یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۳ - ۰۵:۱۷
۰ نفر

یاسمن رضائیان: قُل اِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحیایَ وَ مَماتِی لِلّهِ رَبِّ العالَمِینَ

تمام‌قد به احترام آفرینش

بگو: در حقیقت، نماز من و عبادات من و زندگی و مرگ من برای خدا، پروردگار جهانیان است

سوره‌ی انعام، آیه‌ی ۱۶۲

* * *

تنهایی من بزرگ است؛ آن‌قدر بزرگ که دنیایی در آن، جا می‌شود. برای خودش شهری است. حتّی بزرگ‌تر از آن. سرزمینی است. سرزمینی که بر آن فرمانروایی می‌کنم. تنهایی من با خیلی چیزها پُر می‌شود. با کتاب‌خواندن، فیلم‌دیدن، قدم‌زدن، فکر‌کردن، نوشتن، شعر تازه‌ای سرودن، یادآوری خاطرات، سفر‌کردن، شال‌گردن‌ بافتن و خیلی چیزهای دیگر. تنهایی من ظرف بزرگی است که هر‌قدر در آن بریزم باز هم جا دارد.

اما یک روز، این سرزمین وسیع را رها کردم و سراغ تو آمدم. با تو حرف زدم و تو گوش دادی. من آرام شدم و تنهایی‌ام آرام‌آرام از من دور شد. فرمانروایی قلمروام را در دست‌هایت گرفتی و مرا از سرزمین خودم بیرون آوردی. به سرزمین خودت بردی. به همهمه‌ها و شلوغی‌ها. به صدای دلنشین طبیعت. مرا پی خندیدن فرستادی. پی دیدن و فهمیدن. پیِ حس کردن.

و من با کوله‌باری از تجربه به سرزمین خودم برگشتم و تو دوباره فرمانروایی آن را به من بخشیدی. چون می‌دانستی یاد گرفته‌ام چه‌طور تنهایی‌ام را پر کنم. نه این‌که تا حالا کارهای اشتباهی انجام داده بودم، فقط یک چیز را جا گذاشته بودم و آن، با ارزش‌تر از تمام کارهایی است که من در تنهایی‌ام انجام می‌دادم.

تو... تو، از همه مهم‌تری. تو، نور می‌دهی به تنهایی‌هایم، وقتی‌که در آن‌ها به یادت هستم. وقتی‌که در مرور کردن خاطره‌هایم مهربانی‌هایت را مرور می‌کنم، نورانی می‌شوم. وقتی‌که نوشتنم را با اسم تو شروع می‌کنم بر من هزار ستاره فرو می‌ریزد و شعرهایم را روشن ِ روشن می‌کنند. با تو تنهایی‌ام تغییر می‌کند. سرزمینی می‌شود که هزار گوشه‌ی کشف نشده دارد. که من باید راه بیفتم و آن‌ها را کشف کنم تا ابعاد خودم را بشناسم.

حالا در تنهایی‌هایم به تو فکر می‌کنم، کتاب می‌خوانم، فیلم می‌بینم، با تو حرف می‌زنم، شال می‌بافم، دنبال تو می‌گردم، قدم می‌زنم، نشانه‌های تو را از بَر می‌کنم، بر سرزمینم فرمانروایی می‌کنم، تو را صدا می‌زنم... و از حضور تو، معجزه می‌شود. تنهایی‌هایم پر از چراغ‌های همیشه روشن می‌شود و من یکی از همان چراغ‌ها را بر می‌دارم و سرزمینم را کشف می‌کنم. و وقتی با چراغ تو کشف می‌کنم چیزهای تازه‌ای می‌بینم. در تمام گوشه‌های تازه کشف شده‌اش نام تو حک شده است. حمد تو، سپاس تو.

و من این‌چنین دوباره از تو آغاز می‌شوم و در امتداد تو ادامه پیدا می‌کنم. آفرینش تو را تماشا می‌کنم و به رازهایی که در سرزمینم قرار داده‌ای فکر می‌کنم. تو را دنبال می‌کنم و در برابر عظمت و شکوه سرزمینی که به من داده‌ای می‌ایستم؛ تمام قد؛ به احترام تو، به احترام آفرینش تو.

کد خبر 266368

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha