين خوابگاه متعلق به دانشجويان ارشد است. وقتي وارد محوطه خوابگاه مي‌شويد، يك خيابان اين ساختمان‌ها را به يكديگر متصل كرده است. اطراف آن را درختان سرسبز احاطه كرده‌ و‌ باعث شده تا در اين فصل، فضاي سبز دل انگيزي ايجاد شود. بيشتر محوطه خالي در اين مجتمع همين يك خيابان است كه ساختمان‌ها را به يكديگر متصل مي‌كند. در اين فضاي باز چيزي كه خيلي زود جلب توجه مي‌كند، بچه‌هايي هستند كه با پدر و مادر‌شان مشغول بازي هستند. بعضي از بچه‌ها مشغول دوچرخه‌سواري هستند. ‌ تصوير دوچرخه سواري بچه‌ها در محيط يك خوابگاه دانشجويي تصوير جالبي است كه خيلي ديده نمي‌شود و براي بيشتر مردم عجيب و دور از ذهن است.

زندگي در خوابگاه!

حتما براي خيلي از ما‌ عجيب است اگر بشنويم كه يك زوج جوان تصميم مي‌گيرند كه در طول تحصيل ازدواج كنند و بچه‌دار شوند و اتفاقا در اتاق‌هاي كوچك خوابگاه‌هاي دانشجويي زندگي مشترك خود را اداره كنند اما نمي‌دانيم كه از اين دست دانشجوهاي جوان با چنين قدرت تصميم‌گيري و جسارتي زياد هستند. خودشان مي‌گويند كه شرط اول جسارت‌شان براي اين تصميم توكل و اميد به خدا بوده است. يكي از دانشجوهاي دكتري ساكن در خوابگاه متاهلي درحالي‌كه فرزند يك‌ساله‌اش را در آغوش دارد از علت ازدواجش اين چنين مي‌گويد.

من وقتي ازدواج كردم تازه وارد دوره ارشد و زمان تأييد پروپزال كارم شده بودم. بعد از مدتي احساس كردم كه بايد به زندگي‌ام درخصوص ازدواج سرو سامان دهم چرا كه به‌دنبال آرامش روحي خودم بودم. من معتقد هستم كه زندگي براساس آن هدفي كه قرار است در آن زندگي كنيد، تنها تحصيل و كسب شغل نيست، ضمن اينكه ازدواج را نبايد مقطعي از زندگي دانست. هر چند ورود به آن مسائل خاص خودش را دارد وليكن من به ازدواج به‌عنوان قسمت جدا شده‌اي از زندگي‌ام نگاه نمي‌كنم بلكه ديدگاه من اين است كه با ازدواج مي‌توان راحت‌تر مسير زندگي را طي كرد‌؛ چرا كه مهم‌ترين سؤال زندگي‌ات حل مي‌شود. واقعيت زندگي به‌نظر من اين است كه بتواني همه ابعاد زندگي را با هم به سمت جلو ببري، نه اينكه يك بُعد زندگي مثل تحصيل را بگيري و بقيه را رها كني.

وحيديان، دانشجوي ديگر همين خوابگاه درحالي‌كه كودك 2ساله خود را در محوطه خوابگاه براي گردش و هواخوري آورده و قدم برداشتن، صحبت كردن با ديگران و نحوه ارتباط با اطرافيان را به دختر كوچكش آموزش مي‌دهد.

او دليل ازدواجش در دوران دانشجويي را چنين مي‌گويد: در ترم‌هاي آخر ارشد بيشترين دغدغه زندگي‌ام تأمين آرامش خاطر و در نتيجه ازدواج بود. از سويي خداوند خودش دستور داده و در كنار آن گفته است كه نترسيد و ازدواج كنيد؛ خداوند در ازدواج آرامش شما را قرار مي‌دهد. از طرفي وقتي در زندگي وارد دوره‌اي جديد- مانند تحصيلات بالاتر يا شرايط شغلي بهتر- مي‌شويد مسائل و دغدغه‌هاي زندگي شما بيشتر مي‌شود. مسلما در اين حالت ترجيح مي‌دهيد كه ديگر ازدواج- با آن همه سختي - را كنار بگذاريد. درحالي‌كه من معتقدم اگر زندگي را با مشكلاتش نخواهيد و نسازيد چه چيزي از زندگي مهم مي‌شود؟

در كنار همه اين موارد ‌ نمي‌خواستم سن ازدواجم هم از اين بالاتر برود و بين من و فرزندانم اختلاف سني زيادي باشد هر چند بايد در كنار اين موارد ‌ حواس‌مان به اين نكته مهم هم باشد كه چه‌كسي را با چه معياري براي زندگي انتخاب مي‌كنيم؟ اين مسئله خيلي مهمي است. به‌خاطر اينكه فردي كه شما انتخاب مي‌كنيد قرار است مادر يا پدربچه شما باشد.

متحدي، دانشجوي ديگر دوره دكتري اين خوابگاه مي‌گويد: وقتي من فكر كردم مي‌توانم فردي را پيدا كنم كه معيارهاي اصلي زندگي‌ام را دارد بعد از مدتي تحقيق، تصميم گرفتم ازدواج كنم، با آنكه هنوز دوره كارشناسي ارشدم تمام نشده بود و كار و شغل مشخصي هم نداشتم و تنها با كارهاي پروژه‌اي و كوتاه‌مدت خرج خودم را در مي‌آوردم. با اين حال احساس كردم نبايد فرصت را از دست بدهم چون ممكن بود ديگر نتوانم چنين فردي را پيدا كنم. بنابراين با وجود همه آن شرايط، به خدا توكل و با اميد به خدا، ‌ازدواج كردم. خوشبختانه ازدواج خوبي هم داشته‌ام.

وحيدي همچنان كه دارد با دخترش بازي مي‌كند. عروسك بچه‌اش را در دست دارد و نقش بچه دخترش را بازي مي‌كند و او دارد موهاي پدرش را شانه مي‌زند، مي‌گويد: كارشناسان و روانشناسان براي انتخاب همسر معيارهاي زيادي را بيان كرده‌اند اما در انتخاب من اصولي دخالت داشتند كه براي خودم و عقيده ديني‌ام مهم بود. اينكه فرد مورد نظرم اخلاق‌مدار باشد بسيار برايم مهم بود.

با اينكه براي تشخيص اين مسئله مشكلاتي وجود دارد و نمي‌شود به راحتي به اين معيارها دست پيدا كرد اما بعد از گفت‌وگوهايي كه با ايشان با اطلاع خانواده‌ها داشتيم به نتيجه‌هاي خوبي رسيديم. من يك زماني در دوراني به سر مي‌بردم كه خودم و اطرافيانم مي‌دانستند شايد در آينده وضعيت و موقعيت مناسبي داشته باشم، لذا بسياري از دوستان و آشنايان به من افرادي را پيشنهاد مي‌دادند كه از نظر شرايط اجتماعي و خانوادگي موقعيت مناسبي داشتند اما خودم ترجيح دادم فردي را كه واقعا خودش انسان توانمندي است و مي‌تواند فرد مؤثري باشد- به لحاظ شخصيتي- و بتوانم در زندگي به‌عنوان يك همراه مؤثر به او تكيه كنم، ديگر به انتخاب‌ها و توصيه‌هاي ديگران گوش ندادم و خودم دست به انتخاب زدم.

يكي از خانم‌هاي دانشجو مي‌گويد: ‌ با آنكه همسرم وقتي به خواستگاري‌ام آمد دانشجو بود و معيارهاي اصلي مثل اعتقادات و اخلاقيات را كه براي من مهم بود، داشت‌ اما ‌كمي مي‌ترسيدم. چون مشكلات دوران دانشجويي، بيكاري و... مرا براي انتخاب نهايي دچار ترديد مي‌كرد اما با همفكري خانواده‌ام به اين نتيجه رسيدم كه مي‌شود با چنين فردي زندگي ‌و مشكلات زندگي را تحمل كرد و آنها را پشت سر گذاشت و زندگي را ساخت؛ چرا كه دراطرافم چنين افرادي را ديده بودم كه در دوران دانشجويي با وجود كمبود مالي و امكانات ازدواج كرده بودند اما بعدها در بهترين شرايط روحي- عاطفي، مالي و اجتماعي به سر مي‌بردند؛ در نتيجه مي‌دانستم در روند زندگي مي‌شود اين مسائل را برطرف كرد. همسر آقاي تنهايي، از تفريحات‌شان با همسرش مي‌گويد و تعريف مي‌كند كه باورتان نمي‌شود ما همين الان منچ‌مان را پنهان كرديم و هميشه اين همسرم است كه سر من را كلاه مي‌گذارد. خودش و همسرش مي‌خندند و آقاي تنهايي مي‌خواهد ميان خنده براي ما ثابت كند كه هميشه به حق بازي‌ها را مي‌برد و هيچ كلاه گذاشتني در كار نيست.

مهمانان آقاي وحيدي آمده‌اند. او بلافاصله رو به همسرش مي‌كند و مي‌گويد كه بفرما اين هم خانواده شما. من ديگر از الان تا رفتن اقوامتان چيزي نمي‌گويم و نمي‌خواهم سرم را به باد بدهم. همسر آقاي وحيدي مي‌خندد و مي‌گويد:‌ اي كاش هميشه اينطور بوديد. يكي از خانم‌هاي خوابگاه برايمان تعريف مي‌كند كه چون من از خانواده دور هستم همسرم به‌شدت مراقب گذران اوقات من است. او هميشه سعي مي‌كند مرا شاد كند. برايم جشن تولد، سالگرد عروسي و... مي‌گيرد. حتي شايد در اين شادي‌هاي كوچك كادويي رد و بدل نشود‌ اما همين كه مي‌بينم به فكر من است مرا شاد مي‌كند.

زنان موفق، مردان موفق

وحيدي درباره همسرش مي‌گويد: وقتي ما ازدواج كرديم همسرم تازه از دوره كارشناسي فارغ التحصيل شده بود ولي با همه اين مسائل و حتي با آنكه زندگي خيلي سخت بود امسال در دوره كارشناسي‌ارشد دانشگاه موفق به كسب رتبه‌11شد و خودش معتقد است كه خداوند به زندگي‌مان بركت داده است.

‌همسر يكي از دانشجويان دكتري هم درخصوص موفقيت تحصيلي و زندگي‌اش چنين مي‌گويد: من با آنكه بعد از ازدواج با سختي كار شوهرم مواجه بودم اما توانستم دوره‌هاي حوزوي مورد علاقه خود را تا سطح2 ادامه دهم و با آنكه الان يك فرزند دوساله داريم به تازگي پايان نامه‌ام را ارائه داده‌ ام و اكنون براي ادامه تحصيلم تلاش مي‌كنم.

همسر آقاي تنهايي درخصوص تحصيل و موقعيت انتخابي فعلي مي‌گويد: من معتقد هستم كه مي‌شود ازدواج كرد و اين دوران را به راحتي و آرامش سپري كرد بدون آنكه مانعي بر سر راه موفقيت مان باشد. من بعد از ازدواجم توانستم در دوره كارشناسي ارشد قبول شوم‌با دوره بارداري‌ام همزمان شد كه مادرم به من پيشنهاد كردند بهتر است اول بچه را به دنيا بياوري، چون هيچ وقت براي درس خواندن دير نمي‌شود. الان هم خيلي ‌ از اين تصميم‌ام راضي هستم.

ازدواج هيچ، ديگر بچه چرا؟

زوج‌هاي دانشجو از ما خواستند كه همه دور هم بنشينيم. با هم به نمازخانه اين خوابگاه رفتيم. ‌ همسر آقاي تنهايي درخصوص زندگي در شرايط خوابگاهي و زندگي متاهلي و اينكه چرا تصميم گرفتند بچه‌دار شوند مي‌گويد: زندگي بدون بچه نمي‌شود. با اينكه حتما مشكلات خاص خودش را دارد اما نمي‌توانيم بگوييم فعلا بچه‌دار شدن را كنار بگذاريم تا زندگي به جايي برسد. اطرافمان كساني را مي‌بينيم كه دست به چنين كاري زده‌اند اما متأسفانه يا ديگر بچه‌دار نشده‌اند و يا آنكه آنقدراختلاف سني با فرزندانشان دارند كه حوصله بزرگ كردن و تربيت آنها را ندارند و در نتيجه زندگي‌شان خيلي سرسري مي‌گذرد.

همسر آقاي وحيديان كه اتاق آنها در طبقه سوم خوابگاه است و در حالي‌كه اين ساختمان آسانسور ندارد، خودش را به جمع ما مي‌رساند و برايمان مي‌گويد كه «بچه‌دار شدن را دوست داشتم هر چند مي‌دانستم كه بايد سختي‌هاي زيادي را تحمل كنم اما در كنارش همراهي همسرم نيز مرا اميدوار مي‌كرد و من توانستم با داشتن فرزند دركنكور دوره كارشناسي ارشد نيز قبول شوم. اين همراهي را مديون همسرم چه در بچه‌داري و چه در مهمانداري هستم.»

مهمانداري درهمين خانه‌هاي كوچك

وقتي از همسر آقاي تنهايي درخصوص اينكه آيا مي‌شود در خانه 30متري مهمانداري هم كرد، سؤال كرديم چنين پاسخ داد: درست است كه موقعيت ما در شرايط سختي است‌ اما اتفاقا اين ما هستيم كه اصرار بر رفت‌وآمد داريم. به‌نظر من حتما نبايد خانه بزرگ و با امكانات لوكس و پر زرق و برق باشد تا براي پذيرايي از مهمان امكانات داشته باشيم، همين كه رفتار درست داشته باشيم و بتوانيم به يكديگر محبت كنيم مهم است.

وحيدي كه‌خود را براي پذيرايي از مهمانان‌شان آماده مي‌كرد هم گفت: ما از داشتن مهمان خوشحال مي‌شويم، با آنكه پذيرايي آنچناني از مهمانان خود نمي‌كنيم اما حاضريم حتي در اين خانه‌هاي كوچك نيز‌ اين روابط را ادامه دهيم.همسر آقاي تنهايي درخصوص رفت‌وآمد‌ها مي‌گويد: ما خانم‌ها وقتي براي كودكانمان تولد مي‌گيريم به اتاق‌هاي يكديگر مي‌رويم. مراسم‌هاي مذهبي را مانند ميلاد‌ها يا حتي عزاداري‌ها را يا در خانه خودمان و يا در نماز خانه كوچكي كه براي سالن مطالعه نيز استفاده مي‌شود، برپا مي‌كنيم.

‌اين خوابگاه‌ها مشكلات هم دارند

متحدي درخصوص مشكلات اين خوابگاه‌ها چنين مي‌گويد كه نحوه ساخت آشپزخانه، نبود وسايل سرمايشي و خنك كننده، نبود آسانسور، كوچك بودن اتاق‌ها و نحوه چيدمان ساختمان مهم‌ترين مشكلات زوج‌هاي دانشجو در خوابگاه متاهلي است. خانه‌اي كه آشپزخانه نه باز و نه بسته دارد و كاملا محيط آشپزخانه با خانه يكي است، هنگام آمدن مهمان و پذيرايي واقعا مشكل ايجاد مي‌كند. بچه آقاي وحيدي از بازي خسته شده و بغل پدرش خوابيده است اما ايشان همچنان جمع ما را ترك نمي‌كند. آقاي وحيدي به اينكه هيچ امكان تفريح و بازي براي بچه‌ها وجود ندارد اشاره مي‌كند و مي‌گويد: بايد خودمان با بچه‌ها بازي كنيم و تنها امكان تفريحي براي آنها فقط همين يك خيابان سرسبز باريك است.

کد خبر 261997

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha